کثرت بیشمار حشر انسانی(247)
گفته شد که خداوند مقامهای حواس و تخیلات و تعقلات را در جایی قرار داد تا سالک الی الله از آنها به سوی حق سیر کند و چارهای نبود الّا اینکه در عالم محسوساتِ مادی تنزل کند و از آنجا به عالم محسوسات مجردهی مرئی به چشم خیال سیر کند تا مقام حس به مقام خیال مبدّل گردد و سپس به عالم صور مفارقه سیر نماید تا خیالِ بالفعل به عقل مبدّل گردد و در هریک از این عوالم سهگانه طبقات کثیرهای از جهت لطافت و کثافت هست و هر طبقه از این عوالم آنکه برتر است عدد طبقاتش افزونتر است.
انسان از درجهی پایین به درجهی نهائی نمیرسد مگر با طی همهی درجات متوسط و طی درجات عالم متوسط منوط به طی کل درجات عالم ابتدائی است که همان عالم محسوسات مادی است و همهی این درجات، منازل سائرین الی الله است و در هریک از این منازل خَلع ولَبسی و موت و بعثی صورت میگیرد، مرگ در منزل قبل و حشر در منزل بعد و عدد این موت و بعث و حشر بیشمار است و گفته شده به عدد نفسها و افراد است و این با دلیل در نزد ما پذیرفته شده زیرا که نه جوهر طبیعت ثابت است و نه جوهر انسانی که در ذاتش به سوی عالم آخرت در حرکت است و در این سیر چارهای نیست مگر ورود به منزل محسوسات و خروج و خالص شدن تدریجی از آن و به همین مطلب قرآن اشاره دارد وقتی فرمود «وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»(248) هیچ یک از شما نیست مگر واردِ آن - جهنم - میشود، این برای پروردگارتان حتمی است که چنین کند. سپس اهل تقوا را از آن آتش نجات دهیم و ظالمین را در آن آتش به صورتی که گرفتار آتش است رها کنیم. پس هر انسانی به واسطهی وقوعش در عالمِ طبیعت استحقاق عذاب برایش حاصل میشود البته اگر نشئهی خود را تغییر ندهد و این سرشتِ گناهآلود دنیایی را با اطاعت و ترک شهوت به شخصیت الهی مبدل نسازد، همچنان که قرآن در وصف آنها فرمود: «فَأُوْلئِكَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»(249) پس خداوند سیئات آنها را به حسنات تبدیل میکند. اگر اشکال شود: اینکه میگویی «سرشت گناهآلود» را تغییر دهند خلاف فرمایش معصوم است که فرمود «كُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ...» هر مولودی بر مبنای فطرت متولد میشود در حالی که فطرت همان توحید است. در جواب میگوییم: منافاتی بین این دو سخن نیست، زیرا منظور حدیث، فطرت روح است که به حسب ذاتش از عالم قدس و طهارت است و آنچه منظور کلام ماست ابتدای نشئهی بدن است که نفس در آن واقع میشود و آن فطرتِ بدنی است که از اجسام حسّی مادی حاصل میشود که وجود آن پائینترین درجهی وجود است و دورترین مرتبه از ملکوت الهی را داراست و با توجه به این نکته تنافی بین آن حدیث و حدیث «انّ الله قد خلق الخلق فی ظلمة ثمّ رشّ علیها من نوره» نیز مرتفع میگردد. که میفرماید: خداوند خلق را خلق کرد در ظلمت سپس بر آن پرتوی از نور بیفشاند.(250)
و متوجه باش ای دوست، همچنان که چارهای از ورودت در این عالم حسّی نیست چارهای هم از خلاصی از علائق آن نداری آن هم با شناخت حقیقت آن، زیرا مهاجرت از آن از طریق دوری از این دنیا ممکن است و دوری از آن حاصل نمیشود الّا با شناخت آن و علم به پستی و بیارزشی آن. زیرا که دنیا و آخرت نسبت به هم شناخته میشوند چون یکی پست و دنی است به نام دنیا و دیگری شریف و عالی است به نام آخرت و معرفت به یکی مستلزم معرفت به دیگری است و جهل به یکی همراه با جهل به دیگری است. لذا هرکس دنیا و پستی آن را نشناسد آخرت و شرافت آن را نخواهد شناخت و کسی که آخرت و شرافت آن را نشناسد چگونه آن را انتخاب مینماید و به آن اشتیاق میورزد در حالی که فلسفهی بعث از نظر حکما همین انتقال از عالم طبیعت به ماوراء طبیعت است، همچنان که خداوند فرمود: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ»(251) حقیقتاً شما به نشئهی اوّلی آگاه شدید چرا متذکر آن نیستید تا از آن سفر کنید به سوی عوالم بالاتر.