خداوند با پروراندن انسانهای متعالی، به انسانها نشان میدهد که خودشان را چگونه بسازند. ائمهی معصومین(ع) را به عنوان انسانهای دارای عصمت معرفی میکند و اندیشهها را متوجه آنها مینماید تا برای آزادشدن از آلودگیها به آنها رجوع کنند و بر مبنای مهربانی بینهایتاش راه نزدیکی به خودش را در محبت به آنها قرار داده و لذا میفرماید: علاوه بر اینکه عقل به شما دادم که معصومشناس باشید، دلی هم به شما دادم که معصومپسند باشید.
ما به کمک عقلمان به راحتی میتوانیم ثابت کنیم، قرآن حق است و قرآن هم میفرماید: اهل البیت پیامبر(ع) انسانهای مطهَّر و معصوم هستند و مودّت چنین انسانهای معصومی را پیشهی خود سازید. خدا به انسان عقل داد تا وجود و خصوصیات معصومین(ع) را بفهمد ولی دل هم داد که بتواند عاشق انسانهای معصوم باشد، همچنان که عدهای را هم معصوم قرار داد که بشود به آنها محبّت ورزید و از این طریق جواب نیاز دل را داد.
ما باید زندگی خود را بر اساس تجلّیات انوار الهی که بر جان برگزیدگانش تجلی میکند، تنظیم کنیم. روی این نکته در تاریخ تفکر بشر بسیار سخن گفته شده است، از افلاطون گرفته و زبان فلسفه، تا انبیاء و زبان شهود، همه متوجه حقایق قدسی در عالم بودهاند. افلاطون نام آن حقایق مقدس را «مُثُل» گذاشت و تا اینجا را فهمیده بود که آن حقایق مقدس از جنس نورند و انسانها اگر بتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند مبانی جانشان قدسی میشود اما به واقع نمیداند چگونه میشود با حقایق ارتباط برقرار کرد. آری، عقل او به او خبر داده که چنین حقایق مقدسی وجود دارند ولی راه ارتباط با آنها را نمیداند، چون راه ارتباط با آنها کار شریعت است و پیامبر، نه کار فلسفه و فیلسوف. از جمله ذوات مقدس عالَم، نور عرشی پیامبر(ص) و ائمه(ع) است که پیامبر(ص) در گزارشی که از سفر معراجی خود دادند میفرمایند: «من در حالی که در مقابل پروردگارم بودم، به ساق عرش نگریستم و دوازده نور دیدم و در هر نوری سطری سبز بود که نام هر یک از اوصیای من بر آن نوشته شده بود؛ «اَوَّلُهُم عَلِیبنابیطالبٍ وَ آخرهُم مَهْدِی اُمَتی».(62)
برای من و شما خیلی زحمت دارد که با نور ذوات مقدس معصومین(ع) ارتباط برقرار کنیم و از طریق باطن این انسانهای برگزیده از خدا نور بگیریم، خداوند بر همین اساس موضوع مودّت به آنها را در قرآن پیش آورده و تأکید فرمود باید به اینها مودّت بورزید تا به نتیجهی نهایی دینداری که قرب خدا است نایل شوید.
افلاطون پس از اثبات مُثُل میگوید حکیم باید به مُثُل وصل شود و توصیههایی در این مورد دارد. اما در دستگاه عقلِ فلسفی، فرهنگ مودّت و محبّت وجود ندارد، با اینکه میگوید فیلسوف باید از طریق حکمت به مقام اتصال و ارتباط با عالم مُثُل دست یابد، ولی واژهی «حکمت» برای بیان مقام اتصال رسا نیست چون این واژه ما را بیشتر با مفهوم مُثُل مرتبط میکند و مفهوم حقیقت غیر از خودِ حقیقت است و ارتباط با مفهوم حقیقت موجب بهرهمندی از نور حقایق نمیشود، آنچه عامل چنین ارتباطی خواهد بود «مودّت» است و به همین جهت قرآن بر «مودّت» به ذوات قدسی و عرشی اهلالبیت(ع) تأکید دارد.
اگر انسان به آثار فیلسوفان بزرگ دقت کند میبیند اینها به واقع آنطور که شایسته بوده گم گشتههایشان را پیدا نکردهاند، هرچند متوجه وجود آن حقایق شدهاند و مایل هم بودند با آن حقایقِ ربانی مرتبط شوند، دین با روش خاصی که در اختیار بشر میگذارد و به دینداران توصیه میکند: «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّه»؛(63) به اخلاق الهی متخلّق شوید، و در راستای رسیدن به اخلاق الهی، به مؤمنین متذکر می شود که با متخلقشدن به اخلاق پیامبر خدا(ص) و واردشدن به آدابی که رسول خدا(ص) به شما مینمایاند و با محبّتی که پیرو آن دنبال میکنید، امکان اتصال به عالم قدس برایتان محقق میشود. اگر انسانها پیامبر نداشتند، راهی که آنها را متخلق به اخلاق الهی بکند بهدست نمیآورند و لذا اگر تمام انسانها جمع شوند به خودی خود راهی را که آنها را به حقایق قدسی متصل کند به دست نمیآورند، این راه کار همان خدایی است که از یک طرف آن ذوات مقدس را پروراند و از طرف دیگر کمال انسانها را در ارتباط قلبی با آنها قرار داد. مکتب بزرگی چون اسلام نمونههای اعلای انسانیت را که خدا آنها را پرورانده و در عین حال از انسانیت هم خارجشان نکرده به صحنه میآورد، ائمهی معصومین(ع) مَلَک نیستند، انسانند ولی به عنوان انسانهای مخلَص، دستپروردهی خدا هستند و با نوری که به آنها رسیده میتوانند بشر را به سر منزل مقصود که قرب خدا است برسانند. ما باید از نظر دینداری وارد برنامهای شویم که قرب و انس با خدا ممکن گردد، برنامهی مودّت به اهل البیت عصمت و طهارت(ع).