سؤال: اكنون در فضایی که ارزشهای غربی تمام جهان را تحت تأثیر خود قرار داده، فرهنگ انبیاء -كه مىگوئید ماندنى است - چگونه به حیات خود ادامه مىدهد؟
جواب: حضور فرهنگ انبیاء به این صورت است که در هیچ برههای از تاریخ راه سعادت بشر در حجاب نرفته، به طوری که فرهنگ ظلمت بتواند آن را دفن کند. در حال حاضر از تمدن فراعنه با آن تكنیك پیچیده هیچ چیز ـ جز آثار مخروبه ـ باقى نمانده است، نه براى ابدیتشان چیز قابل پذیرش بردند و نه آثار زحماتشان براى جامعه بشرى کمکی باقی گذارد. همینطور یزید و امویان، ولى امام حسین(ع) با آنکه در كربلا شهید مىشود و به ظاهر از صحنهی اجتماعِ آن زمان حذف میگردد، ولی با اینهمه اكنون پر تحركترین انسان در قلب مردم است. انسان مادى شده، در گناه و فساد و پوچی، حیات خود را نابود میکند، و اگر چند روز بیشتر هم عمر كند نه حیات فردى و نه تمدن جمعى آن، هیچکدام بهرهاى به همراه ندارند.
امروز هم با آن همه ظلماتی که فرهنگ سکولار و معنویستیز مدرنیته پدید آورده، آنچه از انبیاء الهی باقی مانده حرف آخر را مىزند، و ملاک ارزیابی ضعف و پیشرفت انسانها است، و اگر ما امیدواریم که با پشتکردن ملتها به تمدن غربی، غرب تمام شود، به جهت بارقهی نوری است که از انبیاء در جان انسانهای سراسر دنیا باقی مانده. آری تمدنی که همهی افق آن را حسیات پر کرده محکوم به فنا است ولی آنچه این فنا را تسریع میکند نوری است که از طرف انبیاء در جان انسانها سوسو میزند.
حرف اکثر انسانها در غرب این است که ما نمىخواستیم به اینجایی كه رسیدهایم برسیم، این را مىگویند بىثمرى یک تمدن. اما هرگز در حیات توحیدى چنین سخنى نیست. یكى از بزرگان مىگوید: اى ساقى به من بگو «عشق» را كه به حیات ما معنا و معنویت مىبخشید و براى ما در رفع موانع چون تیغ بُرّانى بود، چه كسى از ما رُبود؟ در جواب مىگوید: این علم بود كه عشق را غارت كرده و به جاى آن نشست. یعنى هنوز دنبال آن چیزى هستند كه انبیاء آنها را بدان دعوت مىكردند، و از علمى كه جاى عشقِ معنوى را گرفته است مىنالند، این بدان معنی است که تمدن انبیاء هنوز در جهان به مردم حیات و گرمى مىبخشد، و پوچىها را مىنمایاند.
سؤال: آیا اگر كسى بخواهد با وضعیت تکنیکى امروز جهان هماهنگ حركت نكند زیر چرخهاى آن له نمىشود؟
جواب: البته باید با ابزارهاى امروز دنیا هماهنگ شد. مثلاً وقتى فاصله اماكن زیاد شد از اتومبیل استفاده مىكنیم و نمىتوان با اسب و قاطر حركت كرد. ولى بحث اینجاست كه فكر نكنید ماشین یك نعمت است و مشكلاتى را كه ماشین ایجاد مىكند، نادیده بگیریم. وقتی متوجه چنین امری شدیم، دیگر به ابزارها و تکنولوژی موجود، ارزش زیادى نمىدهیم و تنها در حد نیاز از آنها استفاده مىكنیم و تکنولوژی، مقصد و مقصودمان نمىشود. در این صورت ضررهائى را كه از ناحیهی همین ابزارها و ماشینها به ما مىرسد فراموش نمىكنیم، و از همه مهمتر ملاك توسعه یا عدم توسعهی یك جامعه را بود و نبود چنین ابزارهایى نمىدانیم.
به قول یكى از دانشمندان، ماشین خانوادهها را از هم جدا كرد و صلهی رحم و احسان به والدین را از بین برد. ارتباطات صحیح و طبیعى و انسانى تبدیل به ارتباطات غیرطبیعى و شتاب زده شد. ما در دنیاى امروز رابطهی انسانى با دیگران نداریم. اصلاً جنس این تمدن باعث شده كه از هیچ فرصتى استفاده نكنیم، همیشه نگران آینده هستیم و هم اکنون دلمان براى بعدی که هنوز نیامده، شور مىزند و در نتیجه از اکنونِ خود هیچ استفادهاى نمىكنیم، و روحمان در «حال» قرار ندارد، و بعداً هم كه با زمانِ بَعد روبهرو مىشویم، همین عدمِ قرار را با خود مىبریم. یعنى تمام زندگیمان مىشود عدم قرار و بىبهرهبودن از فرصت حیات.
درست است كه در حال حاضر نمىتوان به طور مشخص و مستقیم كارى كرد ولى وقتی چگونگی تمدن اسلامى را شناختیم و روح و خاستگاه تمدن غربی را هم بررسی کردیم، آرامآرام راههای فاصلهگرفتن از تمدن غربی از یک طرف، و نزدیکشدن به شرایط تحقق تمدن اسلامی از طرف دیگر، گشوده میشود. از آن مهمتر روح مقاومت در مقابل تبلیغاتِ هرچه غربیترشدن، در جامعه رشد میکند.
با مقاومت در مقابل تبلیغاتِ هرچه غربیترشدن، باورهاى جدیدی در ما سربرمىآورند و مىفهمیم اگر کوچکترین غفلتی به خود راه دهیم تمام سرمایه های عظیم معنوی تاریخ خود را از دست میدهیم و راز ماندگاری و هویتمان به فنا میرود، هویتی که راه آسمانِ معنویت را بر ما گشوده است و دل انسان را با حقایق نامتناهی مأنوس میکند، تا در بقای آن حقایقِ همواره زنده و نامیرا زندگی کنیم.
سؤال: در رابطه با توجه به هویت معنوی و دوری از غرب و نظر به تمدن اسلامی، فرد را باید متحول كرد یا جامعه را؟
جواب: اساساً موضوع فرد و جامعه دو مفهوم انتزاعی است که در ذهن از همدیگر جدا هستند، ما در نگاه دینی به روش انبیاء(ع) باید عمل کنیم که حق را بگوییم، در راستای ارائهی حق انسانها در مناسبات خود با خدای خود وظایفی پیدا میکنند که در آن راستا مناسبات خود با سایرین را نیز تنظیم میکنند. وقتی در راستای ارتباط جنابعالی با خدا وظیفهی صلهی رحم پیش میآید، عملاً ارتباط با افراد اجتماع تحقق پیدا میکند، اما ارتباطی در رابطه با حق. پس موضوع اصلی، رابطهی انسان است با حق، در این راستا هر انسانی در راستای مناسباتی که با حق دارد، مناسباتی با خلق نیز پیدا میکند.