تربیت
Tarbiat.Org

معرفت نفس و حشر
اصغر طاهرزاده

چگونگی سعادت و شقاوت حسّی اخروی

چگونگی سعادت و شقاوت حسّی اخروی(162)
نَفْس‌های بسیار ساده که نه علم چشمگیر دارند و نه معصیتِ درخور شمارش، مثل بقیه‌ی نفوس، بعد از بدن باقی هستند درحالی که صورت‌های تنفرانگیز از آن‌ها صادر نمی‌شود بلکه به اندازه‌ی بهره‌ی آن‌ها از «وجود»، دارای لذت و سعادت می‌باشند، حتی اگر آن «وجود» فقط در حدّ درک وجود ساده‌ی خودشان باشد، این نفوس را سعادت عقلی نخواهد بود بلکه محدود به صورت‌های محسوسه‌ی اخروی هستند.
در مورد لذت و اَلَمِ اخروی، عده‌ای چون محمد غزّالی آن‌را داخل در نفوس هرکس می‌دانند، در حالی‌که ما - جناب ملاصدرا- آن‌را خارج از نفس می‌دانیم و عده‌ای چون امام فخر رازی همه‌ی تلاش خود را بر آن معطوف داشته که با ادله‌ی خود ثابت کند معاد یعنی بازگشتِ آنچه از این جهان از بین می‌رود و گرد آمدن اعضای گسیخته و پراکنده شده و بازگشت روح از عالم مجرد به عالم متعلق به این بدنِ کثیف دنیائی، در واقع از نظر ایشان قیامت یک دنیای مادی دیگر است، حال آن‌که برای ایشان مشخص نشده که مقصود از این‌همه ارسال رُسل و وضع شرایع و تکالیف و انزال کتب، چیزی جز تکمیل نفوس انسانی و خالص کردن آن‌ها از این عالم و آزادی آن‌ها از اسارت شهوات و قید مکان نبوده و اساساً مجرد شدن حاصل نمی‌شود مگر با تبدیل‌شدن این نشئه‌ی متغیر زوال‌پذیر به نشئه‌ی باقی ثابت. تبدیل‌شدن به نشئه‌ی باقی موقوف است: اولاً: به معرفت به آن نشئه و ایمان به وقوع آن و ثانیاً: به این‌که قیامت، غایت اصلی وجود انسان است که انسان به مقتضای فطرتش متوجه آن است، البته اگر انسان خود را از طریق جهل و معصیت منحرف نسازد. ثالثاً: موقوف است بر عمل به مقتضای نشئه‌ی آخرت و عمل به آنچه راه را آسان و موانع را برطرف می‌کند.
آیات معاد همه خبر از نوع دیگری از وجود را به ما گوشزد می‌کنند که آن عالم، عالم غیب و عالم ارواح است در مقابل این‌ دنیا که عالم شهادت و عالم اجسام است و همچنان که روح باطن جسد است، عالم آخرت نیز باطن این عالم است و چون عده‌ای ذهن خود را با عالم اجسام و شهوات و لذات انس داده‌اند فهم نشئه‌ای دیگری که متضاد با این نشئه باشد برایشان مشکل شده و لذا منکر آن می‌شوند و در کیفیت و حقیقت آن عالم تدبر نمی‌کنند بلکه از آیات آن روی می‌گردانند و اعراض می‌کنند. همچنان که خداوند فرمود: «وَكَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ»(163) چه نشانه‌های بسیاری است در آسمان و زمین که بر آن‌ها می‌گذرد و آن‌ها از آن نشانه‌ها روی می‌گردانند. و نیز فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا...»(164) آنانی که امید به لقای پروردگارشان را ندارند و به حیات دنیا راضی شدند و به آن آرام گرفتند و بر زندگی زمینی اعتماد کردند و دلگرم شدند. همچنان که فرمود: «وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ»(165) ولی او به سوی زمین گرائید و به آن دل بست و هوس را پیروی کرد. ما (صدر المتألهین) عده‌ای کثیر از کسانی که در ظاهر منتسب به علم هستند را می‌شناسیم که از اثبات عالَم مجرد افسرده و گرفته می‌شوند و قلب‌هایشان از طرح عالم عقل و نفس و روح متنفر است و می‌پندارند که آخرت چون دنیاست و نعمت‌های آن نیز مثل نعمت‌های دنیاست با این تفاوت که آن نعمت‌ها پابرجاتر و فراوان‌تراند. به این جهت قرآن عظیم بارها آیات قیامت را تکرار نموده تا توجه ما به نشئه‌ی آخرت و بعث و قیام معطوف شود و انسان از خواب جهل و غفلت متوجه آن نحوه از وجود بشود و از قید بدن و دنیا و تعلقاتش پاک گردد و شوق لقاء الهی و مجاورتِ مقربین و قدیسین در او ایجاد شود. چگونه می‌توان قیامت را مثل همین دنیا پنداشت وقتی می‌فرماید: «عَلى‏ أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ - نه عین شما - وَ نُنْشِئَكُمْ فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ»(166) ما در میان شما مرگ را مقدر کردیم تا آن‌که مِثْل‌های شما را تبدیل کنیم و شما را در آن چه نمی‌دانید ایجاد و انشاء نمائیم، «فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ» نشان می‌دهد که انشاء و ایجاد در جایی است که حکم آن برای ما مجهول است و اگر به همین دنیا بر‌می‌گشتیم که حکمش معلوم بود و دیگر «وَ نُنْشِئَكُمْ فی‏ ما لا تَعْلَمُونَ» معنا نمی‌داد در حالی که اساساً موت و بعث ابتدای حرکت به سوی خداوند و قربِ به اوست نه برگشت به خلقت مادّی و بدن خاکی کثیف ظلمانی.
