سؤال: با توجه به سیطرهی فرهنگ غربی بر همه جوامع موجود، و اینکه تمام جهان طالب تکنولوژی غربی هستند، چرا باید امیدوار بود که آینده جوامع اسلامی، غربی نخواهد بود؟
جواب: اول باید متوجه بود که تفکر تاریخی یک ملت تابع تبلیغات نیست، حتی تبلیغات زیر سایهی تفکر تاریخی یک ملت، تاریخ آن ملت را جلو میبرد، و جهان اسلام با همهی قرابتهایی که با غرب پیدا کرده، در اسلام تفکر میکند و گوش آن با این پیام نسبتی بالاتر از نسبتی که با غرب پیدا کرده است، دارد. به همین دلیل است که بارها ملاحظه کردهاید که غرب در جهان اسلام در اوج پیروزیاش با شکست روبهرو میشود. با توجه به این مقدمه عرض میکنم به دو دلیل امید رهائی هست. یكی اینكه روح شیعه نسبت به وفاداری به تفکر تاریخی خود توانایی خاصِ خود را دارد و همواره در هر شرایطی نسبت به آرمانهایش وفادار بوده و چشم از آنها بر نگردانده است، و نهتنها در خود که همواره متذکر جهان اسلام و تفکر تاریخی آنها نیز بوده، و به همین جهت پس از انقلاب اسلامی، فرهنگ الهیات رهاییبخش در کلّ جهان اسلام قوّت گرفت. دیگر اینكه ما معتقدیم بنیاد این عالم بر مبنای فطرت انسانها است و فرهنگ مدرنیته فرهنگ غلبهی غریزه بر فطرت است. ذات طبیعت طوری سرشته شده که نظام تكنولوژی را تحمل نمیكند و سرانجام آن را درهم میپیچد.
در خلال بحثهای گذشته بیان شد كه این فرهنگ محكوم به فناست، منتهی باید سعی كنیم سنت نفی غرب به دست ما جاری شود، تا فرهنگ شیعه در آیندهی جهان حضور فعّال داشته باشد. مثل نظام شاهنشاهی كه آن نظام به جهت اعمالی که انجام داد ادامهی حكومتش متزلزل گشت، منتها حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» طوری به صحنه آمدند و با آن نظام برخورد كردند كه آیندهی کشور از آن حكومت اسلامی شد.
باید تلاش كرد مبانی ضعفهای فرهنگ غرب را به طور صحیح و بهخوبی بشناسیم و با طرح نظام اسلامی، خلأیی را که با نفی غرب حاصل میشود پر کنیم. ابتدای امر اکثر مردم تحت تأثیر فرهنگ غالب میباشند ولی چنانچه فرهنگ غالب، فرهنگی قدسی و الهی نباشد، حتماً در تزلزل است و لذا با طرح نقطه ضعفهای آن میتوان آن را از غلبه انداخت، در آن صورت عموم مردم متوجه فرهنگ توحیدی میشوند. در تاریخ توحیدی گذشتهی ما، هر چند اسلامِ ناقصی در جامعه حاکم بود ولی به همان اندازه شاهان نیز مجبور بودند رعایتِ اصول اسلامی را بکنند، ما از زمانی ضربه خوردیم كه با حضور فرهنگ غربی در دویست سالهی اخیر، روح دینداری در عموم مردم ضعیف شد و فرهنگ حاکم، فرهنگ غربی گشت، وگرنه طبیعی است كه حتی زمان پیامبر(ص) هم در ابتدای امر اكثر مردم حق را نمیخواستند و تحت تأثیر فرهنگ شرک زمانه بودند. قرآن در این رابطه میفرماید: «بَلْ جائَهُمْ بِالْحَقِّ وَ اَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ»(150) پیامبر براساس حق و حقیقت به سوی آنها آمد، و اکثر آنها نسبت به حق کراهت داشتند. اما پیامبران چنان عمل میكنند كه مردم حق را میپذیرند و در عموم مناسبات خود، در بستر اسلام عمل مینمایند. شیشهی عمر فرهنگ غرب وقتی شکسته میشود که به طور صحیح نقّادی شود و نقّادی صحیح فرهنگ غرب با طرح مبنای ضد قدسی آن ممکن است، و از این طریق است که عدم اصالت آن فرهنگ معلوم میشود و گفتمان حاکم تغییر میکند.
