با توجه به آنچه در جلسه قبل بیان شد ممکن است این سئوال برای عزیزان مطرح شود که اگر فرهنگ و تمدن غرب فاسد است، چرا علم و تکنولوژی مربوط به آن فرهنگ را زیر سؤال میبرید و نفی میکنید؟ چه اشکال دارد که علم و تکنولوژی آنها را بپذیریم ولی فرهنگ آنها را نپذیریم؟
لازمهی جواب به این سؤال توجه به جوانب مختلف موضوع است، که از همه مهمتر توجه به رابطهی بین تکنولوژی و فرهنگی است که در آن فرهنگ این تکنولوژی پدید آمده است و هرجا پا میگذارد فرهنگ خود را نیز به همراه میآورد. شاید دقیقترین و ظریفترین مباحث مربوط به غرب همین نکته باشد که تا حدّی در کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچهی بینش توحیدی» بدان پرداخته شده است. از طرف دیگر؛ در كجای دنیا ملتی را سراغ دارید كه توانسته باشد تکنولوژی و علمِ غرب را بگیرد ولی فرهنگ آن را نپذیرد؟ چه بسیار كسانی كه به اسم علمیابی به سراغ غرب رفتند ولی بدون آنکه خود بدانند بیش از آنکه علم غربی را بگیرند تماماً فکر و فرهنگ غربی را گرفتند. زیرا اگر جدای از انتزاع ذهنی موضوع را بررسی کنیم، فکر و تمدن غربی چیزی جدای از تکنیک و علم آن نیست، با آن جهانبینی است که این تکنیک جای خود را پیدا کرد، و به همین جهت گفته میشود: «غرب یک کلِّ واحد است». آنچه تا کنون موجب توجه انسانها به غرب شده غفلت از همین نکته است و لذا به سوی علم غربی میروند ولی غربزده برمیگردند. غرب علم و تکنیک خود را نقاب ذات و ماهیت خود نموده است تا تحت لوای تکنولوژی، تمدن غربی سیطره یابد. آری گزینش تکنولوژی با نگاه توحیدی تا حدّی ممکن است ولی لازمهی آن اولاً: خودآگاهی و دلآگاهی توحیدی است. ثانیا: این گزینش به عنوان راه حلّی برای دوران گذار مفید است تا آرامآرام ملتها از خود شروع کنند.
قرآن ما را متوجه این نکتهی مهم میکند که هرجا علمی جدای از راهکارهای پیامبران به صحنه آمد بشر را با ناکامی روبهرو میکند و از طریق همان علم دچار بحرانی میشود که منجر به نابودی بشریت است. میفرماید:
«اَفَلَمْ یسیرُوا فِی الاَرْضِ فَینْظُرُوا كَیفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ كانُوا اَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ اَشَدَّ قُوَّةً و اثاراً فِی اَلاَرضِ فَما اَغْنی عَنْهُمْ ماكانُوا یكْسِبُونَ، فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ماكانُوا بِهِ یسْتَهْزِؤُنَ»؛(14)
ای پیامبر آیا مردمی كه تو را به عنوان پیامبر خدا انکار میکنند، سیری تاریخی در جغرافیای اطراف خود انجام نمیدهند تا عاقبت آنهایی را كه هم قدرت و هم تعدادشان از اینها بیشتر بود ببینند و قلبشان بیدار شود كه آنچه آنها با علم و تلاش خود بهدست آوردند نفعی برایشان نداشت؟ زیرا وقتی پیامبران به سراغ آنها رفتند آنها دارای علم بودند و به علمی كه داشتند خوشحال و امیدوار، ولی همان عذابی که پیامبران آنها را از آن بر حذر میداشتند و آنان به مسخره میگرفتند، آنان را در برگرفت.
به پیامبران گفتند: ما علم و تكنیك و قدرت داریم بنابراین نیازی به دین و راهنماییهای شما نداریم و دین و وعدهی عذابی را که پیامبران به آنها میدادند مسخره كردند. خداوند نیز آنها را به آنچه مسخره میكردند گرفتار كرد.
ملاحظه میكنید كه در آیهی فوق عامل نپذیرفتن سخن پیامبران را داشتن علم معرفی میكند. میفرماید: «فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم» یعنی به علمی كه داشتند خوشحال و دلگرم بودند و خطراتی را كه پیامبران به جهت كفر آنها مطرح میكردند و آنها را از عاقبت شوم آن میترساندند به مسخره میگرفتند. در حالیكه قرآن میفرماید: «وَحاقَ بِهِمْ ماكانُوا بِهِ یسْتَهْزِؤُنَ»؛ همان چیزی را كه مسخره میكردند احاطهشان كرد.
قرآن در آیات مختلف از تاریخ گذشتگانی خبر میدهد كه از علم و تکنیک بهرهمند بودند ولی چون دیندار نبودند نابود شدند. به عنوان مثال؛ در تحقیقات روشن شده كه تكنیك فرعونیان از بعضی جهات نسبت به تكنیك امروز جهان قویتر و برتر بوده است. یا در بعضی از فسیلهایی که از انسانهای گذشته بهدست آمده علائم عمل جراحی مغز دیده میشود، به طوری که جمجمه شخص را بریده و جراحی كردهاند. قرآن علت نابودی و اضمحلال این تمدنها را ضعف علم و تكنیك نمیداند بلكه ایستادگی در برابر پیامبران و دین الهی بیان میكند. اینها معنویت را از صحنه زندگی خارج كرده و علمِ غیر معنوی را به صحنه آوردند و به آن دلخوش و مغرور شدند و به دین اهمیت نداده و آن را مسخره كردند. در حقیقت انسان مادی و علم مادی همیشه حقایق غیبی را مورد تمسخر و استهزاء قرار میدهد. این نوع علوم مصداق آیه «فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْم» میباشند. به عبارت «مِنَ الْعِلْم» دقت كنید؛ یعنی یك چیزهایی میدانستند اما آنچه میدانستند كافی نبود. به علم اندك خود دلخوش و مغرور بودند و دین و معارف الهی را رها كردند و حتی با مسخرهکردن آن، مقابل دین ایستادند. خداوند به جهت نحوه برخوردشان با دین و نبوت، آنها را از طریق همان علمشان به نابودی كشاند.
فراموش نكنیم كه علوم جدید نیز امور معنوی را كنار زده و خود را جای همه حقیقت نشانده است و خلقت را بدون خدا و بدون حكمت الهی مطرح میكند. علم جدید از درك واقعیات غیرجسمانی نظام عالم عاجز است و بدون اینكه به این ناتوانی اقرار كند، انسان را از معنی تهی میداند و برای حیات معنوی و تعقل قدسی وی هیچ جایی باز نكرده است. در واقع در علوم جدید معنویت كشته شده است و در آن منظر هیچ چیز مقدس نیست.
گالیله مطرح كرد آنچه در قالب اعداد نیاید علم نیست و در نهایت فاقد هستی است و دكارت با قطع رابطه لطیف بین خدا و جهانِ مخلوق، عملاً جهان را از خدا جدا كرد و علوم جدید براساس همین بینش پایهگذاری شد.