تربیت
Tarbiat.Org

مبانی نظری و عملی حبّ اهل‌البیت(ع)
اصغر طاهرزاده

مباهله و نتایج آن

چقدر خوب است که انسان در اعتقاد حقی که یافته خیلی محكم باشد. ما بحمدالله یقین داریم مقام یك عده‌ای زیر این آسمان عین عصمت است پس باید چشم خود را از آن‌ها برنداشت و در امور زندگی - اعم از زندگی فردی یا اجتماعی و اقتصادی- خط کلی را از آن‌ها گرفت. از یک طرف آیه‌ی تطهیر یعنی آیه‌ی 33 سوره‌ی احزاب می‌گوید اهل‌البیت(ع) عین پاكی و عصمت‌‌اند. از طرف دیگر جریان مباهله که سوره‌ی آل عمران متذکر آن است روشن می‌کند فقط عده‌ای خاص در مقام جعل لعنت خدا بر کاذبین بودند، پس باید جایگاه این عده‌ی خاص را از بقیه جدا کرد. در آیه‌ی مباهله كه خداوند به پیامبر(ص) می‌گوید حال که مسیحیان نجران محکوم شدند و باز دین اسلام را نپذیرفتند آن‌ها را دعوت به مباهله و نفرین به همدیگر کن. می‌فرماید: «فَمَنْ حَآجَّكَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءكُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءكُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِینَ»(243) پس هركه پس از روشن‌شدن مطلب باز با تو محاجّه كند، بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و جان‌هایمان و جان‌هایتان را فرا خوانیم سپس مباهله كنیم و لعنت‏خدا را بر دروغگویان قرار دهیم و در این نفرین لعنت خدا بر کاذبین را جَعل نمائیم. تا حقانیت هركدام كه حق‌اند، روشن شود. پیامبر(ص) امام حسن و امام حسین(ع) را به عنوان أبناء آوردند و تنها یك زن یعنی فاطمه‌زهرا(س) را به عنوان نساء آوردند. در حالی كه اگر یك زن دیگر زیر این آسمان بود كه شأنش، شأن جعل لعنت الهی بود و پیامبر(ص) نیاورده بودند، نعوذ بالله پیامبر(ص) از حکم خدا سرباز زده بودند، چون خدا نگفت یكی از زن‌ها را بیاور، فرمود زن‌ها را بیاور، اما پیامبر(ص) فقط یك زن، آن هم حضرت زهرا(س) را آوردند، و این نشان می‌دهد كس دیگری نبود كه در مقام جعل لعنت الهی بر كاذبین باشد و قلبش مسیر جعل لعنت الهی بر دشمنان توحید باشد ، و نیز خداوند واژه‌ی «أنْفُس» را به‌کار برد، یعنی جان‌هایتان را بیاورید و نه جانت را. در حالی که پیامبر(ص) فقط امیرالمؤمنین(ع) را آوردند. این نشان می‌دهد زیر این آسمان اَحدی در حدّ جان پیامبر(ص) نبوده است. و غیر از این چند نفر كسی شایستگی مقام جعل لعنت خدا بر آن‌هایی که خداوند اراده کرده بر آن‌ها لعنت بفرستد را نداشته است. اگر كس دیگری بود، با توجه به رخصت و دستوری كه خداوند داده بود و به صیغه‌ی جمع آورده، حتماً پیامبر(ص) می‌آوردند، پس فقط این‌ها مقامشان مقام مخلَصین بوده و قلبشان مسیر جعل لعنت خدا بر كاذبین بوده است.(244)
عنایت فرمودید: در آیه‌ی تطهیر می‌گوید: اهل‌البیت(ع) در مقام تطهیرند، چون فرمود: «اِنَّما یُریدُاللهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُم الرِّجْسَ اَهْلَ البیت، وَ یُطَهِّرَكُم تَطْهیراً»(245) از طرفی در عرف اولیه وقتی گفته می‌شود، اهل‌البیت پیامبر(ع) شامل زنان آن حضرت هم می‌شود چون زنِ هر کس جزء اهل خانه است، اما در جریان مباهله، حضرت‌پیغمبر(ص) زنانشان را نیاورده‌اند. پس معلوم است آن‌ها مستجاب‌الدّعوة و معصوم و جزء مخلَصین نیستند. از طرفی در قرآن در آیه‌ی تطهیر می‌گوید كه اهل‌البیت پیامبر(ع) معصومند، پس معلوم می‌شود این اهل البیت که در قرآن از آن نام برده و بر طهارت آن‌ها خبر داده شامل زنان پیامبر(ص) نمی‌شوند(246) وقتی در جریان مباهله تدّبر کنیم متوجه می‌شویم قلبی می‌تواند مسیر جَعل لعنت خدا باشد که تماماً در اختیار خدا قرار گرفته باشد و آن صاحب قلب از خود هیچ اراده‌ای جز اراده‌ای که خدا می‌خواهد نداشته باشد. در آیه‌ی تطهیر نیز موضوع تطهیر تکوینی را به میان می‌کشد که بحث آن گذشت و آن را به اهل البیت(ع) نسبت می‌دهد. پس در واقع قرآن علاوه بر این که از مخلَصین خبر داده، آن‌ها را نیز معرفی كرده و مصداق آن‌ها را تعیین نموده است. حال آیا عزیزان می‌توانند بگویند خدا ما را تنها گذاشته است و به خودمان واگذار كرده است ، یا همه‌ی‌ راه‌های هدایت را خودش برای ما روشن نموده است؟
