تربیت
Tarbiat.Org

معرفت نفس و حشر
اصغر طاهرزاده

ماهیت سعادت حقیقی

بدان آنچه خیر و سعادت است تنها «وجود» است - که در مقابل آن عدم و شرّ می‌باشد - و علم به «وجود» نیز خیر و سعادت است و چون وجود مراتب متفاوت دارد آن‌جا که وجود کامل است سعادت کامل است و آن‌جا که وجود ناقص است یعنی با شرّ مخلوط است، شقاوت فراوان است. اشرف و اکمل وجودات، ذات حق است و پیرو آن مجردات عقلی و پس از آن نفس و سپس عالم ماده و زمان و حرکت می‌باشد.
وجودِ هر شیئی در نزد خودش لذید است و اگر شیئ بتواند علت خود را ادراکِ کند این ادراکِ علت نیز برای آن لذیذتر است و این نهایت لذت برای آن موجود خواهد بود و این است که لذت وجودات عقلی افزون است از لذتی که حیوانات دارند. زیرا که وجود شدید‌تری در نزد وجودات عقلی هست، لذا است که سعادت آن‌ها کامل‌تر و عشق آن‌ها برتر است و اگر نفس ما کامل گردد و آن‌قدر شدت یابد که از بدن قطع علاقه کند و به حقیقت خود و به ایجاد‌کننده‌ی خود رجوع نماید به شادابی و سعادتی دست می‌یابد که ممکن نیست بتوان آن را با لذّات حسی مقایسه نمود زیرا که اسباب لذت شدیدتر شده و از کدورت و تنگی حس فراتر رفته و به نورانیت صرف و خیر محض و اصل همه‌ی خیرها نائل آمده است و امّا بیشترین لذت از آن خداوند است که او عین ادراک وجودِ خود است و وجود او اکملُ الوجود است پس لذت او لذیذترین لذت‌هاست و پس از او وجودات عقلیه که عاشق وجود خود هستند قرار دارند و برای نفس پس از مفارقت از بدن لذت بسیاری خواهد بود.
بعد از وجود حق، جواهر عقلیه هستند که نهایت لذت را به وجود می‌آورند زیرا که مدرِکات عقلیه شامل همه‌ی اشیاء هستند ولی مدرِکات حسیه فقط منحصر به حسیات‌اند که بهره‌ی آن‌ها از وجود زیاد نیست و نیز کل محسوسات برای حس لذیذ نیست زیرا بعضی از آن‌ها ملائم و هماهنگ حس هستند و بعضی برای حسّ تنفرانگیزند، بر عکسِ مدرَکات عقلی که همه‌ی آن‌ها ملائم نفس می‌باشند، زیرا که در حسیات حالات متضاد موجود است و به جهت نقص رتبه‌شان در وجود، کمالات در آن‌ها یک‌جا جمع نمی‌شوند. بر عکسِ عقلیات که دارای وسعت وجودی هستند و به همین جهت به لذات نزدیکترند و اگر عقل، صُوَر عقلیه را تعقل کند به وسیله آن‌ها کمال می‌یابد و عقل انسان با آن‌ها متحد می‌شود و نفس، عقل می‌گردد و چه لذاتی که در این حال به دست می‌آید! این به شرطی است که اشتغالات نفس را از امور مادونِ عقل از بین ببریم و این مسلّم است لذات ملائکه‌ی روحانی که ادراک حقایق نورانی می‌نمایند صد افزون‌تر از لذتی است که یک حمار از جماع می‌برد.
انسان تا وقتی متعلق به این بدن است لذات روحانی را با جان خود نمی‌چشد بلکه فقط به آن‌ها علم می‌یابد یعنی می‌فهمد ولی نمی‌یابد مثل مفهوم «حلوا» که شیرینی نمی‌آورد بلکه عقل و برهان متوجه وجود چنین لذتی می‌شوند و معرفت و شناخت عقل در این عالم به این حقایق عالیه منشأ حضور آن‌ها در قیامت برای او خواهد بود که گفته‌اند «انّ المعرفةَ بذرُ المشاهدة» معرفت به حقایق برای انسان بذر مشاهده خواهد شد. زیرا حجابِ بین ما و حقایقِ عقلی یا به جهت تفکر و تفطن نکردن در مورد آن‌ها است و این‌که متوجه وجود آن‌ها نیستیم که این جهل است و در این حالت همیشه از وجود آن‌ها محروم خواهیم بود و یا به جهت اشتغال نفس به غیر آن حقایق است مثل اشتغال نفس به بدن و امور حسیه و این که نفس تنها از طریق علم اکتسابی متوجه وجود آن‌ها شده است، حال اگر آن مانع از طریق مرگ زایل گردد صاحب معرفت به این حقایق با آن‌ها متحد می‌گردد و آن معرفت سبب اتصال او به حقایق عقلی می‌گردد و لذت اتصال محقق می‌شود.
مقصود از همه‌ی این گفتارها این بود که بدانی، وجود جسمانی دست در گردن مرگ و غفلت و هجران دارد زیرا که دارای حداقل حضور و دریافت و وجدان است و ادراک او بسیار ضعیف است و درک و فهم ما مادامی که از این بدن فارغ شدیم شدید می‌گردد و حضور ما به اوج ممکنِ خود می‌رسد و علت فراموشی مردم حتی حقیقت خود را، غرق شدنشان در بدن مادی است. حق تعالی در این مورد فرمود «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(142) آن‌ها خدا را فراموش کردند پس خداوند یاد خودشان را از یادشان برد. در آن صورت آن‌ها به ذات خود نیز آگاهی لازم را ندارند.
اتصال نفس به بدن مانند اتصال شعله به دود است و این اتصال موجب غفلت نفس از خودش می‌شود و در این حالت نفس انسانی آلوده به تخیل می‌گردد. ولی انقطاع نفس از بدن موجب رؤیت معقولات می‌شود که علم حقیقی است و این‌است که حیات عقلی کامل‌ترین حیات و افضل از هر خیر و سعادت است.
خلاصه‌ی سخن این‌که بهترین سعادت، کسب لذت از امور عقلی است و آنچه حقیقتاً لذت است، «وجود» می‌باشد، خصوصاً وجود عقلی که از ناخالصی‌های عدم، پاک است و علی الخصوص کسب لذت از وجود اتمّ و کمال مطلق و واجب الوجود «جلّ جلاله».