وقتی همهی همت فرد صرف زندگی مادی شد، جامعه از معنویت فاصله میگیرد و در منظر خود جز امور مادی را نمینگرد، و از طرفی اگر از معنویات فاصله گرفت دنیا به شدت برای انسان جلوه میكند و در نتیجه تمام همت خود را صرف رفاه دنیاییاش مینماید و همهی وقت خود را صرف میكند تا ابزاری برای خوبتر استفادهكردن از دنیا بسازد و معنی زندگی را در ساختن ابزارها و تكنیكها میفهمد و نه چیز دیگر.
آری علوم تجربی به خودی خود نامشروع نیست بلكه آنچه نامشروع است افراطی است كه موجب میشود تمام ذهن و فكر ملت را فعالیتهای تجربی اشغال كند، و منجر به تمدنی شود که انسانها را از ارتباط با عالم قدس محروم کند. تمدن جدید ابتدا نگاه بشر را به زندگی تغییر داد و سپس توانست اینچنین او را از زندگی معنوی به زندگی سراسر مادی مشغول کند، چیزی که ناخواسته تا حدّی در دوران سازندگی در کشور ما نیز ظهور کرد.
در عصر حاضر تمام فكر و اندیشهی جوامع غربی و غربزده، علوم تجربی به معنی خاص آن شده است، علومی که در منظر آنها هیچ توجهی برای زندگی در عالم معنوی مدّ نظر نیست. ائمه(ع) به شاگردانشان كه عاشق ولایت بودند، علومتجربی هم یاد میدادند ولی آن علوم به علت جهتگیری هیچ ربطی با علوم تجربی دنیای مدرن ندارد. نه شیمی جدید، كیمیاگری قدیم است و نه ستارهشناسی جدید همان منجمی و اخترشناسی دنیای کهن است. اساساً جهتگیری علوم جدید با علوم گذشته فرق دارد، علوم جدید سیری قهقرایی فهم و فِراست است و به جای اینكه موجب حكمت در شخص عالِم شود روحیهی سطحینگری و بیحكمتی را به دنبال دارد.
آن روز که جابربن حیان«رحمةاللهعلیه» به پابوسی امامصادق(ع) میرفت و علم کیمیا میآموخت میخواست از آن طریق متوجه قواعد عالم تکوین شود، تا شرایط سیر به منازل روحانی و معنوی را نشان دهد و توجهها را به سنن معنوی عالم جلب نماید، ولی نگاه علم شیمی امروزی به عناصر، نگاه دیگری است، اگر عالمان جدید در شخصیت فردی، انسانهای دینداری هم هستند، علم آنها به دینشان وصل نیست. عالمان علم کیمیا اشارهها را از عالم معنا میگرفتند و تجربیات را خود انجام میدادند، تا حجابهای بین خود و عالم غیب را برطرف نمایند، در حالی که شیمی امروز هیچگونه اتصالی به عالم معنا در خود ندارد، و این به جهت تفاوتی است كه در جهتگیری عالمان جدید و عالمان قدیم موجود است، و همین جهتگیری است که باعث بیحكمتی و سطحینگری علماء تجربی شده است. سعی عالمان گذشته در آن بود که با توجه به قوانین ماده رابطه بین عالم ماده و عالم غیب را کشف کنند و انسانها را متوجه عالم غیب نمایند، در نتیجه هرچه در آن عالم پیشرفت میكردند حكیمتر میشدند، زیرا علوم تجربی آنها از علوم عقلی جدا و منفک نبود. ولی عالمان تجربی تمدن جدید به عالم ماده به عنوان یك واقعیت مستقلِ جدای از عالم معنا مینگرند، در حالی که حقیقت عالم ماده چیزی جز حركت و كثرت نیست و آنچه به این كثرت، وحدت و انسجام میدهد عالم معنا است كه مقامش مقام وحدت است.
در تمدن غربی با عالمانی روبهرو میشوید که در اوج تخصص علمی هیچگونه آگاهی به سنن معنوی ندارند تا آنجا که بعضاً خدا را نیز نمیفهمند. زیرا در این تمدن بخش عالیهی علم مورد غفلت قرار گرفته است و لذا نباید علوم امروزی را صورت تکامل یافتهی علوم قدیم دانست، و از اینجا است که برای کسی که متوجه معارف عالیه است، پیشرفتهای سطحی تمدن غربی نمیتواند آنچنان جذّاب باشد که برای مردم معمولی جذّاب است. چون نگرانی اهل معارفِ معنوی از فدا شدن زندگی دینی در پای نگاه مادی تمدن جدید چیزی نیست که بتوان نادیده گرفت.