تربیت
Tarbiat.Org

مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت(ع)
اصغر طاهرزاده

جامعیت محبّت

این نکته را عنایت دارید که «محبّت سازمان روحی و روانی آدم را عوض می‌کند». برای روشن‌شدن این مسئله این تجربه را حتماً داشته‌اید که گاهی می‌خواهید نماز یا قرآن را با توجه و حضور بخوانید، ولی نمی‌توانید، اگر به معنی‌ آن توجه کنید، حال و حضور می‌رود. اگر بخواهید به قلب مراجعه کنید و حال و حضور را به صحنه آورید، حجابی و خطوراتی می‌آید و به کلی از موضوع پرت می‌شوید، ولی وقتی محبّت به سراغ شما آید، همه‌ی این‌ها را با خود می‌آورد. مثلاً وقتی به حرم حضرت ثامن الائمه(ع) مشرف می‌شوید و در محضر ایشان شروع می‌کنید به دعاخواندن ، از آن‌جایی که آن حضرت امام رئوفی هستند، و به کوتاهی‌ها و نقص‌های ما نظر نمی‌کنند و ما را تحویل می‌گیرند، ملاحظه می‌کنید در نماز و یا زیارت، حال و معنی و آداب و حضور تماماً یک جا حاصل شد و حتی نکاتی را هم که قبلاً در آن دعا متوجه نبودید متوجه می‌شوید. موضوع ورود به عالم محبّت چنین برکاتی دارد که انسان را به جامعیت می‌رساند. وقتی دعای کمیل را در محضر وجود مقدس حضرت ثامن‌الائمه(ع) و در ذیل محبت به آن حضرت می‌خوانید، چون در عشق جامعیت هست، می‌بینید تمام آنچه را که در تک‌تک فرازهای دعا می‌طلبیدید همه یک جا برایتان حاصل شد. در حالت عادی وقتی به آداب نظر کنی، فکر و تأمل در معانی از دست می‌رود، وقتی به معانی دقت کنیم، حال و شور و عشق می‌رود، ولی این مشکل با کیمیای محبّت به ذوات مقدس اهل البیت(ع) حل می‌شود و در زیر سایه‌ی محبّت به این خاندان جهت جان انسان به کمالی می‌رسد که عبودیت او کامل می‌گردد. به گفته‌ی شهید مطهری(ره) در کتاب جاذبه و دافعه‌ی علی(ع) «عشق؛ محدودیت انسان را می‌شکند و ترسویی و بخل و حسادت و بدخواهی و کبر را از بین می‌برد» یعنی:
هر که را جامه ز عشقی چاک شد

او ز حرص و عیب، کلی پاک شد

انسان در حالت عادی می‌خواهد حسود نباشد، متوجه می‌شود متکبر است و عُجْب به سراغش آمد، شیطان گاهی می‌گوید: بگذار یک نماز حسابی به او بدهیم تا گرفتار عُجب شود، گاهی وسوسه می‌کند و نمی‌گذارد ما حضور قلب داشته باشیم، ولی گاهی وسوسه نمی‌کند، انسان می‌بیند چه نماز خوبی خواند! حالا این عُجب از آن عدم حضور خطرناک‌تر است. امام صادق(ع) می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا ابْتُلِیَ مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَدا»؛(50) خداوند مى‏داند كه گناه براى مؤمن بهتر از عُجب و خودبینى است و اگر چنان نبود هیچ مؤمنى گرفتار گناه نمى‏شد.