طبق آیه‌ی 83 سوره‌ی صاد روشن شد انسان‌هایی هستند كه این‌ها «مخلَص»اند. و معلوم گشت لازمه‌ی «عباد مخلَص»بودن، این است كه هیچ‌كس در آن‌ها تصرف و سهمی ندارد و لذا ابلیس هم در آن‌ها سهمی ندارد و طبق فرمایش قرآن ابلیس هم اقرار کرد در آن‌ها تصرفی نمی‌تواند داشته باشد. وقتی متوجه شدیم لازمه‌ی مخلَص‌بودن چه نوع شخصیتی است و چنین اشخاصی چه خصوصیاتی خواهند داشت، تلاش می‌كنیم مصداق چنین افرادی را بیابیم زیرا یافتن چنین افراد و ارتباط با چنین افرادی - اعم از ارتباط علمی یا قلبی- بزرگ‌ترین كاری است كه انسان در زندگی‌اش می‌تواند انجام دهد.
هنر شیعه در این است كه با تدبّر در قرآن؛ اولاً: متوجه شده مخلَصین یعنی چه، پس به دنبال هركس راه نیفتاده است. ثانیاً: با تدبر در قرآن و توجه به راهنمایی‌های آن متوجه شده این مخلَصین همان اهل‌البیتی هستند كه در سوره‌ی احزاب، آیه‌ی 33 خداوند اراده كرده ‌است از هرگونه پلیدی پاك باشند و لذا این‌ها افراد خاصی هستند. ثالثاً: شیعه توانسته است به كمك ادعیه و زیارات و به كمك خودِ مخلَصین، فرهنگ ارتباط با آن ذوات مقدس را به‌دست بیاورد. و در این راستا هركس به اندازه‌ی همّت خود با آن‌ها ارتباط پیدا می‌كند و در راستای فهم وجود مقدس مخلَصین است كه در دعای ماه رجب می‌گویید: هیچ فرقی بین آن‌ها و خدا نیست - چون آن‌ها از خود چیزی ندارند، بلكه مظهر خواست خدایند- مگر این‌كه آن‌ها بنده‌ی خدایند؛ خطاب به حضرت پروردگار عرضه می‌داری «لا فَرْقَ بَیْنَكَ وَ بَیْنَها اِلاّ اَنَّهُمْ عِبادُكَ وَ خَلْقِك»؛ سپس در ادامه با این نکته‌ی عمیق موضوع را خوب روشن می‌كنی كه «فَتْقُها وَ رَتْقُها بِیَدِك»؛ یعنی تمام شخصیت آن‌ها در دست تو است، رتق و فتق آن‌ها را تو در دست داری، كه این جمله در واقع معنی حقیقی مخلَص‌بودن آن‌هاست. به همین جهت شیعه، در فرازهای آخر زیارت جامعه‌ی کبیره، فهم و شعور خود را اظهار می‌كند كه خدایا! حالا كه این ذوات مقدس از خود چیزی ندارند و تماماً مظهر حكم و امر تواند، خطاب به ائمه می‌گویی: «مَنْ اَطاعَكُمْ فَقَدْ اَطاعَ الله وَ مَنْ عَصاكُمْ فَقَدْ عَصَی‌الله وَ مَنْ اَحَبَّكُمْ فَقَدْ اَحَبَّ‌الله وَ مَنْ اَبْغَضَكُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ‌الله»؛ چون لازمه‌ی مخلَص‌بودنِ كسی آن است كه حرف او حرف خدا است و دشمنی با او دشمنی با خدا است. ای ائمه‌ی دین؛ هركس شما را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هر کس شما را معصیت کند و با شما مخالفت کند، خدا را مخالفت کرده و هر کس محبت شما را دارد به واقع به خدا محبت ورزیده است و هر کس بر شما کینه‌ورزی کند، مسلماً به خدا کینه‌ورزی کرده است. چون آن‌ها چیزی جز نمایش حق در موطِن نظام هستی نیستند.
حال كه فهمیدی مخلَصینی هستند، و فهمیدی شناخت آن‌ها یك كمال عقلی و قلبیِ فوق‌العاده می‌خواهد. در آخر زیارت جامعه دست توسل به خود حضرت حق دراز می‌كنی و عرضه می‌داری «اَسْئَلُکَ اَنْ تُدْخِلَنی فِی جُمْلَةِ الْعارِفینَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ وَ فِی زُمْرَةِ الْمَرْحُومینَ بِشَفاعَتِهِمْ»؛ خدایا! از تو درخواست دارم، اولاً: مرا از جمله كسانی قرار بدهی كه توانسته‌اند این مقامات و این ذوات مقدس را بشناسد. ثانیاً: متوجه حق آن‌ها بشوم كه جایگاه آن‌ها در جامعه و سیاست و اقتصاد و تعلیم و تربیت كجاست و فكر و اندیشه‌ی كسانی غیر از آن‌ها را به جای آن‌ها انتخاب نكنم. ثالثاً: از جمله‌ی كسانی باشم كه از طریق ارتباط قلبی و عقلی با آن‌ها از طریق شفاعت آن‌ها مورد رحمت قرار گرفته‌اند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»