آنچه اكثریت وسیعی از مردم روزگار ما از آن به عنوان «ترقی» تجلیل میكنند، درست همان چیزی است كه ما كاملاً به عكس،آن را انحطاطی عمیق میبینیم. زیرا این وضع و این به اصطلاح ترقی به روشنی نتیجهی حركتی نزولی یا سقوطی است كه پیوسته شتاب میگیرد و بشریت متجدد را به «سیاهچال» سیطرهی كمّیتِ محض و حاكمیت ماده به جای حاكمیت معنی سوق میدهد. آنچه را ترقی میدانند همان سقوط انسان از معنویت و اصالتدادن به امیال بشر، یعنی اومانیسم است. روح مکتب اومانیسم چنین است که انسان مساوی غریزه و شهوت است و هیچ بُعد غیبی و فراتر از غریزه و شهوت ندارد. ترقی مورد نظر غرب، ترقی در امیال چنین انسانی است و این است که میتوان گفت: ترقی در غریزه و حرص چیزی جز انحطاط نیست، زیرا در این ترقی بُعد مادی وجودِ انسان استحکام مییابد و کیفیت جان او فدای کمّیت جسم او میگردد و این همان دورشدن بشر از حقیقت یا هبوط است.
شاید اینگونه مباحث موجب شود که انسانها متوجه ظلمات دوران گردند و از ادامهی هبوط باز ایستند، در آن صورت است که بذرهای پاشیده شده شروع به نهال شدن میکند. کافی است بشریت دیگر اصالت را به کمّیتها ندهد و متوجه اصالت کیفیتها و حقایق شود، در آن صورت دیگر غرب آنچه هست نخواهد بود و دیگر نوابغ بشر آنهایی نیستند که کمترین شناختی از حقیقت ندارند و هنرشان در فهم کمّیتها است.