یكی از غفلتهای تمدن غربی این است كه سواد و عقل را از یك طرف، و علم و صنعت را از طرف دیگر با هم مشتبه كرده است. آنچنان صنعت و تکنولوژی داشتن عمده شد که همه فکر کردند علم همین تکنولوژی است، و تکنولوژی داشتن سرپوشی شد که بیعلمی دنیای مدرن دیده نشود. همچنانکه سواد، حجاب بیعقلی شد. گویا هرکس سواد دارد عقل دارد و هرکس سواد ندارد عقل ندارد. طوری فضا تغییر کرد که کسی متوجه بیعلمی و بیعقلی پیشآمده در تمدن غربی نشد.
آری؛ گرفتاری بشر امروز از آنجا به وجود آمد که تمدن غربی با داشتن صنعت و سواد همچون عالمان و عاقلان به خود میبالد. در حالی كه اگر این تمدن به علم دست یافته بود باید روشنائی بیشتر به زندگی و روح و روان انسانها ارزانی میداشت نه این که سردرگمی و افسردگی به همراه آورد. در نزد یک انسان حکیم این سردرگمی جایی برای بالیدن ندارد.
تمدن غربی و انسان غربی عملزده است و كارهای انجامشده در این تمدن حدّی است که انسانها در بهدستآوردن حوائج مادی سرعت گیرند. حال با اینهمه سرعت به كجا میروند و چه سرنوشتی پیدا میكنند؟ پیدا است که چون چشم دل ندارند، ولی ابزار سریع دارند، مصیبتشان بیشتر خواهد بود و فرصت تفکر و بازخوانی خود را نیز از دست دادهاند.
امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» میفرمودند كه شیخ الرئیس گفته است: «من از گاو میترسم چون شاخ دارد ولی عقل ندارد». امام«رضواناللهتعالیعلیه» مصداق این سخن را غرب و صدام میدانستند و میفرمودند: اینها مثل گاوی هستند كه زور دارند ولی عقل ندارد.
با غفلت از ابعاد معنوی عالم و آدم، دیگر هدف علم، نجات انسان و عامل کشف حقیقت نیست، بلکه وسیلهی تسلط بر جهان است و بر این اساس فنّ تسلط بر طبیعت به اسم علم به صحنه آمد.