وقتی گفتمان حاکم، دینی شد و روح جامعه، الهی گشت، رجوع به نظر مردم، رجوع به راهکارهای مردمی است برای کاربردی کردن هر چه بیشتر برنامهها، وگرنه در ابتدای امر ممکن است مردم نسبت به حق کراهت داشته باشند.
تفسیر هركاری را باید از خدا و دین خدا بخواهیم. جامعهای كه تفسیر اعمالش به دست هوسهایش باشد این جامعه نابود میشود. ابتدا پیامبران آمدند و مردم را متوجه سعادتشان كردند - نه اینكه هرچه مردم خواستند همان را سعادت آنها قلمداد نمودند- وقتی مردم سعادت حقیقی خود را شناختند خودشان نهادهای اجتماعی خود را براساس آن تنظیم میکنند، چیزی که بحمدالله نظام جمهوری اسلامی از آن برخوردار است و غرب از آن محروم است. انسانهایی كه ملاكهای الهی برای ارزیابی خود و جامعه ندارند، هر تصمیمی بگیرند، بر بحران میافزایند، به طوری که به هیچ وجه در زندگی، احساس بقاء و كمال و غنا نمیكنند، همیشه در ناكجاآباد بهسر میبرند، همیشه خود را ساكن هیچستان مییابند و همیشه هم ناراضیاند.
اگر شرایط موجود جهان را با چشم الهی تفسیر نكنیم و علت بحران و تزلزل آن را درست نشناسیم، وقتی این شرایط از بین رفت نمیدانیم چكار كنیم، وقتی ندانیم چرا فرهنگ غربی به بحران افتاد، همان فرهنگ را به شكل دیگری ادامه میدهیم. ولی اگر نابود شدن آن را درست تفسیر كردیم به خوبی میتوانیم فرهنگ الهی را جایگزین آن کنیم. با تفسیر صحیح میتوان از این تمدن آزاد شد و طرح دیگری جهت مدیریت جهان ارائه داد و آزادشدن از فرهنگ غربی غیر از منزویشدن است. با آزاد شدن از فرهنگ غرب، افق اندیشه را متوجه موضوعاتی عالیتر از آنچه غرب بدان مینگرد، میکنید، هر چند در عمل هنوز مجبوریم از ابزارها و تکنولوژی موجود استفاده نماییم.
معنی مقابله با غرب را باید به جدّ بشناسیم. آیا مانند مهاتماگاندی با غرب مقابله كنیم یا مانند امام خمینی«رضواناللهعلیه»؟ تمام تلاش گاندی این بود كه خود را از تکنولوژی غرب جدا كند و لذا جامعهی جدیدی در دهكدهی ترانسوال در آفریقای جنوبی بنا كرد، در هند هم كه رفت همان طور عمل نمود. گاندی در جامعه زندگی نمیكرد، هرچند راهکارهایی برای آزادشدن از سلطهی انگلستان به مردمش داد و در آن برهه موفق شد، ولی هندوستان راه جدیدی را پیشه نکرد، چون فرهنگ غربی در زمان مهاتماگاندی و جواهرلعلنهرو آنطور که باید و شاید نقّادی نشد و از طرفی فرهنگی مناسب جهت جایگزینی در حرکت گاندی مطرح نبود، دو موضوعی که در نهضت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» هر دو رعایت شد.