سؤال: پس معنی آیاتی که مشتمل بر ذکر نطفه و ابتداء خلقت است، چیست؟ آیا مراد از آن‌ها این نیست که خدای قادر بر ایجاد این مراحل توانایی بر اعاده‌ی دوباره‌ی آن‌ها را نیز دارد؟
جواب: غرض اصلی آیات معاد بیان دو نکته‌ی شریف است. یکی اثبات معاد از جهت مبدأ غائی و دیگر اثبات معاد از جهت مبدأ فاعلی که به ترتیب به شرح آن‌ها می‌پردازیم.
1- اثبات معاد از جهت مبدأ غائی و لزوم غایت و هدف برای عالم.
توجه به تحرک و تکامل نطفه از ناقص‌ترین حال به صورت کامل، گواه است بر این‌که این حرکات و تغییرات هدف‌های دیگری را هم دربر دارند و سیر آن‌ها تا مبدأ فعّال، عملی و ممکن است و کمال مناسب به حال انسان، این عالم نبوده، بلکه در عالم اخروی است که در آن‌جا نهایت خود را می‌یابد و چون انسان همه‌ی مراتب خَلقی و دنیوی را - اعم از حرکات نباتی و حیوانی - طی کرد و در وجودِ حیوانی کامل شد، توجه به نشئه‌ی آخرت و خروج از قوه به فعل می‌نماید و از دنیا به آخرت و تا - عند ملیکٍ مقتدر -که نهایت نهایات است نظر می‌دوزد و مراد از قول خداوند که فرمود: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ... وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ»(167)ای مردم اگر در شک و تردید هستید نسبت به بعث و قیامت، بدانید ما شما را از خاک خلق کردیم سپس نطفه شدید و سپس گوشت .... و خداوند هر کس در قبر هست برمی‌انگیزاند. یعنی از یک جهت از قبور اجسام برانگیخته می‌شوید و از طرف دیگر از قبور ارواح که همان بدن است، برانگیخته خواهید شد و هدف کلی این‌گونه آیات اثبات نشئه‌ی آخرت برای انسان است و توجه به غایت وجودی و حرکت فطری انسان که همچنان این سیر تا رسیدن به مقصد اصلی ادامه دارد به همین جهت پس از طرح مسیر تکاملی نطفه، موضوع بعث از قبرها را در میان آورد.
سؤال: آیات الهی که این تحولات را برای انسان برمی‌شمارد تا معاد را برای او ثابت کند برای حیوانات و حتی گیاهان نیز به چشم می‌خورد. پس باید برای آن‌ها نیز نشئه‌ی اخروی موجود باشد.
جواب: بعضی از این احوال برای حیوانات و گیاهان نیز هست ولی نه همه‌ی آن مقامات که برای انسان هست و آن به جهت نقص ذاتی آن‌ها نسبت به درجه‌ی انسانی است و تا مقام، مقام انسان نشود رسیدن به ملکوت سماوات ممکن نیست. بلکه هرکدام به غایت خودشان می‌رسند. تازه این‌طور نیست که همه‌ی انسان‌ها نیز به غایت خود برسند بلکه ممکن است موانع خارجی و داخلی مانع ادامه‌ی راه شوند. منظور آن است که همه‌ی این‌ها موجودات هدف دارند نه این‌که همه به هدف می‌رسند.
2- اثبات معاد از جهت مبدأ فاعلی.
اما آن آیات الهی که آخرت را با توجه به خلق اجرام عظیم مطرح می‌کند بیشتر به جهت فاعلی قیامت نظر دارند. زیرا اکثر مردم چنین می‌پندارند که ایجاد شدنِ چیزی لازمه‌اش باید ماده و مایه‌ای باشد و از خود می‌پرسند خداوند چطور قیامت را ایجاد می‌کند و از چه چیز ایجاد می‌کند؟
خداوند می‌خواهد بفرماید: شأن اصلی خداوند در فاعلیت، همان ابداع و انشاء است و نه تکوین و تخلیق. به طوری که لازم باشد چیزی را از ماده‌ای به وجود آورد، بلکه همه‌ی عالم را براساس سنت اختراع و انشاء به وجود آورده و همچنان که کلّ این عالم را از هیچ به وجود آورده، جنت و نار را نیز ایجاد می‌کند.
