علت خالی ماندن بعضی نفوس از معقولات و محرومیت از سعادت اخروی(152)
آن قوهای که محل علوم و معارف بوده و لطیفهای است مدبّرِ همهی اعضاء و جوارح و حاکم همهی قوا و مشاعر، نفس ناطقه است که به سبب خصوصیات ذاتیاش پذیرای همهی علوم خواهد بود، همچون آینهای که پذیرای هر صورتی است و اگر صُوَر علمیه در این آینه وجود و ظهور نیابد به سبب یکی از موانع پنجگانه است که بزرگان اندیشه به صورت زیر مطرح کردهاند.(153)
1- ضعیفبودن جوهر نفس قبل از آنکه توانایی لازم را بیابد. مثل نفس کودک که به جهت ضعف هنوز علوم حقیقی در آن تجلی نکرده است و این حالت مثل آینهای است که هنوز فلز آنرا صیقل ندادهاند(154) تا پذیرای صور گردد.
2- خراب شدن جوهر نفس بهواسطهی معاصی که مانع صفاء قلب و طهارت نفس و جلای آن میشود و به اندازهای که این کدورات وجود دارند ظهور حق در نفس با مانع روبرو است، مثل زنگ زدن آینه، زیرا هر حرکتی و فعلی بر نفس تأثیر دارد و اگر آن فعل بر اساس حکومت قوهی شهویه و یا غضبیه باشد به همان اندازه مانعی برای کمالی میشود که نفس استحقاق آن را داشته و اگر فعل و حرکت، عقلی باشد به همان اندازه در جهت کمال لازمهی نفس مفید خواهد بود و هرگونه اشتغال به امور حیوانی نقطهی سیاهی است بر صورت آینهی جان و اگر این امور متراکم و کثیر گردید نفس فاسد شده و نسبت به آنچه برای آن خلق شده تغییر مسیر میدهد، مثل زنگ زدن آهنِ آینه که اصل آینه بودن را از بین میبرد.
3- نفس از مقصد و غایت مطلوبش عدول میکند: سومین عاملی که موجب میشود تا صور علمیه در جان انسان منعکس نشود عدول نفس است از مقصد و جهت حقیقی خود به طوری که انسان جهت آینهی جان خود را تغییر میدهد و به جای نظر به حق و بهشتِ لقاء حق به سمت حقایق جزئیه و بهشتِ جسم عدول نماید. اگر نفوس صلحا از کدورت معاصی پاک و از مکر و خدعه مبرا باشد ولی حق برای آنها روشن نباشد آنها بیشتر پرهیز از جهنم و شوق به بهشت دارند ولی نه شوق به حق. وقتی انسان حق را نخواهد آینهی جان خود را در جهت نظر به حق نمیاندازد و از آن طریقی که به جانب ملکوت است و لازمهی آن صرف فکر و تأمل در آیات ربوبی و ادراک حضرت الهی است، عدول میکند و عملاً همت خود را صرف اعمال بدنی و آداب و اوراد شرعی، بدون تأمل و تدبر در آنها و در فلسفهی وجودی این آداب میکند و تمام تلاش او آن میشود که ظاهر این اعمال را تصحیح نماید.
4- چهارمین مانع اینکه نفس در عین آن که شهوت خود را به بند کشیده و آزادانه قصد تحقیق دارد ولی خود را با برداشتهای پیشساخته که در افکار مردم جاری است و با عقاید دوران کودکی که از طریق تقلید دریافته، محجوب گردانده و همین موضعگیری او مانعی برای او میشود تا آنچنان که هست به حقایق دست نیابد و آنچه را که از طریق تقلید به آنها دست یافته پایهی همهی تحقیقات خود قرار میدهد و با تمام تلاش سعی میکند از برداشت اولیه و بینش عوامانهی خود دفاع کند. این نوع حجاب، حجاب اکثر متکلمین و متعصبین به مذاهب است، اینها با اعتقادات تقلیدی خود از حقیقت به دور افتاده و برداشتهای کودکانه آنچنان در نفس آنها رسوخ کرده که موجب شده سالها از درک حقایق فاصله بگیرند، مثل پارچه یا حجابی که در جلو آینه، مانع تجلی صُوَر و رنگها در آینه میشود.
