چگونگی حصول عقل فعّال در نفس(158)
عقل فعّال به خودی خود یک وجود دارد که در فلسفه در مباحث الهیات اثبات میشود و یک وجود هم برای نفس ما و نسبت به نفس ما دارد و مسلم است که کمال نفس و صورت و غایت آن اتصال و اتحاد با عقل فعّال است و اگر نفس با عقل فعّال یک نحو اتحادی را طلب نکند عملاً عقل فعال غایت نفس نخواهد بود زیرا غایت هر شیئ آن است که شیئ بالاخره اگر مانعی در کار نباشد به آن برسد و قبلا گفت شد «نفس در سیر صعودی خود از نفسیت خارج میشود و به مقام عقل نایل میگردد». یعنی نفس دارای غایت بوده و آن غایت، عقل فعّال است که نفس با اتحاد با آن از نفسیت خود خارج میشود و به مقام عقل نایل میگردد.
اگر اشکال شود چگونه عقل فعّال هم فاعلِ نفس میباشد و هم در آخر غایت آن، به طوری که مرتبهی متقدم و مرتبهی متأخر در واقع یکی گردد؟
در جواب میتوان نحوهی وجود خداوند را که عقل فعّال نیز پرتو تامّ اوست در نظر داشت، خداوندی که وجود منبسطاش و قوّت و قدرت جامعاش و شدت نوریت گستردهی او آنچنان است که همه هویات از او برانگیخته میشوند و همه اعیان از آن شکفته میگردند. وجود تامِّ فوقِ تمامی است که فاعل همهی موجودات و غایت همهی موجودات است، هم اوست که اصل شجرهی وجود، ثمرهی آن است و هم اوست که غایت همهی مخلوقات میباشد. زیرا وحدت او مانند سایر وَحَدات نیست، بلکه احدیت صرفی است که جامع کثرات و ساری و جاری در موجودات است و نور وجودش در همهی هویات نافذ است همچنانکه امیر المؤمنین علی(ع) در مورد نحوهی حضور حق در عالم فرمودند: «مَعَ كُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیْرُ كُلِّ شَیْءٍ لَا بِمُزَایَلَةٍ»(159) او با هر چیزی هست، نه نزدیک به آن و غیر هر چیزی است، نه به جدائی و دوگانگی از آن. خداوند - به جهت سعهی وجودیاش - آن وجود ابتدایی است که وجود انتهایی او را دفع نمیکند، موجودات در ابتدا از او نازل میشوند و در انتها به سوی او صعود میکنند.
حال ای رفیق راه، بر همین منوال چگونگی وجودات مفارق و عقول فعّاله را که ظلّ و سایهی وجود خداوند هستند در نظر داشته باش ظل خداوندی که «هوَ اْلاَوّل و الآخر» است. در مورد عقل فعال نیز همان که اول است، همان آخر است ولی از آن جهت که صورت ظلّی حق است، نه آن که صورت استقلالی از حق داشته باشد. به این معنا که عقل فعّال همین وجود گستردهی خود را - که هم اول باشد برای نفس و هم آخر باشد برای نفس - از حق دارد.
وحدت وجودات عقلی مثل وحدت حضرت حقاند و سِعه و جمعیت آنها نمونهای از جمعیت و سعهی حق میباشد و لذا از یک جهت واسطهی صدور اشیاء از حق میباشند و از این جهت آیات هو الاوّلاند و از جهت دیگر وسائل رجوع موجودات به سوی اویند و از این جهت مظهر آخریت اویند. پس برای این عقول نیز اوّلیت هست به اولیت حق و هم آخریت هست به آخریت او. همچنان که موجودند به وجود او نه به ایجاد او و باقیاند به بقای حق نه به ابقای حق و از این جهت همین که خداوند هست، اینها هستند.