تربیت
Tarbiat.Org

معرفت نفس و حشر
اصغر طاهرزاده

نفخ در صور

نفخ در صور(278)
خداوند فرمود: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ»(279) و پیامبر(ص) صور را به شاخی تشبیه کردند که اسرافیل به دهان می‌گیرد و یک طرف آن تنگ و طرف دیگر آن گشاد است و صورتی نورانی دارد و این‌که گفته‌اند: نفخه‌ی اول برای مرگ و نفخه‌ی بعد برای احیاء است، درست نیست زیرا از طریق حق تعالی جز حیات و روح افاضه نمی‌شود بلکه ایجاد حیات در نشئه‌ای عالی، ملازمِ موت در نشئه‌ی سافل است و با نفخه‌ی اوّل جسدها می‌میرند و روح‌ها زنده می‌گردند و با نفخه‌ی ثانی ارواح به قیام حق قائم می‌گردند نه به ذات خود - اساساً قیامت به همین معنی است که روح‌ها دیگر گرفتار بدن نیستند - و باید دانست موجودات کونی به صورت طبیعی خود قابل نورانی شدن به وسیله ارواح نیستند بلکه مانند زغالی هستند که استعداد اشتعال دارند و صور برزخیه در حکم استعدادی نهفته در هر صورتی است که با نفخه‌ی اول، صورت طبیعی زایل می‌شود، مثل زوال سیاهی و سردی از زغال. و صور برزخیه مستعد می‌شود برای قبول نورانیت به وسیله‌ی ارواح مثل استعداد زغال گرم و سرخ برای قبول اشتعال. وقتی اسرافیل - که ایجاد‌کننده‌ی ارواح در صُوَر است - دمیدنِ دوم را آغاز کرد اشیاء با روحی برتر که قائم به ذات حق است نورانی می‌شوند به طوری که قرآن در توصیف آن می‌فرماید «فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ»(280) پس در آن هنگام آن‌ها قیام‌اند، در حال نظارت.
محی الدین می‌گوید:
«نفخه، دو نفخه است، نفخه‌ای که آتش را خاموش می‌کند و نفخه‌ای که آتش را شعله‌ور می‌سازد. وقتی این صورت‌ها آماده شد فتیله‌ی استعدادشان آماده‌ی قبول ارواح می‌گردد مثل آمادگی هیزم خشک برای قبول آتش. صُوَر برزخیه مثل چراغ مشتعلی است که به وسیله‌ی ارواحِ خود مشتعل شده‌اند، پس اسرافیل نفخه‌ی واحده‌ای را می‌دمد و چون بر آن صورت‌ها برخورد کرد خاموش می‌شوند و با نفخه دیگری که در پی آن می‌دمد صورت‌های مستعده مشتعل می‌گردند که این اشتعال در نشئه‌ی دیگری است که در آن نشئه صورت‌ها به ارواح خود منتقل می‌شوند به این معنا فرمود: «فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ» این صور قوام می‌یابند درحالی که زنده‌اند و به نطق الهی سخن می‌گویند، حال کسانی هستند که چون به نفخه‌ی دوم زنده شدند می‌گویند «الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ الَّذِی‏ أَحْیَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَ إِلَیْهِ النُّشُورُ»(281) حمد خدایی را که بعد از آن که ما را میراند، زنده کرد و به سوی او حشر و نشر داریم و کسانی هم هستند که می‌گویند چه کسی ما را از خوابگاهمان بیدار کرد «مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا»(282) و نیز عده‌ای هستند که می‌گویند هرکس برحسب حال و شخصیت خود سخن می‌گوید و حالت برزخ را فراموش می‌کند و آن را یک خوابی می‌داند مثل خواب هر شبی که اکنون بیدار شده است و نیز می‌فهمد دنیا یک خواب بود همچنان که برزخ هم خواب سبک و رؤیا بود و بیداری حقیقی در قیامت کبری است.» پایان سخن محی الدین
محی الدین در جای دیگر می‌گوید:
«خداوند چون ارواح را از عالم اجسام و عناصر قبض کرد، به آن ارواح صورتی از نور خواهد داد و آنچه انسان در برزخ می‌بیند از همین صُوَری است که به وسیله‌ی صُور یا آن شاخ نوری به آن‌ها داده شده و نفخه دو تا است، یکی نفخه‌ای که آتش را خاموش می‌کند و نفخه‌ای که آن را مشتعل می‌نماید و همین‌طور هم نفخه‌ی اولی برای کسی است که خود را زنده می‌پندارد حال چه اهل زمین باشد و چه اهل آسمان. همچنان که خداوند فرمود: «وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ»(283) و در صور دمیده شد پس هر کس در آسمان‌ها و در زمین بود به صعقه و مدهوشی فرو رفت مگر کسی که خدا می‌خواست در آن مدهوشی فرو نرود. آن‌هایی که استثنا کرد و فرمود صعقه ندارند، همان‌هایی هستند که قیامت کبری برایشان زودتر به وجود آمده است و قول الهی اشاره به همین‌ها دارد که می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى‏ أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ * لا یَسْمَعُونَ حَسیسَها وَ هُمْ فی‏ مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ * لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا یَوْمُكُمُ الَّذی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ كَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ ...»(284)مؤمنانی که وعده‌ی نیکویی از طرف ما به آن‌ها رسیده از دوزخ بدورند، آواز جهنم را نخواهند شنید و آنچه می‌خواهند به صورت جاودانه و همیشگی در اختیار دارند و آن‌ها را فزع اکبر محزون نخواهد کرد و ملائکه به ملاقات آن‌ها می‌آیند و گویند این است آن‌روزی که به آن وعده داده شده بودید. روزی است که آسمان‌ها را مانند طومار درهم می‌پیچند. در اینجا فزع اکبر اشاره است به همان فزعی که در آیه‌ی «فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»(285)مطرح فرمود.» پایان سخن محی الدین.
من می‌گویم: این‌هایی که به فزع گرفتار نمی‌شوند به علت آن است که آن‌ها اهل آسمان و زمین نیستند و ذات آن‌ها از عالم اجسام و صُوَر و از نفوسشان، خارج و برتر شده است و تحولات عالم جسم و زمان در آن‌ها جاری نیست زیرا در بحر نور احدی الهی مستغرق‌اند مانند ملائکه‌ی «مُهَیمِن» آن ملائکه‌ای که وجودشان در نور حق فانی است و به ذات خود التفات ندارند. و نفخه‌ی دوم نیز به خاطر احیاء است بعد از اماته و بقائی بعد از فنا که این حیاتی است برتر از اولی و بقائی است حقیقی که فنائی بعد از آن نیست و اشاره به آن دارد وقتی می‌فرماید: «ثُمَّ نُفِخَ فیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ»(286) سپس در آن صور برای مرتبه‌ی دوم دمیده شد، پس در آن هنگام آن‌ها عین قیام شدند در حال نظارت، قیامی که مرگ در پی ندارد.