همچنانکه سعادت حقیقی برای هر نفسی ممکن نبود، شقاوت حقیقی نیز مربوط به هر نفسی نخواهد بود. نفوس افرادِ کُندذهن و کمهمت که نه در بُعد عقل عملی همت بلند دارند و نه در بُعد عقل نظری، اگر شقاوت هم داشته باشند شقاوت آنها شقاوت متوسط است، ولی نفوسی که استعداد پذیرش نور معرفت را داشتهاند ولی از آن منحرف شدهاند و قلوبشان را با رنگ رذیلتها و معاصی و انجام اعمال حیوانی و حیلههای شیطانی، محجوب نمودهاند و برای آنها این صفات شیطانی ملکه و منش شده است و شخصیت آنها سفسطه و جدال و جهل و خیالات باطله گردیده و محبوس در زنجیرههای دنیا و ظلمات شهوت شدهاند، دعوت حق بر جانشان نخواهد رسید و در مورد آنها فرمود «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَقَدْ كُنتُ بَصِیرًا * قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ كَذلِكَ الْیَوْمَ تُنْسى»(144) هرکس از یاد من روی گرداند برای او زندگانی سختی خواهد بود و روز قیامت در حالی محشور میشود که کور است، سؤال میکند ای پروردگارِ من چرا مرا کور محشور کردی درحالیکه من چشم داشتم، خداوند میفرماید اینچنین آیات ما برای تو آمد و تو آنها را فراموش کردی و اینچنین امروز فراموش شوی. حقیقتاً این افراد پردهای سخت از آنچه کسب کردهاند برای خود ساختهاند و گناهانشان هالهای شده که احاطهشان کرده، اینها هستند که خداوند در موردشان فرمود «إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ»(145) برای اینها دیگر راهی برای خلاصی از آتش نمانده است، «هُمْ أَصْحابُ النَّارِ»(146) زیرا که درها و راههای درون و بیرون برایشان بسته است(147) یعنی هم قلب و عقل که محل شعور الهی و الهام ربانی است بر آنها بسته است و هم حواس یعنی سمع و بصر که راههای عظیم فهم از طریق بیرون است برای آنها بسته شده است. چون شاگردی و علمآموزی واقعی هم نکردهاند و نتوانستهاند دریافتهای سمع و بصر را به قلب خود نفوذ دهند بخصوص که قلب آنها مهر شده است و راهی برای ورود علوم حقیقی در آن نمانده است. قرآن در توصیف این افراد میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها»(148) همانا بیافریدیم برای دوزخ بسیاری از جنّ و انس را که قلب دارند و از آن در فهم حقایق استفاده نمیکنند و چشم دارند و بینش ندارند و گوش دارند ولی نمیشنوند. اینها در زندان ظلمات زندانیاند و اشاره به گروه دوم فرمود «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَقُولُ آمَنَّا بِاللّهِ وَبِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَا هُم بِمُؤْمِنِینَ... وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ»(149) عدهای از مردم هستند که میگویند به خدا و قیامت ایمان آوردیم در حالی که ایمان نیاوردند برای اینها عذابی دردناک هست. اینها قلبشان بیمار است و دردِ حسد و کبر و نفاق و بغض و ریا دارند و با این همه بیماری! سخنهای شرعی بر زبان دارند تا برای خود نردبان ریاست بر مردم تهیه کنند و اینها بیماریهای نفسانی است، حال چه در اعتقادات و چه در غیر آن، بالاخره همهی اینها به جهت دردهای نفس و عذابهای قلب است و البته عقاید فاسد نسبت به اعمال فاسد درد و عذاب بیشتری به همراه دارد - زیرا عقاید سوء موجب اخلاق سوء و اعمال سوء نیز میشود - عقاید سوء آتشهای ملتهبی هستند در نفوس معتقدان به آنها آنچنان که فرمود: «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ * الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ * إِنَّهَا عَلَیْهِم مُّؤْصَدَةٌ * فِی عَمَدٍ مُّمَدَّدَةٍ»(150) آتش خدا افروختهای که بر قلب مستولی بوده و آن آتشِ طبقه طبقه، پشتبند طولانی دارد. یعنی اینها هم شقاوت اهل حجاب را دارند و هم شقاوت اهل عقاب را، هم شقاوت عقلی و هم شقاوت حسّی. شقاوت حسّی ریشه در اعمال دارد که بعداً شرح داده میشود.
نتیجه اینکه شقاوت اخرویه یا به حسب گناهانی است که بدن از طریق به کارگیری شهوت و غضب انجام میدهد و ریشه در هیئت نفسانی، چون حسد و ریا و انکار حق و انکار علوم حقیقی، دارد و یا شقاوت به حسب عقل است. شقاوت اوّلی به علت فرورفتن در بدن و مقهورِ بدن شدن به وجود میآید به طوری که اگر این مقهوریت شدید شد، در همین دنیا مانع درک نعمت اخروی میگردد و آنچه را نفس در حیات دنیایی بدان معتاد شده بود در آخرت برای خود نمییابد و این حالت برای او عذابی سنگین است. قرآن در وصف این افراد در قیامت میفرماید: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»(151) از تو حجاب را برداشتیم - نه از عالم - و اکنون چشم تو بینا شد. این رفع حجاب از هنگام مرگ به بعد برای نفس چنین افرادی با عذابی دردناک همراه است، مثل معتادی که مادهی مورد اعتیادش را از او گرفته باشند بدون آن که اعتیاد او را گرفته باشند. در رابطه با شقاوتهای بدنی فرمود: «انّ مؤمن الفاسق لا یخلّد فی النّار» مؤمنِ فاسق در آتش جاودان نخواهد بود. زیرا عقاید ردّیه و فاسد ندارد هرچند اعمال ردّیه دارد. اما قسم دوم از شقاوت که به حسب عقل است دردی است دیرعلاج و مرضی است دردناک و مربوط به آنکسی است که آگاهی و میل نفسی به علوم عقلی دارد سپس آنرا ترک میکند. یعنی در عین آنکه توان اندیشیدنِ صحیح را داشت، اندیشه را در جهت دیگری صرف کرد و برای او ملکهی اعوجاج از حق و صُوَر باطلِ مخالفِ واقع حاصل گردید، این افراد حتی طبیبان روح یعنی پیامبران را در اصلاح از این صفات خسته کردند و به جهت آن که سرگرم تدبیر بدن هستند متوجه درد شدیدی که در اثر این شقاوت در جانشان ظهور کرده نمیشوند. عدم درک لذت حقیقی، آنها را در این دنیا به درد نمیآورد آنچنانکه کودک از درد و لذت بزرگسالان بیخبر است و گاهی این کودکان از چیزی لذت میبرند که بزرگان نه تنها از آن لذت نمیبرند که از آن چیزها کراهت هم دارند. کودکانِ عقل نیز نسبت به آنچه عقول بالغه که از علائق دنیای مادی خود را رها کردهاند، درک میکنند، محروماند.