حقیقت نفس(65)
نفس جوهری است که در ذات و حقیقت خویش متحرک بوده و از احساس تا مرتبهی تعقل، تطوّر و گستردگی دارد و لذا میتواند با هر مرتبهای از مراتب متحد گردد، گاهی با حسِ ظاهر متحد میشود که در اوایل حدوث و تکوین اوست و آن هنگامی که به مرتبهی تخیل برسد با خیال متحد میشود و این حالت در زمانی است که بتواند صُوَر محسوسات را در ذات خود متمثَل و متخیل گرداند و چون به مرحلهای رسید که صُوَر عقلیهی اشیاء در برابر او حاضر گشت، جوهری مجرد گشته که از هرگونه علایق مادی آزاد شده و با طی هریک از این درجات در ذات نفس تفاوت ایجاد میشود به طوری که نفسِ یک کودک در ذات با نفس یک انسان کامل متفاوت است، یعنی نفسی که تحول مییابد مثل یک سنگ نیست که در سنگ بودن تغییر نکرده ولی بر روی آن طلا و یا نقره گرفته باشند بلکه ذاتش مثلا طلا و یا نقره شده است. اگر نفسِ انسان به مقام تجرد کامل عقلانی نرسید و در مرتبهی وَهم و یا خیال - که از مراتب نفس حیوانی و مرتبهی نازلهی نفس انسانی است - قرار گرفت، در این موطن متوقف نمیشود و به حکم ذات و فطرت نفسانی و تحرک جوهری به سیر و سلوک ادامه میدهد تا با عالم نفوس انسانی محشور گردد و به مقام و مرتبهی نفسی برسد که یا در شَرَف و سعادت یا در رذالت و دنائت به مرتبهی کمال نفسانی نائل گردیده است، زیرا همچنان که قبلا نیز گفته شد سعادت و شقاوت، هر دو از خواص نفس ناطقه انسانی است و همانطور که سعادت در معاد کمال برای نفسی است که طریق علم و هدایت و اطاعت را پیموده، شقاوت در معاد برای نفسی کمال است که طریق ضلالت را انتخاب نموده و شقاوت برای نفس حیوانی که مرتبهای از مراتب نفس انسانی است، کمالی است از کمالات نفس حیوانی، هرچند نسبت به نفس انسانی دنائت است و نه فضیلت و چون انسانهای گناهکار در آن دنیا انسانیت و فطرت خود را همراه با شقاوت حیوانی دارا هستند عذاب میکشند.
خلاصه اینکه نفس با حرکت ذاتی و جوهری خویش همواره به جانب کمال رهسپار است، خواه این کمال در جهت فضیلت باشد و خواه در جهت رذیلت و استکمال نفس هم یا در طریق و سبیل سعادت است و یا در طریق شقاوت و به عبارت دیگر نفس، یا حیوان کامل گشته و یا انسان کامل شده است.
مَثَل نفس مثل زمینی است که آماده برای قبول علوم و ادراکاتی است که از آسمانِ عقل بر آن نازل میشود، چنانچه شرایط قبول را از دست ندهد روحانی میگردد، همچنان که نفس در مرتبهی عقل هیولائی آمادهی قبول صور علمیه است و در روایت هست « فَإِنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْقُلُوبَ بِنُورِ الْحِكْمَةِ كَمَا یُحْیِی الْأَرْضَ بِوَابِلِ السَّمَاء»(66) قلبها با نور حکمت زنده میشوند مانند زمین که به وسیلهی باران حیات مییابد.
نفس پس از تجرد کامل و نیل به درجهی کمال عقلانی به حکم قاعدهی «بَسیطُ الْحَقیقَةِ کُلُّ الاشیاء وَ لَیس بشیءٍ منها»(67) با صورت علمیه کلیهی اشیاء متحد میگردد بلکه عین جمیع اشیاء خواهد شد و همین نفس که نسبت به اموری در حال حاضر بالقوه بوده و به مرحلهی تجرد کامل عقلانی نرسیده، نسبت به آنچه که ادراک نموده و صورت علمیهی آنها در ذات آن حاصل گردیده متحد است یعنی نفس با آنچه که فعلا ادراک نموده است متحد گردیده و این اتحاد با صور علمیه برای نفس هیچگونه ترکیبی ایجاد نکرده زیرا با اشیاء خارجی متحد نشده بلکه با صورت علمیهی آنها متحد شده است و در واقع نفس شدید شده نه اینکه مرکب شده باشد از صور علمیهای که ادراک کرده است به عبارت دیگر نفس در این حالت جامع همهی آن صور علمیه است و نه مجموع آنها و لذا هرچه نفس کاملتر گردد جامعیت و وحدت و بساطت آن شدیدتر خواهد شد بدون آنکه جنس آن عوض شود بلکه وسعت مییابد.
البته اگر این تحول ذاتی در مقولهی حرکت همچنان ادامه یابد، به جنس دیگری تبدیل خواهد شد مثل انسان که هرگاه در صراط انسانی برای طی مدارجِ کمالات انسانی قدم گذاشت و این راه را ادامه داد آخر الامر داخل در زمرهی ملکوت میگردد و یا اگر در صراط حیوانیت قرار گرفت حقیقت انسانی او به حقیقت شیطانی مبدل میگردد.