چنانچه عنایت بفرمائید همانطور که در عقل نظری موضوعات عقلی به بدیهیات تکیه دارند و عقل انسان در مقابل بدیهیات چون و چرایی ندارد و جانش به راحتی آن را میپذیرد، عقل عملی در مقابل امام معصوم اینگونه عمل میکند. در عقل نظری به طور بدیهی و با اطمینان کامل میپذیریم جزء هر چیز از کل آن چیز کوچکتر است، در موضوعات عقل عملی هم همهچیز باید به انسانهای معصوم ختم شود تا انسان نسبت به صحت آن اعمال مطمئن باشد و بدون هیچگونه دغدغهای به گفتار و اعمال آنها تکیه کند. چون گفتار و رفتار آنها عین درستی است. وقتی شما میگوئید: «جزء هرچیز از کل آن چیز کوچکتر است» ملاحظه میکنید که جان شما برای پذیرش این قضیه دلیل نمیخواهد، یعنی آن قدر صحیح بودن آن برایتان روشن است که خودش دلیل خودش است و شما به راحتی آن را میپذیرید، بدون این که نیاز باشد با دلیلی که روشنتر از این موضوع باشد آن را ثابت کنید. این در امور نظری و عقلی است، در امور عملی هم جایگاه انسانهای معصوم چنین جایگاهی است. وقتی با ادلهی عقلی و نقلی متوجه شدیم که این انسانها، انسانهای معصومی هستند و خداوند بنا به نیاز بشر آنها را پرورانده است، همین که متوجه شدیم آنها آنطور میگویند و آن طور عمل میکنند، عقل عملی انسان به راحتی میپذیرد و از این طریق نیاز خود را در شناخت عمل صحیح بر طرف میکند و جان خود را به آرامش میرساند. درست همانطور که اگر امور بدیهی در جان انسان نبود انسان در تفکر پریشان میشد، اگر به انسانهای معصوم رجوع نکند در عمل هم پریشان میگردد، که نمونه پریشان حالی بشر را امروز در بسیاری از امورش ملاحظه میفرمائید. لذا است که باید باز تأکید کرد انسان معصوم آن نهاییترین قلهای است که بشر در امور فردی و اجتماعی میخواهد به آن برسد. و خداوند معصومین را در منظر او قرار داد تا راه را گم نکند و محبّت به آنها را که در واقع محبّت به جنبهی کمالی انسانیت خود اوست، به او توصیه کرده، تا نهتنها زندگی او با محبّت و شور و نشاط همراه باشد بلکه آن محبّت موجب شود تا او به صحیحترین اعمال دست یابد و از طریق نظر به آنها نیاز درونی خود را سیراب نماید. این آن عشقی است که عرفای بزرگ به دنبال آناند و به ما توصیه میکنند و میگویند:
در این خاک، در این خاک، در این مزرعهی پاک
به جز مهر، به جز عشق، دگر تخم نکارید
عرض شد در عشق حقیقی که عشق به انسانهای معصوم است دیگر جای چرا چنین کردی و چرا چنین گفتی باقی نمیماند، سراسر اطمینان و سیرابشدن است، زیرا همهی میلِ مُحبّ همان میلی است که محبوب دارد و این معجزهی بزرگ مودّت به امامان معصوم است که از یک طرف پای محبّت در میان است و از طرف دیگر این محبّت انسان را به صحیحترین مسیر راهنمایی میکند، گفت:
جستجویی در دلم انداخت او
تا ز جستجو روم در جوی او
آیا جز این است که در ارتباط با انسانهای معصوم و با توجه به آن که محبّت آنها در جان ما نشسته است، دیگر انسان نمیگوید چرا چنین کردند و چرا چنین گفتند؟ چون هر چه آنها بکنند در واقع جلوهی جنبهی برتر ما است که از دست و زبان آنها جاری شده، زیرا هرآنچه ما میخواهیم بشویم و هرآنچه میخواهیم بگوییم، همانی است که آنها هستند و آنها میگویند و لذا چون و چرایی در آن مقام راه نمییابد بلکه با نزدیکی و اطاعت از آنها، درون خود را از یک نیاز اساسی سیراب کردهایم. همهی حقیقت ما آنها هستند و آنها نهتنها جان ما که جانان مایند لذا میگویی «پسندم آنچه را جانان پسندد». و به تعبیر زیارت جامعهی کبیره آنها «قادَة الْاُمَمْ» و راهنمای امت هستند تا هرکس را از نظر تکوینی و تشریعی، به آن مقصد نهایی که میتواند برسد، برسانند.