نقد فرهنگ تكنولوژی ما را از تقلید و شیفتگی نسبت به آن نجات میدهد و در نتیجه قدرت تجزیه و تحلیل در ما رشد میکند، و در آن راستا حقانیت اسلام و تشیع به عنوان فرهنگ جایگزین به خوبی مشخص میگردد. حال چه اندازه از فرهنگ غرب میتوانیم فاصله بگیریم و چقدر از اسلام را میتوان عمل كرد، بستگی به عشق ما به الهی زیستن دارد.
پس از روشنشدن مبانی تئوریک اسلام، روح فداکاری برای حاکمیت اسلام نقش اصلی را به عهده میگیرد، یعنی برای عبور از غرب روحیهی بسیجیداشتن نیاز است. عمده این است كه در بحث حكمت نظری روشن شود كه پشتوانهی فرهنگ تكنولوژی، دنیاگرایی و فرار از دین است كه با اسلامیت و گوهر انسان در تضاد است. وقتی حقانیت اسلام و زشتی فرهنگ مدرنیته روشن شد، قدم دوم عشق الهی و حیرت قدسی است که کار را یکسره میکند.
پس حرف امروز ما این است که بتوانیم برای مردم طوری موضوع را تبیین کنیم که فرهنگ تكنولوژی غربی را كنار تكنولوژی آن ببینند تا متوجه شوند تكنولوژی به عنوان ابزارِ صرف وارد زندگی ما نمیشود، بلكه با خود فرهنگ خاصی را به همراه میآورد، همان فرهنگی که روشن شد در بحران و تزلزل است و با ورود خود در جامعه، آن جامعه و نهادهای سنتی وی را به تزلزل و بحران میکشاند.
دیدن نشانههای پایانیافتن جهان مدرن نه تنها ما را از نزدیکی به آن باز میدارد بلکه از شیفتگی به تکنولوژی آن نجات میدهد. با دیدن بیآیندگی غرب، تفکر نسبت به آینده شروع میشود و انسان از بنبستِ اندیشه آزاد میگردد.
رفاه افراطی و تبختر و سبقت در دنیاداری، ریشه در تفكر خاصی دارد كه باید ضعفهای آن تفكر را که منجر به چنین روحیهای شده شناخت، تا از آن طریق در مرحلهی عرضهی فرهنگ اسلامی، انسانها بتوانند فرهنگ اسلامی را انتخاب کنند. همیشه وقتی فرهنگی جایگزین فرهنگ دیگری شده ابتدا فرهنگ اولی- مهاجم - از نظر تئوری توانسته خود را اثبات كند و پس از آن آرامآرام قلب انسانها جهت پذیرش آن نرم شده است.
به نظرم روشن شد که پذیرش تكنولوژی از سر تقلید و شیفتگی و بدون تفكر نسبت به فرهنگِ همراه آن تکنولوژی، چگونه نهادهای دینی جامعه را ویران خواهد کرد، و چگونه آنها را از جایگاه خود خارج میکند. و نیز روشن شد چگونه انسان به كمك بینش قرآنی قدرت تجزیه و تحلیل امور را پیدا میکند و راز موفقیتها و عدم موفقیتهای جوامع و تمدنها را میشناسد.
مسلّم اگر بخواهیم در سیر به سوی الله قدمی برداریم، اولین شرط این است كه تكلیف خود را با فرهنگ ظلمانی حاکم بر جهان روشن کنیم، تا این که حجاب ظلمانی غرب دریده شود و پرتوهای هدایت الهی تجلی کند وگرنه بدون تجزیه و تحلیل آن فرهنگ و بررسی جایگاه تكنولوژی، حتماً نپخته و خام خواهیم ماند.
باید فهمید در چه شرایطی زندگی میكنیم و با چه فرهنگی گره خوردهایم تا بتوانیم راه آزادی را پیدا کنیم. كسانی كه هنوز راه را نمیشناسند و به در و دیوار میخورند، چگونه میخواهند به مقصد نزدیک شوند؟
به امید گشوده شدن مددی از عالم قدس و شعلهور شدن آتش عشقی که همهی ظلمات را بسوزاند و نور را حاکم کند.
«والسلام علیكم و رحمةالله و بركاته»