انقلاب اسلامى با چنین توجهی در این دوران ظهور کرد، و بیشک اگر مبانی آن درست رعایت شود، مطمئنترین راه جهت برون رفت از معضل دوران غربزدگی خواهد بود. اگر عظمت و ارزش انقلاب اسلامی را در این عصر، آنطور که هست بیابیم و از آن منظر ماوراء تعریف غربی، خود را تعریف کنیم، غرب بهکلّی فرو میریزد.
انسان در انقلاب اسلامى معناى لاهوتى دارد، در حالی که در تمدن غربی معناى ناسوتى به خود گرفته. ارزش انقلاب اسلامی به توانایى آن است در احیاى انسانیت از دست رفته.
تمدن غربی انسان را آنطور که هست نمىشناسد، و از ابعاد بسیار متعالی آن غفلت کرده، اگر تعریف الهی انسان ظهور کرد و انسان خود را در آن تعریف بازشناسی نمود توسعهی اقتصادی نیز معنی خود را مییابد و آن بستر، بستر متعالیشدن انسان میگردد. زیرا در آن فضا مقصد اصلی همهی برنامهها حفظ هویت الهى انسانها است.
همیشه هر ملتی از اصول خود پیروی میکند، ولی در عالَمی که مبنا و اصل آن عالَم هماهنگی با طبیعت است، انسان یکطور زندگی میکند، و در عالَمی که آدمی خود را مالک و صاحب اختیار موجودات میداند و تسخیر بدون مرز را حق خود میشناسد، طور دیگر زندگی مینماید، لذا راه نجات را باید با تصحیح مبانی فکری جامعه جستجو کرد.
در نگاه دینی، غایت علم هماهنگی با طبیعت بود و نه تصرف بیمحابا در آن، زیرا در آن نگاه برای جهان غایتی حقیقی مدّ نظر قرار میگیرد. اما در نگاه بشرِ مدرن، موجوداتِ غیر بشری هیچ غایتی ندارند و لذا نسبتی بین بشر و موجودات برقرار نمیشود، بلکه طرحی را بر موجودات عالم تحمیل میکند. به عبارت دیگر علم جدید صورتبرداری از عالم نیست، صورتپردازی است، در صورتبرداری تعامل بین انسان و عالم فراهم میشود و این طور نیست که پس از مدتی با بحران زیستمحیطی روبهرو شویم و این برعکس صورتپردازی است که میخواهد صورت خیالی خود را بر عالم تحمیل کند.
وقتی نکات فوق نسبت به شناخت تمدن غربی مورد توجه قرار گرفت، دیگر شیفتهی آن فرهنگ نخواهیم شد و این همان نجات است. مرتبهی بعد، که ورود به فرهنگ و تمدنِ مطابق نگاه توحیدی است، خود به خود ظهور میکند، وقتی چشممان از تمدن غربی برداشته شد، آرامآرام زندگىِ مطابق گرایش توحیدى، رخ مینمایاند.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند