انسان به خودِ برتر و آرمانی خود عشق میورزد و به همین جهت در اصلاح خود تلاش میکند، حال وقتی با امامان معصوم(ع) مرتبط شود به یك نحو به خود برتر خود نظر کرده و به آن عشق میورزد. زیرا در عشق، خودی غیر از خود معمولی در وسط است و شور عشق از اینجا شروع میشود، حال وقتی امامان معصوم(ع) تجسم عینی خودِ برتر انسان بودند و انسان توانست از این زاویه به آنها نظر کند، چون هم ما انسانیم و هم آنها، ولی آنها انسانهای بینقصاند، نظر به آنها عین نظر به خودِ برترمان است و عشقِ رسیدن به خودِ برتر، همان عشق به آنها خواهد بود و معنی عشق به اهل البیت(ع) كه دریچهی عشـق به حضرت حق است، فعلیت خواهد یافت و میفهمیم جایگاه ذکر «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»؛ جایگاه نظر به محبوبانی است که از دریچهی آنها راه ارتباط با محبوب حقیقی گشوده میشود که مقصد و مقصود برین هر انسانی است، به همین جهت حضرت ثامنالأئمه(ع) میفرمایند: صلوات بر محمد و آل محمد معادل تسبیح و تهلیل و تکبیر است.(37) ذكر صلوات بر محمد و آل محمد به قلبها جهت میدهد تا اسماء الهی را در آینهی جمال اهلالبیت بنگرد. از خدا تقاضا میکنی؛ سلام و صلواتت را بر محمد و آل او ارزانی دار زیرا آنها جان و قلب ما هستند و عملاً از طریق صلوات بر محمد و آل محمد نظر جان را به قلّهی وجود اصلی خود سیر دادهایم.(38)
خدایا! وقتی پیامبر(ص) و امامان(ع) را شناختیم، متوجه شدیم تو چقدر بر بندگانت محبّت داشتی كه چنین انسانهایی را برای هدایت بشر خلق كردی و تو چقدر به بندگانت محبّت داشتی كه به آنها دستور دادی به اهلالبیت پیامبرت محبّت بورزند. خداوند میخواست نتیجهی مودّت به ذیالقربی این شود كه انسانها را با پایدل بهسویخودش بكشاند.
علامهی طباطبایی(ره) در غزلی همین مضمون را با خدا در میان گذاردهاند كه؛ خدایا! من را متوجه این خانواده كردی تا تو را بیابم، با مودّت به آنها چیزهایی به دست آوردم كه اصلاً خودم نمیتوانستم به صِرف عبادت به دست بیاورم، میگویند:
منبه سرچشمهی خورشید نهخود بردم راه
ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا بـــــرد
من خس بی سرو پایم كه به سیل افتـــادم
او كه میرفت مرا هم به دل دریا بـــرد
خودتآموختیام«مهر»وخودت سوختیام
با برافروخته رویی كه قرار از ما بـــــرد
اگر آن برافروختهرویانِ درگاه خودت نبودند و دستور مودّت به این خانواده را به ما نمیفرمودی و مهر به آنها را به ما آموزش نداده بودی، هنوز همان خس بیسرو پا بودیم.
«من به سرچشمهی خورشید نه خود بردم راه» یعنی ای خدا! من اصلاً نمیتوانستم محبّت به تو را بفهمم، به من راه عملی یاد دادی، یاد دادی به اهلالبیت(ع) محبّت و مودّت بورزم، ناگهان از همهی منیتها سوختم و دیدم با تمام وجود با تو روبهرو شدم، این نیز از مهر تو به ما بود كه فرمودی به اهلالبیت(ع) مهر بورزیم، و همین مهر بود که مرا بالا برد.
من خس بیسرو پایم كه به سیل افتادم
او كه میرفت مـرا هم به دل دریا برد
خود را در مسیر حیات و ممات اهل البیت(ع) قرار دادم، یكمرتبه خود را در دریای بندگی تو یافتم، چقدر خوب خس بی سر و پا را به دریای بندگی خود آوردی.
خودت آموختیام مهر وخودت سوختیام
با برافروخته رویی كه قرار از ما بـرد
یعنی تو آمدی کسانی را كه مظهر محبّت به تو بودند به من نشان دادی و از این طریق چه راههای به ظاهر غیر قابل فتح را بر من گشودی، حالا میفهمیم چرا به ما فرمودی: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ»؛(39) ای مؤمنان تقوای الهی پیشه كنید و برای رسیدن به خدا وسیلهی آن را جستجو نمایید. فرمودی با مودّت و محبّت به این وسیلهها، راه رسیدن به خدا را ممكن و شیرین كنید. پس به گفتهی حافظ:
عالم از نالهی عشاق مبادا خالی
که خوشآهنگ و فرحبخش نوائی دارد
فراموش نفرمائید اگر خداوند به ما فرمود مودّت و محبّت نزدیکان پیامبر را پیشه کنید، مسلم دلی برای ما خلق کرده که جای این محبّت است، باید نگذاریم با محبّتهای دروغین از این اصیلترین محبّت محروم شویم.
اگر فرهنگ اهلالبیت(ع) در حدّ یك احساسات منهای حكمت معرفی شود به آن فرهنگ جفا شده است و اگر آن فرهنگ در حدّ استدلالهای منهای شور و محبّت قلبی معرفی گشت، حقیقت آن در حجاب رفته و در هر دو حال راه دینداری حقیقی گم میشود.
