تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

نقد تكنولوژی و آماده‌گری

سؤال: با فرض نکته‌ی فوق آیا نقد غرب در حال حاضر که تکنولوژی غربی همه‌ی زندگی‌ها را اشغال کرده، می‌تواند تأثیر عملی و کوتاه‌مدت هم داشته باشد؟
جواب: از جهاتی آری، به‌طور كلی در رابطه با مقابله با فرهنگ غربی سه نوع انسان داریم: نوع اول، انسان‌هائی هستند كه وقتی متوجه ضعف‌های اساسی فرهنگ غربی شدند، آن‌قدر از نظر اراده قوی هستند كه در مقابل تمام روابط اجتماعی حاصل از آن فرهنگِ غلط، می‏ایستند. كه این روش بیشتر شبیه شیوه‌ی پیامبران است که یک‌تنه در مقابل فرهنگ کفرِ دوران خود می‌ایستادند. چنین انسان‌هایی وقتی می‌بینند مثلاً جامعه گرفتار ربا شده تحمل نمی‏كنند، هرچند به قیمت منزوی شدنشان از آن فرهنگ و جامعه تمام شود، البته معلوم است منزوی نمی‏شوند، بلکه کفر را منزوی می‌کنند. روبه‌روی فرهنگ انحرافی می‏ایستند و یك تنه خودشان را بلندتر از همه‌ی آن فرهنگ می‏دانند. مباحث نقد غرب برای این نوع انسان‌ها موجب می‏شود كه آنچه را حق می‏دانند انتخاب كنند و راه را برای بقیه هموار نمایند.
نوع دوم، انسان‌های نسبتاً با اراده و قوی هستند. این‌ها وقتی متوجه ضعف‌های فرهنگ غربی شدند، طوری در کنار فرهنگ رایج در جامعه حركت می‏كنند که اسیر آن نشوند، هرچند در خود چنان اراده‌ای را نمی‌بینند که یک‌تنه به مقابله برخیزند، این‌ها در نهایت، خود را نجات می‏دهند. مثلاً یك پزشك یا یك مهندسِ آگاه به ضعف‌های فرهنگ مدرنیته، از صبح تا بعد از ظهر نمی‌تواند خارج از فرهنگی که بر جامعه تحمیل شده کاری بکند، اما با توجه به معرفتی که نسبت به فرهنگ غربی دارد اجازه نمی‏دهد بقیه‌ی روزش نیز لگدمال آن فرهنگ شود. این انسان‌ها نه تنها شیفته‌ی فرهنگ غرب نیستند، حتی مانع جلوه‌كردن آن در زندگی خود می‏شوند. نقد غرب برای این‌گونه اراده‏ها به این صورت خواهد بود تا آرام‌آرام در شرایط مناسب بیشتر از قبل، خود و جامعه را از ضعف‌های فرهنگ غربی نجات دهند.
نوع سوم، مردم معمولی هستند كه فقط می‏دانند این فرهنگ بد است اما توان مقابله با آن را ندارند. این‌ها در عینی که وفادار به فرهنگ اصیل خود هستند، نمی‏توانند راهی جدا از آنچه فرهنگ غربی در مقابل‌شان گذاشته انتخاب کنند و یا در مقابل همسر و فرزندانشان که جهت غربی گرفته‌اند، مقاومت داشته باشند. اما در درون شیفته‌ی آن فرهنگ هم نیستند. این گروه هم درهر فرصتی‌ كه زمینه‌ی گذار از فرهنگ غرب فراهم می‌شود، بالأخره خود و خانواده‌شان را نجات می‌دهند، چون آن‌قدر اسیر آن فرهنگ نشده‌اند كه علاقه‏شان به دین از بین برود. سرّ این‌ها در طلب چیز دیگری است، هر چند درعمل نشانه‌ی مشخصی از آن طلب نمی‏بینید.
در مقابل سه شخصیت مذکور؛ شخصیت چهارمی را می‌توان در نظر گرفت كه كل فرهنگ غرب را پذیرفته و با آن فرهنگ هم افق است. چنین شخصیتی فقط تكنولوژی غربی را نپذیرفته بلكه فرهنگ تكنولوژی را در كنار تكنولوژی پذیرفته است و چون روح فرهنگ غربی ضد قدسی است نمی‏تواند نسبت به فرهنگ توحیدی وفادار بماند و حتماً از فرهنگ توحیدی جدا می‏شود. عمده‌ی مشكل جوامع اسلامی شخصیت نوع چهارم است كه در عین قلیل‌بودن، کارگزاران فرهنگ غرب‌اند و غرب از طریق آن‌ها تمام مناسبات جهان اسلام را در دست گرفته است. نقد فرهنگ غرب نه تنها میدان عمل چنین افرادی را در جامعه تنگ می‌کند، بلکه چراغی جلوی راه گروه‌های دیگر قرار می‌دهد تا راهِ برون‌رفت از معضل زندگی غربی را پی‌ریزی کنند. جوامعی که توانستند خود را از شخصیت نوع چهارم نجات دهند خود را از بی‌تاریخی و بی‌هویتی نجات داده‌اند. ملت ایران در دوران قاجار و پهلوی به شدّت گرفتار شخصیت نوع چهارم شدند و انقلاب اسلامی شرایط ظهور جدایی از آن‌ها بود.
شخصیت نوع اول با توجه به اراده‌ی عالی که دارد، به خودی خود راه برون‌رفت از ظلمات دوران را می‌نمایاند و به راحتی خود را از مشکلات دوران نجات می‌دهد و زمینه‌ی نفی غرب را نیز فراهم می‌کند، شخصیت نوع اول و دوم به اندازه‏ای كه در نفی غرب از یک طرف، و توجه به تمدن اسلامی از طرف دیگر، برنامه‌ریزی کنند، اراده‌ی شخصیت نوع سوم را -که عموم مردم را تشکیل می‌دهند- جهت عبور از غرب، فراهم می‌کنند تا جامعه‌ی جدیدی ابداع شود.