تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

عقب‌نشینی نفس در مقابل بیماری‌ها

در تمدن امروز انسان معتقد است، همه كاره‌ی عالم انسان است و حتی برای نفس ناطقه، در درمان بیماری‌ها نقشی قائل نیست، روش درمان طبّ جدید در مقابل حساسیت‌ها این است كه با تجربه و آزمایش، آنتی هیستامین بسازد و تجویز كند. در این صورت، شخص مریض از طریق تجویز پزشك مواد ضد حساسیت را به اندازه‏ای مصرف می‏كند كه فعلاً بهبودی یابد و بیماری او رفع شود، در حالی‌كه نفس ناطقه‌ی انسان در مقابل عوامل آلرژی‌زا، به اندازه‏ای موادِ ضد حساسیت تولید می‏كند كه به سایر قسمت‌های بدن آسیب نرساند. انسان‌ها با مصرف آنتی هیستامین- كه اندازه‏های مصرف را از طریق آزمایش‌های محدود به‌دست آورده‌اند- برای خود مشكل ایجاد می‌كنند. زیرا اولاً: نفس ناطقه‌ی انسان در این‌حال نسبت به ساختنِ به‌اندازه‌ی كافی از مواد ضد حساسیت، عقب نشینی می‏كند؛ نفس ناطقه‌ای كه به عنوان یک حقیقت روحانی و مجرد و همه جانبه‌نگر، بدن انسان را تدبیر می‌کرد، حالا از این به بعد ساختن آنتی‌هیستامین را به خود انسان وا می‏گذارد تا با مواد شیمیائی بیرون از بدن، آن را تهیه كند. ثانیاً: در سایر مواردی هم كه در بدن حساسیت به‌وجود می‏آید دیگر نفس ناطقه دخالتی نخواهد كرد، چون عادت کرده تا با مواد شیمیایی بیرونی، مشکل را برای او حل کنیم. در این حالت شخص باید برای رفع حساسیت خود، آنتی هیستامین و كورتُن مصرف كند. این؛ نمونه بود تا عرض شود وقتی انسان از راه طبیعی و با هماهنگی طبیعت قدم برنداشت چگونه دائم گرفتار برنامه‌های خود می‏شود و باید با ساختن انواع وسایل بیرونی با مشکلات دست و پنجه نرم كند. در حالی که اگر به هنگام درمان، استعدادهای بدن را تقویت كند، درمان بیماری در بستر طبیعی بسیار موفقیت‌آمیز خواهد بود و انسان با بحران‌های جدیدی روبه‌رو نمی‏شود، همان نوع درمانی كه در طول تاریخ گذشته وجود داشته که اساس آن تقویت استعدادهای بدن به‌وسیله استراحت و پرهیز بوده است. چون قبول داشتند خالق عالَم، حكیم است و لذا كلیه برنامه‏هایشان را براساس خلقت حكیمانه‌ی ‌عالم و با هماهنگی با آن عالم استوار می‏كردند و نیز سعی می‏نمودند عالم را در همان تعادلی كه دارد حفظ كنند. وقتی هم از تعادل خود خارج می‌شد به کمک توانائی‌های درونی‏اش دوباره آن را به حالت تعادل خود برمی‌گرداندند. مثل کاری که با بدن بیمار انجام می‌دادند.
شالوده‌ی طبّ قدیم، پرهیز بوده است. چون در سایه‌ی پرهیز، زمینه‌ی تأثیر نفس ناطقه بر بدن افزایش می‌یابد و استعدادهای آن شكوفا و تقویت می‏شود، در واقع با ایجاد زمینه‌ی حضور و تدبیرِ بیشترِ نفس ناطقه، بدن به تعادل خود باز می‌گردد. در طی پرهیز از غذا، نفس ناطقه به جای توجه به هضم غذا، فرصت پیدا می‏كند تا به مقابله با بیماری بپردازد. تمدن غرب این‌گونه القاء کرد که از طبّ قدیم كاری ساخته نیست و آن را كنار گذاشت، در حالی‌كه طبّ قدیم در ارگانیسم بدن دخالت نمی‌کرد، بلكه پتانسیل‏های بدن را رشد می‏داد و تقویت می‏نمود تا بر بیماری غلبه پیدا كند.
در نظام درمانی كه انسان با دخالت خود - مثلاً با تجویز آنتی هیستامین- نفس خود را باز نشسته می‏كند، مرتب خود را گرفتار بیماری می‌کند. زیرا به روش طبیعی با بیماری برخورد نمی‌شود، این است که ملاحظه می‌کنید امروزه درمان‌ها تبدیل به گرفتاری شده است. و مجبور شده‌ایم مراکز مهمِ درمان آلرژی و حساسیت به‌وجود آوریم. مراکز بزرگ درمان آلرژی به‌وجود آورده‏اند كه شخص باید یك ماه یا بیشتر تحت نظر باشد تا آلرژی او رفع شود. با این‌همه تلاش، در این كار موفق نمی‏شوند مگر این‌كه مجدداً نفس را به صحنه بیاورند تا نفسِ عقب نشسته، دوباره نقش خود را انجام دهد. اگر از كسانی كه در آن مراکز تحت درمان قرار گرفته‏اند از وضع بهبودیشان سؤال كنید، اكثراً می‏گویند: یكسال خوب بودم ولی مجدداً حساسیتم عود كرد. البته ما در اینجا قصد بررسی مسائل و مصائب پزشكی امروز دنیا را نداریم. روش برخورد با بیماری حساسیت یك مثال ساده بود تا چگونگی برخورد تمدن جدید با موضوعات روشن شود.
سخن اصلی آن است که نوع برخورد تمدن جدید با طبیعت از نوع برخورد كسی است كه معتقد نیست خداوندی علیم و حكیم و مدبّر این طبیعت را به‌وجود آورده است. در سایه‌ی بی‏اعتقادی به تدبیر حكیمانه خداوند است كه ما بیش از حد در عالم طبیعت دخالت می‏كنیم و به جای رفع بحران به بحران‌های دیگری گرفتار می‌شویم، و به جای هماهنگی با نظام طبیعت، با آن مقابله می‏كنیم.