تربیت
Tarbiat.Org

مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت(ع)
اصغر طاهرزاده

محبّت به عبد محض؛ دریچه‌ی محبّت به ربّ

در راستای رسیدن به محبّتِ به انسان‌های کامل و امامان معصوم(ع) متوجه می‌شویم:
«وقتی خدا خواست محبّت خود را به ما بدهد، محبّت پیامبر و اولیاء معصومین(ع) را به ما می‌دهد.»
حضرت حق که مقصد و مقصود همه‌ی انسان‌ها است و خودْ هدف است، با طرح مودّت به فی‌القربی می‌خواهد خود را به ما بدهد و برای این كار می‌فرماید: باید محبّت و مودّت فی‌القربی را در خود به‌وجود آورید. به عبارت دیگر چون می‌خواهد ما را وارد وادی محبّت به خود بکند راهی جز این نیست تا معصومین را که دریچه‌ی نمایش اسماء الهی‌اند در جلو ما قرار دهد و توجه ما را به آن‌ها بیندازد، دریچه‌هایی كه محبّت به آن‌ها، عین محبّت به حق ‌است. و لذا حضرت باقر(ع) در همین رابطه فرمودند: «نَحْنُ واللهِ وَجْهُه»؛(163) به خدا قسم مائیم وجه خداوند.
حال به بنده بفرمایید؛ اگر با بندگان مخلَصی كه هیچ خودخواهی و منیّتی در وجودشان نیست و سراسر وجودشان محبّت به حق‌ است، روبه‌رو شدی، جز این است كه از دریچه وجود آن‌ها با حق روبه‌رو شده‌اید، آن هم با قدم قلب و محبّت، و نه با فكر و ارتباط با مفاهیم؟
علت ارادت ما به امثال امام خمینی یا علامه طباطبایی و یا ملاصدرا«رحمت‌الله‌علیهم» این است كه این‌ها در اوج بزرگیِ اندیشه، هرگز ما را مشغول خودشان نمی‌كنند و دائماً انگشت اشاره‌ی تعالیمشان به سوی ذوات مقدس ائمه‌ی طاهرین(ع) است که در نهایت به قرب خدا منجر می‌شود، بر عكسِ بعضی‌ها كه وقتی مدتی كنار آن‌ها قرار گرفتند احساس می‌کنید به جای آن‌كه خدا در قلب شما جای گیرد و شما را به معبود اصلی متصل گردانند، شخصیت خودشان همه‌ی قلب ما را پر می‌كند و یك نحوه مریدبازی به میان می‌آید.
در روایت داریم که رسول خدا(ص) فرمودند: «قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ؟ قَالَ: مَنْ یُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُكُمْ فِی الْآخِرَةِ عَمَلُه»؛(164)‏ حواریین به عیسى(ع) گفتند یا روح الله! با كه همنشین شویم؟ فرمود: با كسى كه ‏دیدارش شما را به یاد خدا اندازد و سخنش دانشتان را زیاد كند و كردارش شما را به آخرت تشویق نماید.
حقیقتاً مقامی که انسان را متوجه خدا کند مربوط به معصومین(ع) است، چون این ذوات مقدس آینه‌ی نمایش اسماء الهی‌اند، آینه، خودش را نشان نمی‌دهد بلكه حكایت‌گر است از آنچه ماوراء آن است. شما هر چه در آینه نگاه كنید خودِ آینه را نمی‌بینید، هر چه نگاه كنید كه آینه را ببینید خودی ندارد که نشان دهد، آینه از آن جهت آینه است كه خود را نشان نمی‌دهد بلكه آیه و حکایت است از صورتی که ماوراء آن است. كارش اشاره به غیر خودش است، چون از خودیِ خود پاك شده تا غیر را بنما‌یاند، آیات الهی خبر از حقیقتی می‌دهند که ماوراء آن‌ها است. حال وقتی ما به بندگان محض خداوند نزدیك شویم و توجه قلب خود را در مسیر محبّت به آن‌ها اندازیم، با توجه به این‌كه آن‌ها عبد محض هستند و از خود چیزی ندارند، حكایت‌گر اسماء پروردگارشان می‌شوند و لذا با توجه قلبی به آن‌ها احساس می‌کنید محبّت به حق، آرام‌آرام در قلب شما جلوه کرد و آنچه را در ابتدا غیر ممكن می‌پنداشتید و فكر می‌كردید محبّت به حق معنی نمی‌دهد و فقط می‌شود حق را فهمید، حالا می‌بینید از طریق محبّت به معصومین(ع) كه عبد محض‌ خداوند هستند، محبّت به حق ظاهر شد، البته بدون محبّت به حق غیر ممكن است زندگی آن وسعت و شوری را كه نیاز حقیقی انسان است پیدا كند. و اگر محبّت به حق- این كیمیای ژرف و گرانقدر زندگی- در زندگی پیش نیاید انسان از بسیاری از مشكلات نمی‌تواند بگذرد. و لذا راه رسیدن به چنین کیمیای گرانقدری بسیار مهم است، عده‌ای چون راه را درست پیدا نکردند انکار می‌کنند و یا بهانه می‌آورند. به گفته‌ی مولوی:
به خیرگی بنشینی که این عجب کاری است



عجب تویی که هوای چنین عجب نکنی

وقتی راه را درست انتخاب کردیم و به درستی مسیر محبّت به اهل البیت(ع) را طی نمودیم نه‌تنها دیگر رسیدن به آن محبّت برای ما عجیب نیست بلکه در اوج نشاط به امام خود عرض می‌کنیم:
سلطان منی، سلطان منی

و اندر دل و جان، ایمان منی

در من بِدَمی من زنده شوم

یک جان چه بود، صد جان منی(165)