وقتی در زیارت جامعه در راستای مطلعشدن از مصداقهای مخلَصین صفات آن عزیزان را اظهار میداری و میگویی: «الْقَوّامُونَ بِأَمْرِهِ»؛ شما قیامكننده به امر خدائید، چون در ابتدا متوجه چنین مقامی برای انسانهایی خاص شدهای، حالا با امثال آن زیارت خود را با مصداق آن مقام مأنوس میکنی و میگویی آقا! قبول دارم شمائید آنهایی كه نمایش حاكمیت امر خدایند «الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ»؛ اراده و خواست خدا در شخصیت شما تجلی میكند. «الْفَائِزُونَ بِكَرَامَتِهِ»؛ شما به نور کرامت پروردگار به مقاماتی خاص نایل شدهاید، چون «اصْطَفَاكُمْ بِعِلْمِهِ»؛ با علمی که نسبت به شما داشت شما را انتخاب کرد «وَ ارْتَضَاكُمْ لِغَیْبِهِ»؛ و شما را برای کشف حقایق غیبیاش برگزید «وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ»؛ و انتخابتان کرد برای سرّ خودش. در این فراز حاصل تلاش خود را برای یافتن چنین گوهرهایی بر زبان میآورید و این اوج بصیرت یک انسان است که توانسته است جایگاه غیب و سرّ پروردگار عالم را پیدا کند و با آنها مأنوس گردد و از عالَم آنها بهرهمند شود.
در اکثر زیارات یکی از خصوصیاتی که برای امامان متذکر میشوید فراز «وَ جاهَدْتُمْ فِیاللهِ حَقَّ جِهادِهِ»؛ است. با توجه به سیره و گفتار آنها اظهار میدارید؛ شما در رابطه با خدا و تحقق امر الهی در جان خود و در نظام بشری، آنچه را كه ممكن بوده در نهایتِ تلاش انجام دادید. چون همچنان که عرض شد یک عمر قلب را در محضر حق قراردادن و بر آن اساس مردم را هدایت کردن کار عجیبی است. به من بگویید كدامیك از ما نمازهایمان را آن طور كه حقِّ نماز است میتوانیم بخوانیم؟ تازه وقتی تصمیم گرفتیم حق نماز را بهجا آوریم و در محضر حق ادب حضور را رعایت کنیم متوجه میشویم کار خیلی مشکلی است، آنهم مشكلترین كار. میتوان به قلهی اورست صعود کرد اما آیا میتوان از اول نماز تا آخر نماز حضور قلب داشت؟ گاهی شیطان از طریق همین تصمیم که برای حضور قلب میگیریم، ما را از اصل حضور قلب محروم میكند و مشغول اراده برای حضور قلب میکند، همان اراده، حجاب میشود. مخلَصین كسانیاندکه از همهی این موانع رسته و قلب خود را تماماً در حضور نگه داشتهاند. در وصف آنها میگویید: «وجَاهَدْتَ فِی سَبِیلِهِ وَ عَبَدْتَهُ صَادِقاً مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ الْیَقِین»؛ شما در راه پروردگار تلاش لازم را انجام دادید، و صادقانه و مخلصانه او را عبادت کردید تا اینکه عمرتان به پایان رسید. لذا حرف شما در این فراز این است که تا آخر عمر قلب خود را در حضورِ با حق نگه داشتید. و این نوع سخنگفتن و وصفکردن با توجه به مقام «مخلَص»بودن ائمه(ع) است. یک شیعهی واقعی علاوه بر اینکه متوجه شده است انسان «مخلَص» چه مقامی است و كسی كه «مخلَص»باشد چه خصوصیاتی دارد، متوجه شده است مصداق آن چه كسانی هستند.
كافی است در موضوع مخلَصین از آیات الهی سرسری نگذریم، در آن صورت هماهنگ با قرآن که برای اهلالبیت(ع) مقام خاصی از طهارت را معرفی میکند، خطاب به آنها خواهید گفت: «وَ أَدِلاءَ عَلَى صِرَاطِهِ»؛ شما نمایانندهی راهی هستید که به خدا ختم میشود و انسانها را به قرب الهی میرساند و عاملی هستید که یاد خدا از زندگی بشر به حاشیه نرود «وَ أَدَمْتُمْ ذِكْرَهُ»؛ و نه تنها یاد خدا فراموش نشود «وَ وَكَّدْتُمْ مِیثَاقَهُ»؛ بر عهدی که بشر با خدا بسته تأکید میکنید، تا بندگی خدا در متن زندگی بشر زنده بماند و مورد غفلت قرار نگیرد، تا آنجا که اظهار میداری: «حَتّی اَعْلَمْتُمْ دَعْوَتَهُ»؛ تا این که دعوت خداوند را آشکار ساختید. بعد از آنکه عرضه داشتید شمائید آنهایی كه نهایت تلاش در بندگی خدا را به نمایش گذاشتید، میگوئید: و شمایید كه دعوت حق را اعلان كردید تا مردم از طریق شما به خداوند نزدیک شوند، در حالیکه اگر آنها از خود و در خود چیزی داشتند، حجاب حق میشدند و با توجه به مخلَصبودن، چنین لکهای هرگز بر دامن آنها نمینشیند، بلکه تمام وجود آنها مسیر ظهور دعوت حق میشود. عرضه میدارید: «وَ بَیَّنْتُمْ فَرائِضَهُ»؛ شما نشان دادید وظایف مردم نسبت به پروردگارشان چگونه باید باشد. «وَ اَقَمْتُمْ حُدوُدَهُ»؛ حد و حدود احکام الهی را پایدار نگه داشتید تا معلوم شود حد بندگی چگونه باید رعایت گردد «وَ نَشَرْتُمْ شَرایِعَ اَحْكامَه»؛ و دین خدا را نشر دادید تا در غوغای سیاستِ حاکمان مدعی اسلام، دین خدا به فراموشی کشانده نشود. راستی آیا میشود زمین بدون وجود چنین افرادی به حیات خود ادامه دهد؟