هیچکس منکر نیست که اینهمه خشونت شاخصهی بارز تمدن غربی است ولی علاوه بر آن، شاخصهی بارز دیگر این تمدن را باید در مقابلهی آن با امور قدسی جستجو کرد که ریشهی اصلی خشونت آن تمدن در این دومی است. به بیان دیگر خشونت؛ خصوصیات روحی ملتی است كه از خدا - به عنوان لطیفترین حقیقت- جدا میشود و به ماده نزدیك میگردد، و عالم ماده مطلوب او میشود و لذا به همان اندازه حکم مطلوب آنها بر روحشان سرایت کرده است؛ و از آن جهت که ماده پایینترین درجهی وجود را داراست و کثرت و عدمِ وحدت و لطافت، به کمترین نحو در آن وجود دارد، روحیهی خشونت و مقابله با امور قدسی در تمدن غربی به صورتی بیسابقه ظهور کرده است. این یك قاعده تكوینی است كه اگر روحی به خدا نزدیك شد چون خداوند عین غنا و بینیازی و قرار است، آن روح نیز آرامش و آسودگی از دنیا را در خود مییابد، و برعكس، اگر كسی به ماده نزدیك شد خصوصیات ماده در روح او سرایت میكند. ماده ذاتاً عبارت است از كثرت و تفرقه و تقسیم، به همین جهت برای تمدنی که به آن نزدیک میشود آنچه پیش میآید نمیتواند چیزی جز انواع اضطرابها و مشاجرات باشد، و چون از عالم قدس بریده است در نهایت، نابودی همه چیز را به دنبال دارد، مگر اینكه برگشتی صورت گیرد.
در راستای این قاعده که روح تمدنی كه به ماده گرایش دارد، اضطراب و مشاجره است؛ امامخمینی«رضواناللهعلیه» فرمودند: «اگر همه انبیاء(ع) كنارِ هم بودند هیچ وقت اختلاف نداشتند»، چون به حقایق و لطایف هستی دل بسته بودند، نه به عالم ماده.
خانوادههایی كه روح و روانشان مادی میشود هیچ وقت زندگیشان از مشاجره و دعوا به دور نیست، زیرا از منبع یگانگی و اُنس جدا شدهاند. خداوند میفرماید: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَّرِ وَ الْبَحْرِ بما كَسَبَتْ اَیدِی النَّاسِ لِیذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلْوا لَعَلّهُمْ یرجعْونَ»؛(28) به سبب آنچه دستهای مردم فراهم آورده فساد در خشكی و دریا نمودار شده است تا سزای بعضی از آنچه را كه كردهاند به آنان بچشاند، باشد كه بازگردند.
منظور آیه این است كه؛ نظام الهی نظامی بدون فساد و بدون دردسر است و آنچه فساد در این زمین هست به خاطر خود مردم است. مردم چون دنیاگرا شدند و از خدا فاصله گرفته و به فهم خود اطمینان كردند مشكلات و فساد بسیاری به بار آوردند، در چنین بستری اگر برنامه 5 ساله و 10 ساله و 100 ساله هم بریزند مشكل حل نمیشود. این آیه میفرماید تا وقتی كه خداوند در صحنه زندگی انسانها و در مناسبات آموزشی و تربیتی و اقتصادی نقش ندارد و انسانها اندیشه و تمایلات خود را برای ادارهی امورِ خود کافی میدانند، فساد ظاهر میشود و انواع بحرانها، اعم از تربیتی و اقتصادی، زندگی آنها را فرا میگیرد. میفرماید: مقداری از مشكلات و بحرانهایی را كه حاصل آن زندگی است به جانشان میاندازیم بلكه متنبه شوند و از مسیر بیدینی برگردند. «لِیذیقَهُم بَعْضَ الَّذی عَمِلْوا»؛ مقداری از نتیجه اعمالشان را به آنها میچشانیم، «لَعَلَّهُم یرْجِعون» شاید که تغییر مسیر دهند. اما اگر تمام وجود خود را در زندگی مادی متوقف کرده باشند، ریشه و علت بحرانها را به چیز دیگری ارجاع میدهند و با تکیه بر همان علم مادی خود میخواهند مشکل را حل کنند، آن وقت نه تنها مشكل حل نمیشود بلكه بحرانی بر بحرانهایشان اضافه میگردد. عصبانیشدن از مشكلاتی كه به دست خود ایجاد كردهایم مشكل را رفع نمیكند، زیرا با عمیقترکردن بحران نمیتوان رفع بحران كرد. باید خود را تغییر دهیم وگرنه روحانیت و اسلام و نظام جمهوری اسلامی را مقصردانستن، محرومیت از دریچهای است که به سوی ما گشوده شده تا خود را از بحرانهای جهان غرب برهانیم.