5- عدم آگاهی نفس به روشی که باید از آن روش به حقایق دست یافت، زیرا که طالب علم از هر طریقی به علم دست نمییابد الّا اینکه از مقدمات و ترتیبهای لازم بهره جوید، همان ترتیبی که علماء معتبر بارها امتحان کردهاند و به وسیلهی آن به مقاصد عالیه دست یافتهاند. زیرا علومی که به وسیلهی آنها سعادت اخروی حاصل میگردد فطری نیست و از طریق شبکهای از علوم به ظهور میرسند. و اصلا هر علمِ غیر بدیهی با ترتیب منظم و دقیق و ازدواج صغری و کبری از طریق مخصوص، مثل ازدواج زوج و زوجه، به نتیجهی حقیقی میرسد. پس جهل به اصول معارف و به کیفیت ترتیب آنها مانع دستیابی به علم است مثل نبودن آینه در مقابل صوری که بناست در آینه ظاهر شوند و چه قلیلاند آنهایی که در روشِ یافتن علوم نیز هدایت شده باشند.
اینها موانعی است که مانع رسیدن نفس ناطقه به حقایق میشوند وگرنه هر نفسی به حسب فطرت اولیهاش برای درک حقایقِ اشیاء آمادگی لازم را دارد زیرا که فطرت انسان امری ربانی و شریف است به طوریکه پیامبر(ص) فرمودند «لَوْلَا أَنَّ الشَیاطِین یَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنِی آدم لَنَظَروُا إِلىَ مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرض»(155) اگر شیاطین قلبهای فرزندان آدم را احاطه نکرده بودند هر آینه ملکوت آسمانها و زمین را میدیدند. این سخن اشاره به پذیرش ذاتی و موانع عارضی بین نفوس انسان و عالم ملکوت دارد و اگر این موانع از قلب انسان که همان نفس ناطقه است مرتفع گردد در آن صورت مُلک و ملکوت و هیئتهای وجود به همان گونه که هستند، برای او ظهور میکند و انسان خود را در بهشتی مییابد که عرض آن آسمانها و زمین بلکه بیش از اینهاست،. زیرا آسمان و زمین عالَم مُلک و شهادتند و محدود خواهند بود ولی عالم ملکوت و حقایق عقلی، اسراری غایب از حواس هستند و هیچ نهایت و مرزی ندارند.
اگر عالم ملک و ملکوت با همدیگر در نظر گرفته شوند آنرا «حضرت ربوبی» مینامند زیرا که «الله» به کل موجودات محیط است و غیر ذات او و افعال او چیزی نیست که در صحنه باشد، پس آنچه برای قلب تجلی میکند همان جنت است - جنت ذات و صفات و افعال - و وسعت این بهشت به وسعت معرفت انسان و به اندازهای است که صفات و افعالِ حق برای انسان تجلی نماید و مقصد و مراد همهی طاعات و اعمال، تصفیهی قلب و طهارت نفس و جلا دادن آن از طریق اصلاح کردن اعمال جزئی نفس است که قرآن در رابطه با آن فرمود: «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»(156) آن که نفس را تزکیه کرد پیروز شد و آنکه جان خود را دفن کرده بازنده است - اساتید میفرمایند: حقیقتاً گردگیری بعد از مرگ سخت است، چه خوب است انسان خودش در این دنیا خود را گردگیری کند - مشخص است که طهارت و صفای نفس به خودی خود کمال نیست زیرا که طهارت و صفاء یعنی نداشتن کدورت و اینها امور عدمی هستند و عدمی کمال نیست بلکه مراد از طهارت و صفاء، حصول انوار ایمان و پرتو نور معرفت به خداوند و به افعال خداوند و کتب و پیامبر و روز آخرت است و مراد از قول خداوند که فرمود «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»(157) آیا آنکس که خداوند سینهاش را برای اسلام گشود پس او بر نور ربش میباشد با دیگری قابل مقایسه است؟ «شرح صدر»، غایت حکمت عملی و «نور»، غایت حکمت نظری است و حکیم الهی جامع هر دوی این نورهاست که به زبان شریعت به آن مؤمن حقیقی گویند و جمع بین شرح صدر و نور فوز عظیمی است.