دوستداشتن اهلالبیت(ع) ذاتی هرکس است و این نوع دوستداشتن جواب مناسبدادن به جان خودمان است، البته باید آرامآرام دوستیهای دروغین و غیر حقیقی را که به جانمان دادهایم، از آن بگیریم تا جان ما به خود برگردد و یک نوع همسنخی با مقام عصمت و طهارت پیدا کند، در آن صورت دوستی اهلالبیت(ع) شروع میشود.
وقتی شما دوست داشتن این لیوان را به خودتان دادید، آنچه را در ذات خود دوست میدارید به جانتان ندادهاید، باطن خود را ضایع و سرگردان کردهاید، چون همچنان که عرض شد «دوست داشتن اهلالبیت(ع) جواب مناسب دادن است به جان تا آنچه را که جان و قلبِ هر انسان حقیقتاً میخواهد و نیاز دارد که به آن محبّت بورزد، به آن داده شود.
قلبِ هیچ انسانی کمتر از دوستی اهلالبیت(ع) را تاب نمیآورد و بهجز با آن دوستی آرام نمیگیرد، زیرا جان انسان، کمال مطلق را میخواهد و در همین راستا بیشترین دوستی را که آن با دوستی ذوات مقدس معصومین(ع) محقق میشود، میطلبد، به همین جهت اگر در جواب آن دوستی، دوستی غیر معصومین به آن داده شود سرخورده خواهد شد. و پس از آن که خود را گرفتار انواع دوستیها کرد در نهایت احساس میکند به هیچچیز نرسیده است.
ذات انسان چه بخواهد و چه نخواهد، دوستداشتن چیزی را طلب میکند که بالاتر از آن چیزی نباشد که بتوان دوست داشت و محبوبهای محدود، تاب دوستداشتنی را که انسان به دنبال آن است ندارند. همین امر موجب میشود که به اصطلاح میگویند: «هر ماه عسلی بعد از مدتی به ماه سرکه شیره تبدیل میشود» و انسان از محبوبی که برای خود برگزیده سرخورده میگردد، چون محبوبهای محدود اگر به عنوان جواب به دوستداشتن نهایی پذیرفته شوند، تاب آن دوست داشتن را ندارند. آری چند روزی میتوان با یک محبوبِ محدود بهسر برد ولی جان انسان در درون خود شروع میکند به اعتراض کردن، چون آن محبوبی که دوستداشتن آن باید در نهایتِ دوستداشتن باشد، به او داده نشده است و آن مجلایی که موجب شود تا انسان از طریق او با کمالات الهی مأنوس گردد در معرض جان او قرار نگرفته است.
انسان معصوم به عنوان مجلای کمالات الهی، همهی آن چیزی است که انسان باید به عنوان اصل اصیل دوست داشتن به آن نظر کند که در زیارت جامعه متذکر میشوی و میگویی: «إِنْ ذُكِرَ الْخَیْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»؛ اگر سخن از خوبی به میان آید، شما اول و اصل و فرع و معدن و مأوا و منتهای آن هستید. حال اگر انسان غیر امام معصوم را دوست داشته باشد و دوستی غیر معصوم را به جانش بدهد، جانش تاب و تحمل آن دوستداشتن را نخواهد داشت و سرخورده میشود. عکسالعمل آن سرگردانی و سرخوردگی همان یأسی است که انسانها با آن روبهرو میگردند و احساس دوری از هدف واقعی، افراد را فرا میگیرد.