تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

معنی شغل در تمدن جدید

علت كوری قلب این تمدن چیزی جز این نیست كه جوهره آن ضد دین است. این تمدن، تمدن دینی نیست. اگر كلیسایی هم در كنار این تمدن هست، نه‌تنها ربطی به این تمدن ندارد، بلکه مقهور این تمدن است. نگاه به زندگی در این تمدن، نگاهی است بریده از وظیفه‌ی الهی. به عنوان نمونه آیا معنی و جایگاه كسب و شغل و پیشه در زندگی توحیدی با صنعت جدید یكی است؟ در شرایطی که تمام فضای زندگی دینی بود، كسب و شغل هم یک فعالیت دینی به‌حساب می‌آمد، و با تكلیف دینی مربوط و مرتبط دانسته می‏شد، به‌طوری که اگر در پیشه و كسبی قرب الهی بیشتر ولی درآمد آن كم‌تر بود به‌راحتی آن پیشه و کسب پذیرفته می‌شد. زیرا افراد می‌خواستند کنار کسب خود، دینشان را نیز ادامه دهند، چون زندگی را در راستای دینداری معنی می‌کردند و نه در راستای درآمد بیشتر.
در رابطه‌ با ارزش‌دادن به وظیفه یا درآمد؛ موضوع «روزمعلم» را در نظر بگیرید. از زمانی كه معلمی به عنوان وسیله‌ی درآمد بیشتر مطرح شد و قداست آن زیر سؤال رفت، روز معلم به‌وجود آمد تا به معلمان متذکر شوند از جنبه‌ی معنوی آن شغل شریف غافل نشوند. و نیز از زمانی كه با ارزش‌نهادن به درآمد بیشتر، شخصیت «زن» زیر سؤال رفت، «روز زن» به‌وجود آمد تا متذکر وظیفه‌ی مقدس مادری‌ آن‌ها شوند. و باز وقتی که معنای پرستاری به عنوان یک وظیفه‌ی معنوی زیر سؤال رفت، روزی را به عنوان «روز پرستار» تعیین کردند تا به پرستاران متذکر شوند از منظر وظیفه‌ی الهی به کار خود بنگرند. قراردادن این روزها حاكی از این است كه در شرایط جدید این نوع فعالیت‏ها كه در زمانی معنای مقدسی داشته، آن معنا را از دست داده است. زمانی معلم‌بودن مساوی با نوعی حیات معنوی بود كه در کنار آن درآمد مختصری هم وجود داشت. ولی در فرهنگی که راه ارتباط با عالم قدس و معنا بسته شد و انسان‌ها همه‌ی واقعیات را در عالم ماده می‌جویند، شغل معلمی تبدیل به یك شغل صرفاً اقتصادی می‌شود. در این حالت برای معلم این سؤال مطرح می‌شود كه اگر معلمی یك حیات اقتصادی است چرا به سراغ یك شغل بهتر نروم كه آسان‌تر و پردرآمدتر باشد؟ آن‌گاه روز معلم مطرح می‌شود تا انگیزه‌ی ادامه‌ی كار در معلمان حفظ شود. از وقتی معلم‌بودن زیر سؤال رفت که شغل و پیشه به معنی پول درآوردن، معنی شد.
اگر شما می‏بینید در تاریخ گذشته، بسیاری از شغل‌ها در عین درآمد كم،‌ مورد احترام بوده، و کسی از شغلش هرگز احساس خستگی و پوچی نمی‏كرده است، به جهت آن بوده که دین در کنار شغل و پیشه جایی برای خود داشت و شخص در عینی که به ظاهر مشغول کسب و کار بود، مشغول انجام وظایف دینی هم بود. اما در تمدن امروزی زندگی و کسب و درآمد به گونه‌ای تعریف شده است که در کنار آن‌ها دین‌داری قرار ندارد. شخصیتِ هرکس در تمدن جدید با درآمد دنیایی معنا پیدا كرده است، نه با ارتباط با عالَم معنا، و این است علت این‌که روان‌ها متلاطم و انگیزه‌ها سرد و ضعیف شده، به طوری که هرکس با شغل خود مسئله ‌دارد.
تمدن غربی، شغل و کسب و کار را از وظیفه و شوق دینی جدا كرد، درنتیجه‌ صنعت از هنر جدا شد. در حالی که آنچه امروز در موزه‌ها به عنوان آثار هنری گذشتگان به نمایش در می‌آید وسایل زندگی و نمونه‌‌هایی از نوع کسب و کار آن‌ها بوده است. زندگی و شغل و هنر آنچنان درهم تنیده بود که نمی‌توان زیبایی‌های زندگی را از شغل جدا کرد. آنچه را برای زندگی می‌ساختند - چون محور زندگی آن‌ها اقتصادِ صرف نبود- آن را هنرمندانه می‌ساختند و از این طریق، نه‌تنها مخارج زندگی خود را تأمین می‌کردند، بلکه روح خود را نیز تغذیه می‌نمودند. ولی در تمدن امروز كه منظر انسان‌ها را عالم ماده پر کرده و ملاک ارزش‌ها درآمد مادی است. و ارزش شغل‌ها با کسب درآمد مادی سنجیده می‌شود، آن چیزی كه در گذشته برای تامین مخارج ساخته شده است، امروز به عنوان هنر شناخته می‏شود. در حالی‌كه شخص سازنده‌ی آن چیز، قصد هنرمندشدن را نداشته است، منتها چون افق روحش را در عالم معنویت قرار داده، شغل و زندگی او همراه با عشق دینی بوده است. او به مغازه هم كه می‏رفت هدفش حفظ ارتباط با عالم قدس و معنویت بود و این باعث می‌شد که زندگی او آن‌قدر لطیف شود كه صنعتش هم هنر به حساب آید. در حالی که در تمدن جدید حتی هنرمند هم در کارش ملاک‌های اقتصادی را مدّ نظر دارد و ارزش آثار هنری به مقدار پولی است که برای خرید آن تعیین می‌کنند. و لذا نه‌تنها شغل از روح هنری خارج می‌شود بلکه هنر هم بی‌روح می‌گردد.