تربیت
Tarbiat.Org

معرفت نفس و حشر
اصغر طاهرزاده

خصوصیت بدن اخروی

ابدان اخروی وجودِ استعدادی ندارند و ایجاد آن‌ها به سبب حرکات و استکمالات تدریجی ماده و به وسیله‌ی علل خارجی نیست، بلکه کمالات آن‌ها از لوازم وجود نفس می‌باشد، نظیر تبعیت سایه از صاحب سایه، زیرا وجود آن‌ها به صرف ابداع حق - و نه خلقت تدریجی - و از جهت فاعلی بوده و بدون مشارکت و جهت قابلی موجوداند. نفس به عنوان یکی از مظاهر قدرت مطلقه‌ی حق دارای قدرت ابداع یا لااقل واسطه‌ی ابداع و خلّاقیت است. جوهر نفسانی همراه با یک صورت و قالب مثالی است که لازمه‌ی وجود اوست و ناشی از اخلاقیات نفس بوده و مِثْل بدن دنیوی نیست که بدن مقدم بر نفس باشد بلکه بدن اخروی توأم با وجود نفس بوده و هر دو به معیت یکدیگر موجود می‌شوند. بدون این‌که بین نفس و بدن دوگانگی باشد.
اشکال: آیاتی از قرآن مجید، همگی حاکی از حشر همین بدن است، نه بدن اخروی و ابداعی پس چرا بحث بدن اُخروی را به میان می‌آورید؟
جواب: ما هم معتقدیم بدنِ محشور در آخرت همین بدن دنیوی است ولی نه از حیث ماده بلکه از حیث صورت، بدین معنی که بدنِ اُخروی از حیث ذات و حقیقت و صورت نفسیه‌ی انسانیه با بدن دنیوی یکی است و هر دو بدن مظهر یک حقیقت و یک شخص معین‌اند، هرچند ماده‌ی دنیوی به ماده‌ی اخروی تبدیل شده - در حالی که می‌دانیم شیئیت شیئ به صورت آن است نه به ماده‌ی آن - و در همین دنیا هم ماده‌ی بدن همواره تغییر می‌کند ولی از ناحیه‌ی صورت و حقیقت انسانی و نفس ناطقه محفوظ است. پس ملاک وحدت و عینیت بدنِ اُخروی با بدنِ دنیوی بقاء آن از حیث صورت و حقیقت انسانیت است همراه با ماده‌ی مبهمی که حامل این صورت است، خواه ماده‌ی دنیوی باشد و خواه ماده‌ی اخروی، ولی نه این‌که بقاء صورت با ماده‌ی معین ممکن باشد زیرا ماده‌ی بدن همواره در معرض تغییر و زوال است، پس در آخرت هم علت وحدت و تشخصِ بدن صورت است.
پیامبر(ص) فرمودند: «اهل بهشت همگی جوان و در سنین سی سالگی و بدون هرگونه نقص و عیب‌اند» و نیز فرمودند: «نخستین گروهی که داخل بهشت می‌شوند صورتشان مثل ماه شب بدر می‌درخشد و پس از آن‌ها کسانی وارد بهشت می‌شوند که صورتشان مانند درخشنده‌ترین ستارگان آسمان است»(115) و در توصیف اهل جهنم می‌فرماید: «انّ ضرس الکافر یوم القیامه مثل احد و فخذه مثل البیضاء و مقعده من النار مسیرة ثلث برید»(116) دندان کافر در روز قیامت به بزرگی کوه احد و ران او به بزرگی کوه بیضا و جایگاه او در جهنم به اندازه‌ی سه روز طی مسافت است. در روایت دیگر می‌فرماید: «انّ غلظ جلد الکافر اثنان و رابعون ذراعا و انّ مجلسه فی جهنّم ما بین مکّة و المدینه» ضخامت پوست کافر 42 ذرع است و محل نشستن او در جهنم به اندازه‌ی فاصله‌ی بین مکه و مدینه است. یا می‌فرماید: «انّ الکافر یسحب لسانه الفرسخ و الفرسخین یتوطاه الناس» روز قیامت کافر زبان خود را به اندازه‌ی یک فرسخ بیرون می‌کشد و مردم آن را پایمال می‌کنند. همه‌ی این روایات حاکی از آن است که در قیامت جسم دنیوی به جسم دیگری تبدیل شده که قابل اوصاف مذکور است و اشتغال نفس در این عالم به تدبیر بدن، یکی از عواملی است که قهراً موجب غفلت و تخدیر اوست تا آفات و آلامی را که نتایج اعمال زشت اوست به خوبی ادراک نکند و هنگام مرگ که پرده‌ی طبیعت برداشته می‌شود ناگاه چشم نفس به تبعات اعمال خویش می‌افتد و اگر بدکار باشد گرفتار الم شدید می‌گردد. قرآن می‌فرماید: «فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدیدٌ»(117) پرده از تو برطرف می‌شود و آن روز چشم تو تیزبین می‌گردد. زیرا نفس است که حقیقتاً بیناست و آنچه را در این عالم توسط یکی از حواس ظاهری یا باطنی ادراک می‌کند بذری است که در زمین نفس می‌افشاند و آن را در آخرت به عنوان ثمره‌ی این بذر در ذات خویش مشاهده می‌کند. تفاوت صورت دنیائی با صورت آخرتی در ضعف و قوت است یعنی صورت آخرتی شدیدتر و قوی‌تر از صورت دنیایی است و تخیلات دنیایی به منزله‌ی ماده‌ای است که در آخرت یا به صورت گُل و ریحان و یا مار و عقرب و آتش ظهور می‌کنند.