این‌که می‌گویند عالم آخرت را از چه چیز و چه وقت و در کجا ایجاد می‌کند و می‌پرسند که قیامت در کجا لنگر می‌اندازد؟ «یَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها»(168) یا می‌گویند این قیامت در چه زمانی است اگر راست می‌گوئید. «وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ»(169) سؤالشان آن است در کجای دنیا و چه زمانی از زمان‌های دنیا قیامت واقع می‌شود و نمی‌دانند مکان و زمانِ آخرت از جنس مکان و زمان دنیایی نیست و ایجاد آن مثل وجودات دنیایی نمی‌باشد، بلکه آن نشئه‌ای قوی و حاصل از انشاء است و نه خلق. از خود نمی‌پرسند اگر زمین و زمان عوض می‌شود دیگر سخن از کجا و کی معنی ندارد. از هیچ ایجاد می‌شوند، نه در مکانی و زمانی، وقتی هیچ چیز نبوده دیگر زمان و مکانش هم نبوده است.
این نحوه خلقت یعنی انشاء و ابداع نسبت به مبدأ اُوْلی نزدیک‌تر و مناسب‌تر است و بدین لحاظ فرمود: «هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ»(170) یعنی شایسته‌ی خداوند، چنان ایجاد است و ایجاد جهانی بدون نقص را به خدا نسبت دادن شایسته‌تر است از جهان ماده که نسبت به مقام الهی در نهایت بُعد و دوری است. زیرا امر خداوند مثل یک چشم به هم زدن است و فرمود: «وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ»(171) امر ما واحد است همچون یک چشم برهم نهادن. و به همین جهت ابداعِ صُورِ بدون ماده نسبت به مبدأ اعلی مناسب‌تر خواهد بود و آیات الهی می‌خواهد بفرماید: حال که انسان با چنین وجودِ مرکب از اجزاء و ارکان، از او صادر شده، به نحوه‌ی اولی نحوه‌ی دیگری از وجود از طریق انشاء، از او صادر خواهد شد. به‌خصوص وقتی فراموش نکنیم که ایجاد، مطلقاً از حق تعالی است و واسطه‌ها فقط عوامل کثرت فعل او هستند و هرچه مخلوق در وجود بسیط‌تر و از کثرت عاری‌تر باشد، به ایجاد‌کننده‌ی حقیقی نزدیک‌تر است و این درحالی است که مشخص شد امور اخروی از ترکیب مبرا و به وحدتِ خالص نزدیک‌ترند و همچنان که فعل حق در ابتداء، انشاءِ نشئه‌ی اولی است و آن نشئه بدون ترکیبِ اجزاءِ مختلف و متفرق است، معاد نیز این چنین است. این است که انتساب معاد با این همه کمال به خداوند شایسته‌تر است، زیرا نشئه‌ی آخرت است که نیکو و پایدار است «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏»(172) و هرچه دارای چنین خصوصیتی است شایسته‌ی انتساب به اوست. همچنان‌که فرمود: «هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى‏ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ».(173) ایجاد آن نشئه بر او راحت‌تر است و برای او در آسمان‌ها و زمین مَثَل اعلا و نمونه‌ی متعالی هست.
آنچه نباید از آن غفلت کرد موضوعِ آخریت و بعدیت قیامت نسبت به حدوث ما است، وگرنه آن نشئه در حقیقتِ خود جلوتر و اقدم است و از نظر ترتیب وجود ذاتاً و شرفاً مقدم بر طبیعت است هر چند حدوث ما و استکمالات ما، بعد از طبیعت قرار دارد و این دلیل بر این است که دار آخرت هم اکنون بالفعل موجود است. همچنان‌که آیات و احادیث بر آن دلالت دارد.(174)
خلاصه‌ی مطلب آن که: امور اخروی مِثل و سنخ ابداعات الهی است که هم در حدوث و هم در کمال، دفعی الوجودند. برعکس عالم ماده که تدریجی الوجود می‌باشد و نحوه‌ی رسیدن موجودات این عالم به کمال از طریق حرکت و تدریج می‌باشد. پدیده‌ها و اشخاص در این عالم تمام وجودشان در آنِ واحد و دفعتاً به وجود نمی‌آید بلکه بعضی از پاره‌های وجود آن‌ها در قبل و بعضی در بعد و از طریق توالد و تولّد به وجود می‌آیند و تا امتی معدوم نشود امت دیگر را به جای آن نخواهید یافت. می‌فرماید: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ»(175) برای هر امتی اجل و سرآمدی هست، پس چون اجل آن‌ها برسد ساعتی عقب و جلو نمی‌افتد. برخلاف صور اخروی و اشخاص آن‌که درباره‌ی آن‌ها فرمود: «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِینَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِیقَاتِ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ»(176) بگو قبلی‌ها و بعدی‌ها گردآورده می‌شوند به سوی وعده‌گاه روز مشخص. زیرا وجود اخروی و روح‌های اهل قیامت به اذن خداوند و با دمیدن اسرافیل، در اجسادی که حاصل از آن ارواح است، به صورت دفعی و واحد به وجود می‌آیند. می‌فرماید: «فَإِنَّما هِیَ زَجْرَةٌ واحِدَةٌ» أین رجعت جز یك صدا كه نفخه‌ای واحد است، چیز دیگری نیست، «فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ»(177)پس در آن هنگام آن‌ها را بیداری هست.