خداوند براساس حکمت خود، جان را در طلب وجود و بقا آراست به طوری که جان انسان ذاتا از فنا و عدم گریزان است و وجود به خودی خود خیر محض و نور صرف است و بقاءِ نفس یعنی خیریت خیر و نوریت نور و هر فعلی را در طبیعت غایتی است که به آن منتهی میشود و این عشق به بقا و تنفر از مرگ که در ذات هر انسانی هست، دلیل بر وجود اخروی و ابدی نفس است زیرا ابدیت دنیای مادی محال است و اگر نشئهی دیگری جهت انتقال نفس نبود محبت به بقا در آن باطل و ضایع خواهد شد و این با قاعدهای که «هیچ چیز در هستی باطل و لغو نیست» سازگاری ندارد درحالی که این قاعده در جای خود قوّیاً مبرهن است.
سوال: اگر مرگِ بدن موجب حیات جاودانهی نفس است و مقصد و مقصود نفس یعنی قرب الی الله، در همین مرگ است و اگر جسمیت بدن عین حجاب و ظلمت و جهل است، پس علت وحشت و کراهت نفس از مرگ و طرد بدن چیست؟
جواب: علت کراهت نفس از مرگِ بدنی دو چیز است:
الف - علت فاعلی: اولین نشئهی نفس همین نشئهی طبیعی بدنی است که این نشئه مادامی که نفس دارای بدن است و در آن تصرف میکند، بر نفس غلبه دارد و نفس همواره از احکام بدن تأثیر میپذیرد حال خواه تأثیر ملائم و خواه تأثیر منافی و به همین جهت با از بین رفتن اتصالاش از بدن برای خود نوعی ضرر و درد احساس میکند و این احساس ضرر و درد نه از جهت و ذات عقلی اوست بلکه از جهت جوهر حسّی و قوهی تعلقی او میباشد و وحشت نفس از مرگ به جهت بهرهای است که از طبیعت با خود دارد و در افراد مختلف به حسب تفاوتشان در فرو رفتن در بدن و توجه به آن متفاوت است و علاوه بر این، آنهایی که نفس خود را در حیات دنیوی به پرورش لازم رساندهاند و به سیر الی الله وارد شدهاند آنچنان میمیرند که اصلا چیزی را باقی نگذاردهاند تا نگران آن باشند زیرا وقتی نفس از بدن بهرهی کافی گرفت دیگر از رها کردن آن نگران نیست و عقل تامّ و نور ایمان به آخرت بخودی خود شوق الی الله و محبت به مرگِ دنیوی و مجاورت مقربین و ملکوت را اقتضا میکند.
ب- علت غائی: علت کراهت نفس از مرگ به جهت محافظتی است که نفس در کسب کمالات علمی و عملی از بدن خود میکند، بدنی که همچون مرکبی است در جادهی آخرت و به همین جهت حق تعالی هنگام اصابت آفتی به بدن، «درد» و خوف را ایجاد کرد تا بدین وسیله به طور طبیعی و غریزی بدن حفظ شود. زیرا که اجساد در ذات خود و به خودی خود شعوری در جهت دوری از ضرر و جذب منفعت ندارند و اگر درد و خوف در نفوس حیوانات نبود قبل از آنکه عمرشان به انتها برسد و قبل از آن که به کمال برزخی و تعمیر و عمران باطن برسند، از دست میرفتند و این خلاف حکمت الهی است، لازمهی آن حکمت آن است تا هر چیز به کمال مطلوب خود برسد و نظام هستی را طوری آراسته است که بهطور کلی هر چیز کمال مطلوب خود را بیابد و «درد» و «خوف» از جمله عواملی هستند که مانع نابود شدن جسم حیوانی است - البته وقتی هنوز به کمال خود نرسیدهاند - پس تنفرِ نفس از مرگ برای حفظ بدن است وگرنه نفس از رجعت به سوی حق تنفر ندارد و حفظ تن هم به منظور کسب مراتب کمال است.