اگر سؤال شود: چگونه ممکن است قوه‌ی واحدی هم مبدأ صدور اثری باشد لذت‌بخش یا دردآور و هم از آن اثر متأثر گردد؟
در جواب باید گفت: وقتی نفس دارای دو جهت مختلف است که از جهتی فاعل و اثربخش و از جهتی قابل و تأثیر‌پذیر است این کار ممکن است مثل صحت و سلامتی و مرض که در دنیا عارض بدن می‌گردد و هر دو از ناحیه‌ی نفس صادر می‌شود و سپس نفس از هر دو متأثر می‌شود زیرا نفس هم دارای جهت عقلیه‌ی تجّردیه‌ی فاعلیه و هم دارای جهت طبیعیه‌ی تعلقیه‌ی قابلیه است و همچنین است حالت نفس نسبت به طاعات و معاصی که هنگام تجسم اعمال یکی به صورت حور و رحمت و دیگری به صورت مار و عقرب آشکار می‌شود و نفس به یکی متنعم و به دیگری معذّب خواهد بود و چون خود نفس اقدام به طاعت و یا معصیت کرده فاعل صورتی است که نتیجه‌ی اعمال اوست و از جهتی قابل صُوَر مزبور است و این، دو جهتی بودن نفس که به‌واسطه‌ی یکی فاعل آثار و به‌واسطه‌ی دیگری قابل آن‌هاست، تا زمانی است که نفس به تجرد کامل نرسیده است ولی در وجودِ عقل بسیط جهت قابلی و جهت فاعلی یکی است.
محی الدین بن عربی در باب 321 از کتاب فتوحات مکیه در رابطه با تعلق نفس به صور برزخی بعد از مرگ می‌گوید:
«آن برزخی که ارواح بعد از مفارقت از اجساد دنیوی در قوس صعود بدان‌جا ارتقاء می‌یابند غیر از برزخی است که بین عالم مجردات و عالم اجسام قرار دارد و ارواح در قوس نزول بدان‌جا تنزل می‌کنند. احوالی که در برزخ صعودی عارض بر نفس می‌شود عبارتست از صور اعمالی که در دنیا مرتکب شده است و این صور غیر از صوری است که نفس هنگام تنزل از عالم عقلانی در قوس نزول بدان صور نمودار می‌گردد‌، برزخ اول را غیب امکانی و برزخ دوم را غیب محالی می‌نامند، زیرا ظهور صوری که در برزخ اول موجودند تحققشان در دنیا ممکن است ولی بازگشت صور برزخی در عالم آخرت به دنیا میسر نیست و بجز معدودی از ارباب کشف و شهود نمی‌توانند بر احوال مردگان و صور برزخی آنان پس از عروج به عالم برزخ واقف گردند.
صورتی را که انسان در آینه می‌بیند نمونه‌ای است از آنچه که انسان در خواب و یا بعد از مرگ به چشم باطنی مشاهده می‌کند و احوال خویش را در غالب صوری که قائم بذات خویش‌اند مشاهده می‌کند که با او سخن می‌گویند و او نیز آن‌ها را در قالب اجسادی که حامل روح و زنده‌اند مشاهده می‌نمایند و با آن‌ها سخن می‌گوید با این‌که همگی در اصل، احوالِ عارض بر ذات نفس بوده‌اند که اکنون در قالب صور جوهری و اجساد برزخی تجلی کرده‌اند و اهل کشف و شهود در بیداری صوری را می‌بینند که هر انسانی با چشم برزخی همان صور را در عالم خواب و یا اموات پس از ارتحال و رحلت به عالم برزخ مشاهده می‌کنند، همچنان که تبه‌کاران در عالم آخرت صور اعمال و افعال خویش را مشاهده می‌کنند که چگونه آن‌ها را رنج می‌دهد یا این‌که افراد در عالم خواب مرگ را به صورت گوسفندی زیبا می‌بینند با این‌که مرگ یک امر عدمی است و عبارت از جدائی نفس از بدن است» (پایان سخن محی الدین) و محی‌الدین در آخر این باب نیز می‌فرماید: «هر انسانی در عالم برزخ در رهن چیزی است که در دنیا کسب نموده و همواره در عالم برزخ در میان صور اعمال خویش محبوس است تا زمانی که در عالم آخرت و قیامت کبری محشور گردد».