آیا دعاهایی که از طریق امامان معصوم(ع) مطرح شده نشانهی وجود دلهای عاشقانهای نیست که در اوج محبّت به حقاند و به ما فرمود با مودّت به آنها از آن عشق محروم نگردید؟ حال و هوای خاصی در دعاهای مربوط به ائمه(ع) هست كه نشان میدهد صاحبان اصلی این دعاها تماماً در عشق به حق بودهاند و خداوند به ما راه نشان داده است که میفرماید؛ دلهای خود را به آنها بدهید، آنهایی كه تمام دل خود را به خدا دادهاند. اگر عالیترین عشق به خدا در میان نبود، هرگز چنین دعاهایی از قلب مبارک اهل البیت(ع) صادر نمیشد، پس آنها عین عشق به خدایند و هرکس هر اندازه میخواهد در عشق به خدا وارد شود باید از راه مودّت و محبّت به آنها وارد آن وادی گردد(40) تا قاعدهی «واصل» و «تابع» محقق گردد و ما به عنوان تابعان آنهایی که خود وصل به حقاند، از نور آنها بهرهمند گردیم. إنشاءالله.
در یک جمعبندی میتوان نکاتی را که در این جلسه عرض شد به صورت زیربیان کرد:
1- با دقت در آیاتِ قبل از آیهی «مودّت فیالقربی»، موضوعِ نتیجهی کار مومنانی که عمل صالح انجام دادهاند را به عنوان« فضل کبیر» مطرح میفرماید و سپس مودّت فیالقربی را بهعنوان اجر رسالت پیش میکشد تا معلوم شود فضل کبیر و روضات جنّات از طریق آن مودّت محقق میشود.
2- علامه طباطبایی(ره) با ربط آیاتی که در آنها موضوع اجر رسالت مطرح میشود روشن میکنند که مودّت به اهلالبیت(ع) برای آن است که آن عزیزان مرجع علمی و عامل هدایت جامعه باشند و تذکر میدهند که این محبّت، محبّت فیالله است و نه محبّت عاطفی به خانوادهی پیامبر(ص) از آن جهت که فرزندان پیامبرند.
3- علامه طباطبایی(ره) با دقت در آیهی «قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا»؛(41) به زیبایی تمام روشن کردند اجر رسالت پیامبر(ص) باید شخصی باشد که آن شخص میخواهد راهِ به سوی پروردگارش را اتخاذ کند و چنین کسی نمیتواند یک مسلمان معمولی باشد و لذا اجر رسالت آن حضرت باید انسانهای معصومی باشند که شایستهی اتخاذ راه به سوی پروردگارشان می باشند.
4- به شرایط تحقق عملی محبت پرداخته شد که آن محبت فقط از طریق محبت به انسانهای معصوم محقق میشود وگرنه انسان در محبتهای وَهمی متوقف میگردد و از نظر به خدا از طریق مظاهری که جمال حق را مینمایانند محروم میشود.
5- تا اندازهای به سخن امام صادق(ع) پرداختیم که فرمودند: «نَحْنُ وَاللهِ أسماءُ الْحُسْنی»؛ و جا دارد در جلسات آینده بیش از پیش بدان پرداخته شود.
6- به موضوع طهارت تکوینی اهلالبیت(ع) پرداخته شد و جایگاه این طهارت در هستی تا اندازهای روشن شد و اینکه چرا هرکس بخواهد در موطن انسانی به طهارت برسد باید از طریق آن ذوات مقدسه راه خود را پیدا کند.
7- در این جلسه به طور مختصر به موضوع اتحاد بین مُحبّ و محبوب پرداخته شد و به معجزهی محبّت و مودّت در کربلا اشاره گشت تا إنشاءالله در جلسات آینده راههای فهم عمق موضوعِ محبّت گشوده شود.
8- با توجه به روایت حضرت صادق(ع) به موضوع فنای آن ذوات مقدسه در ارادهی پروردگار به صورت گذرا اشاره شد و اینکه با محبت به بندگانی که بهطور کامل فانی در حقاند میتوان راه فنای فیالله را طی کرد.
9- روشن شد چرا رسول خدا(ص) به ابنعباس میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَقْبَلُ مِنْ عَبْدٍ حَسَنَةً حَتَّى یَسْأَلَهُ عَنْ حُبِّ عَلِیبنِ أَبِی طَالِبٍ»؛ خداوند هیچ حسنهای را از بندگان قبول نمیکند مگر اینکه از حبّ علی(ع) از آنها سؤال کند. و امیدوار هستیم در جلسات آینده راز این نکتهی بسیار مهم برای عزیزان روشن گردد.
10- از زیباترین محبّت سخن به میان آمد و اینکه انسان دوست دارد به محبتی دست یابد که حتی بدن او در میان نباشد و لذا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «لَوْ أحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهافَتْ» اگر کوهی مرا دوست بدارد از هم پاره میشود.
11- از نقش محبت به اهلالبیت(ع) و آرامشی که در قیامت به همراه میآورد تا حدّی سخن گفته شد، به امید آنکه راز این محبّت که مصداق واقعی عشق است در جلسات آینده روشن شود.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»