تربیت
Tarbiat.Org

علل تزلزل تمدن غرب
اصغر طاهرزاده

محدودیت دانش مدرن

مطلب دیگری كه در رابطه با كوردلی تمدن غربی مطرح است و هرج و مرج اجتماعی و روانی را پدید آورد محدود شدن این تمدن به دانش مادی است.
علمِ غربی که به حقایق روحانی پشت کرد و در چهارصدساله‌ی اخیر توسعه یافت، فقط و فقط مربوط به مطالعه‌ی جهان محسوس می‌باشد، این علم تنها روش‌هایی را که با عالم محسوس مرتبط است روش‌های «علمی» اعلام کرد و هر روش دیگری را غیر علمی خواند و با این کار هر علمی را که مربوط به ماده نیست انکار کرد، به طوری که دانش‌آموختگان علم جدید اگر هم به معنویات معتقد باشند آن‌ها را قابل اندیشیدن نمی‌دانند. به گفته‌ی رنه‌گنون؛ «وقتی یك دانشِ مادی صرف، به منزله‌ی یگانه دانشِ ممكن جلوه كند، و وقتی افراد بشر عادت کرده‌اند که بیرون از این دانش هیچ معرفتی را ارزشمند نشمارند، و وقتی هرگونه آموزش و تربیتی كه انجام می‏شود هدفش این است كه برافراد بشر پرستش این علم را تلقین كند، در آن صورت چگونه این افراد می‏توانند عملاً ماتریالیست نباشند؟ یعنی چگونه می‏توانند جمیع مشغله‏های خود را معطوف به ماده نبینند؟ به چشم متجددین گویی هیچ‌چیز جز آنچه ملموس و مشهود باشد وجود ندارد و یا دست كم اگر هم بپذیرند كه چیزی غیرمادی وجود دارد، چنین امری را نه تنها ناشناخته اعلام می‌دارند، بلکه «ناشناختنی» به‌شمار می‌آورند. و در نتیجه خود را از مشغول‌داشتن به آن حقایقِ عالیه معاف می‏دانند و حتی جهان معنا را یك نمونه از جهان ماده می‏دانند و لذا مدعیان ایمان هم در عمل‌كردن به اصول ماتریالیسم، به هیچ وجه دست كمی از كافران ندارند.»(63)
چنانچه ملاحظه می‌فرمائید در جمله‌ی فوق سخن از روح ماتریالیسمی است که در جامعه غربی حاکم است، حال چه افراد، معتقد به خدا و قیامت باشند و چه نباشند. مثلاً اگر شخصی در عین انجام عبادات شرعی تمام دنیایش، مشغله‏ها و دانش‌های مادی باشد، این شخصِ معتقد به دستورات دین، در انتخاب‌های زندگیش همان‌قدر ماتریالیست‏است كه آن فرد بی‏اعتقاد. كسی كه تمام‏ افق روحش همین علم مادی است، و آن علمی که جایگاه نبی و نبوت را می‏نمایاند، نمی‌فهمد این فرد در واقع ماتریالیست‏ است هر چند كه ادعای آن را نداشته باشد. كسی كه با تمام وجود برای قبول شدن در كنكور درس می‏خواند و تمام افق روحش قبولی در کنکور و دست‌یابی به حقوق مکفی است، و چهار سال هم در دانشگاه فقط با همین علوم تجربی سر و کار دارد و موضوعات معنوی را قابل تحقیق و مطالعه نمی‌داند، عملاً قلبش به جایی می‏رسد كه معنویات برای او واقعیات قابل توجهی نیستند. آن هنگام است كه در معنویات شك می‏كند و آرام‌آرام حقانیت آن هم از منظر قلبش می‌رود، تا آن‌جا که ممکن است در انجام عبادات نیز کوتاهی کند. چنین افرادی اگر هم بخواهند روی معنویات فکر کنند، چون شعورشان از حدّ عالم ماده بالاتر نرفته است معنویات را تا سطح صورت‌های مادی پایین می‏آورند تا قدرت فهم آن را داشته باشند. چنین افرادی بهشت و جهنم را هم دنیایی و مادی تجسم می‏كنند.
محدود شدن به علم مادی موجب شده که امروز در جامعه‌ی اسلامی افراد زیادی وقتی می‏خواهند در مورد بهشت و جهنم و ملائكه و خدا فكر كنند، همه را تا سطح دنیا پایین می‏آورند و آن‌ها را شبیه به ماده می‏دانند. به جای این‌كه خودشان بالا روند تا به عالَم اعلی برسند، عالم اعلی را پایین می‏آورند. اهل كتاب، به‌خصوص یهود، نمونه‌ی روشنی از دینداران دنیاپرست هستند. تعبیر یهود اُمت که در سخنان پیامبراسلام(ص) مطرح است، اشاره به همان متدینینی دارد که صورت‌های مادی بر فكرشان غالب است، این‌ها اگر عکس این مطلب را هم اظهار کنند از نوع موضع‌گیری‌هایشان معلوم است که نسبت به حقایق معنوی فکر نکرده‌اند بلکه فقط آن‌ها را در حافظه نگه داشته‌اند و در هر فرصت طوطی‌وار بازگو می‌کنند.
در راستای محدود کردن علم به علم حسی، تمدن غربی تا آنجا جلو آمد که متجددین تلاش دارند هر «كیفیتی» را به «كمیت» بكشانند و این كار، مشكلی عظیم به بار می‏آورد. زیرا حقیقتاً این فرهنگ با چنین كاری هیچ‌گاه معنویت را نخواهد فهمید و مصداق آیه‌ای است که می فرماید: «فَانّها لاتَعْمَی الاَبْصارُ وَلكِنْ تَعْمَی القُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُور»؛
این‌ها چشمِ سر و حس‏شان كور نیست، چشم دلشان كور است. كمیت و ماده را می‏فهمند ولی معنویت و عالم اعلی را نمی‏فهمند.
حاصلِ کشاندن کیفیات به صورت کمیات آن شد که امروز بشر در طمأنینه و آرامش قرار ندارد و از خردمندی مسافت‌ها فاصله گرفته، در عالَمی به سر می‌برد که احساس غربت، جای آرامش و قرار را گرفته است. زیرا در خانه‌ای که در آن روح حسی حاکم است به مولوی و حافظ وقعی گذارده نمی‌شود، اگر هم مثنوی خوانده می‌شود سعی در به کمّیت در آوردن آن اشعارِ سراسر کیفی است.
امید است در این جلسه توانسته باشیم روشن کنیم رهبری و سیاست مدینه بدون قرب به حق، حرف عوام فریبانه‌ای است که بیشترین خسارت را به مردم می‌زند و معلوم شده باشد دوری از خدا و تبدیل انسان به توده و فرو رفتن انسان در نفسانیات، که همه و همه از شاخصه‌های تمدن غربی است، چه بلایی بر سر مردم این روزگار آورده است. و آیه‌ای که در ابتدای بحث خوانده شد و علت سقوط تمدن‌های گذشته را کوردلی آن‌ها معرفی کرد، چگونه مصداق خود را در جهانِ امروز می‌نمایاند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»