در جلسه گذشته سخن به اینجا رسید كه تمدن غربی نه تنها غیردینی بلكه ضد دینی است و تلاش میکند هر فکر قدسی را نفی کند و لذا با نفی تمدن غربی است که حقایق قدسی و نور اسلام چهرهی خود را مینمایانند. باید با نگاهی منطقی و نقدی واقعبینانه هیبت و شكوهِ دروغین این تمدن روشن شود. در حال حاضر به جهت آنكه مذهب با موضعگیریهای انفعالی در مقابل این تمدن به دفاع از خود میپردازد شرایط طبیعی نیست، باید روشن شود این تمدن از نظر معرفتی در انحطاطی قرار دارد كه در اثر آن شعور درك مذهب و نبوت را ندارد. به عبارت دیگر تمدن غربی باید در موضع متهم قرار گیرد. در حالیکه فعلاً در موقعیت مدعی نشسته است، گویا ما بدهکاریم که متوجه حقایق قدسی عالم هستیم، نه تمدنی که از وجود و نقش آن حقایق غافل است!
وقتی به خوبی به این نتیجه رسیدیم كه فهم معنویت و درک جایگاه نبوت برترین شعور ممكن در این عالم است، متوجه میشویم كه تمدن غربی به جهت حسّیبودنش، توان درک نبوت و پیام انبیاء(ع) را در هیچكدام از ابعاد آن ندارد و لذا باید در موضع متهم از خود دفاع کند که چرا بر ناتوانی خود در فهم ظرائف عالم وجود اصرار میورزد؟ و از درک عالیترین حقایق محروم و با اینهمه خود را طلبکار میداند.
در صدر اسلام مسلمانان ابتدا مأمور به مقابله نبودند، تا اینکه توانستند شرایط بازخوانی خود را فراهم کنند، ابتدا زد و خورد نبود، فقط دشمن ضربه میزد، ولی پس از مدتی آیه نازل شد: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ»؛(54) به كسانی كه جنگ بر آنان تحمیل شده رخصت مقابله داده میشود، زیرا مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزی آنان سخت تواناست. خداوند با نزول این آیه دستور فرمود دیگر وقت مقابلهی مستقیم فرا رسیده است. چون ذات اسلام، چیزی جز نفی کفر و شرک نیست و باید در اولین فرصت که شرایط فراهم میشود حركتِ تهاجم فرهنگی خود را در مقابل فرهنگ کفر شروع کند وگرنه این کفر است که هر روز شبههای میتراشد و ما باید جواب دهیم، در حالی که فرهنگ غربی سراسر نقص است و در مقابل کوچکترین اشکال معرفتی کمر خم میکند.
در امربه معروف و نهی از منكر به طرفی که مرتکب منکر شده میگوئیم: چرا راه را اشتباه میروی؟ خواهش نمیكنیم كه بیا و دیندار شو، بلكه شخص را زیر سؤال میبریم كه چرا مسیر معروف و قابل قبول را رها کردهای؟! همانگونه كه پیامبر اسلام(ص) به قیصر روم و پادشاه ایران نامه نوشتند كه چرا مسیر باطل را انتخاب کردهاید؟ و فرمودند اگر سخن مرا نپذیرید و به دینی که من آوردهام در نیایید نابود میشوید. روحیهی دینی چنین برخوردی را اقتضا میکند.
جایگاه مذهب الهی، از آن جهت که از حق سخن می گوید، جایگاه انفعالی نیست، جایگاه مذهب آن است که انحراف را بنمایاند و هرگز از انحراف منفعل نشود. مذهب الهی به صورت انفعالی به دفاع از خود نمیپردازد تا به استغنایش ضربه بخورد. پیامبران(ع) با یك قامت برافراشته حرف خود را در تاریخ میزنند و به تاریخ جهت میدهند، و ملاك و شاخص صحیح بودن حیات بشر را تعیین میکنند تا معلوم شود هر قسمتی از حیات بشر كه مطابق سخن انبیاء است صحیح، و هر قسمت که مطابق نیست، غلط است. مثل شاخصی كه اندازهی انحراف را تعیین میكند، با شاخص است که معلوم میشود مثلاً هماکنون ظهر شرعی است. وقتی دین الهی در میان نباشد عمق انحراف جامعه نامعلوم میماند و تا نابودی خود جلو میرود. بر اساس همین قاعده خبرگان و اندیشمندان در نظام جمهوری اسلامی یك رهبر و یك رئیس جمهور پیشبینی کردند، زیرا رئیس جمهورگرفتار كار اجرایی است و از آنجایی که كار اجرایی عموماً با موانعی روبهروست و نسبت به جنبهی آرمانی جامعه همواره عقبتر است، باید رهبری باشد که جنبه آرمانی و اهداف اصلی نظام را متذکر شود تا همواره جهتها به سوی آرمانها سیر کند و توجیه حضور موانع، موجب غفلت از اهداف نشود. آنچه را رهبر نظام الهی مدّ نظر دارد، اهدافی است که اسلام متذکر آن است، ولی آنچه رئیس جمهور مدّ نظر دارد اجرای برنامهها و عبور از موانع برای رسیدن به اهداف است، در اینجا است که اگر موانع فراوان باشد مسئولان اجرایی کشور به همان اندازه که توانستهاند موانع را برطرف کنند راضی میشوند و اهداف بلند مدت فراموش میشود.