هیچ امام و پیامبری نیامده است تا بگوید من دین اختراع كردهام، زیرا پیامبران از طریق وحی الهی متوجه حقایق و قوانین عالم وجود میشوند، حقایقی که به صورت تکوینی در این عالم هست؛ حال پیامبر با بعثت و تحولی خاص که خداوند در او ایجاد میکند، اوج میگیرد و صورت تشریعی آن حقایق تکوینی را از خداوند و به واسطه جبرئیل دریافت میكند. بنابراین هیچكس مخترع حقایق نیست. اختراعات، ساختههای ذهن مخترع است. مثلاً میتوان ضبط صوت اختراع كرد، بدین صورت که پدیدههای موجود در عالم را در انضباطی خاص کنار همدیگر قرار داد و استعداد نهفته در آنها را ظاهر نمود، ولی موضوع حقایق فرق می کند مثلاً خدا در عالم هست و باید با رفع حجابهایی که بین ما و او وجود دارد، او را یافت، پس هیچ وقت کسی نمیتواند بگوید من خدا را اختراع كردم. همچنین است در مورد دین و مكتبهای الهی. اگر تمدنی بگوید من مكتب جدیدی اختراع كردهام، اگر ربطی به حقایق عالم ندارد که اندیشهای دروغین و ناصواب است و به خاطر ابداع و اختراعِ آن مکتب نباید کسی به خود ببالد، چون آن را بافته است، به همین جهت میتوان گفت: «اندیشهای كه صادق و حقیقی باشد نمیتواند نو باشد». زیرا صدق و حقیقت محصول ضمیر انسانی نیست و مستقل از ما وجود دارد و ما فقط آن را شناختهایم. ولی در تمدن غربی به جهت غلبهی روحیهی فردگرایی و اومانیسم، افراد زیادی پیدا شدند که مدعی اختراع مكاتباند، مکاتبی كه منحصر به خودشان است و این است كه میتوان گفت این تمدن با پندار فیلسوفان دورهی مدرنیته بهسر میبرد و نه با حقایق، و به همین جهت در متن جامعهی غربی انواع آرزوها و احساساتِ مبهم بروز میكند كه با هیچگونه معرفت واقعی قابل توجیه نیست. در حالی که پیامبران به جهت ارتباط با حقایق عالم، همگی یك سخن داشتند، خداوند در مورد آنها میفرماید: «لانُفَرِّقُ بَینَ اَحَدٍ مِنْ رُسُلِه»؛(51) هیچ فرقی بین رسولان خداوند نمیگذاریم. و لذا هیچ پیامبری نیامد بگوید كه یك حرف جدید اختراع كردم كه پیامبر قبلی نداشت.