تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

نتایج بحث

بر خلاف پدیده‌های مادی که به جهت قابل تقسیم‌بودن، نمی‌توانند حضور کامل و تمام داشته باشند، پدیده‌های مجرد به جهت غیر قابل تقسیم بودن حضور کامل و تمام دارند که نمونه‌ی چنین حضوری را در خود می‌توانید احساس کنید و آن احساس را تعمیم می‌دهید و نتایج زیر را به‌دست می‌آورید.
1- همه‌ی خدا همه جا هست
خداوند مجردِ محض است و هیچ گونه بُعدی که قابل تقسیم باشد در او راه ندارد به همین جهت نمی‌شود یك طرفش یك جا باشد و طرف دیگرش در جای دیگر و لذا حضرت حق در همه‌‌ی عوالمِ وجود به نحو کامل و تمام هست، آن هم با علم و قدرت و حیات و اراده‌ی مطلق، همین موضوع را در فلسفه می‌توانیم ثابت کنیم ولی با مقدمات طولانی و این یکی از برکات معرفت نفس است که انسان می‌تواند از آن طریق، ره صدساله را یک شبه طی کند.
وقتی متوجه حضور کامل و تمام حضرت حق در عالم شدیم و فهمیدیم حضور او در عالم مثل حضور نفس ناطقه‌ی ما است در بدنمان، آن هم به صورتی اَشدّ، می‌فهمیم این طور نیست که خدا در حالی كه دارد من را نگاه ‌می‌كند، نتواند انسان‌های دیگر را نگاه‌كند، چون همه‌اش همه‌جا هست و از این طریق تصور درستی از بصیرت مطلق او در ما ایجاد می‌شود و می‌فهمیم در همه‌ی مکان‌ها بصیر مطلق و سمیع مطلق و علیم مطلق در صحنه است و کاری او را از کاری دیگر باز نمی‌دارد.
2- حضور کامل و تمام فرشتگان در عالم
فرشتگان چون مجردند دارای حضور کامل و تمام‌اند و در تمام عوالم حاضرند و همین‌طور که دست و پای من مانع حضور نفس ناطقه‌ی من نیست، هیچ پدیده‌ای در عالم ماده مانع حضور آن‌ها نمی‌باشد. به همین جهت حضرت عزرائیل(ع) در یک لحظه می‌تواند جان هزاران نفر را بگیرد چون حضور ایشان طوری است که کاری او را از کاری باز نمی‌دارد و به جهت مجردبودن فرشته‌ی مرگ، هیچ‌کس او را در هنگام قبض روحِ افراد با چشم سر نمی‌بیند. خداوند می‌فرماید: «فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَأَنتُمْ حِینَئِذٍ تَنظُرُونَ* وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنكُمْ وَلَكِن لَّا تُبْصِرُونَ»(164) پس چرا آنگاه كه جان محتضر به گلو مى‏رسد و شما ناظر بر آن ماجرا هستید و در حالی‌که ما به آن محتضر از شما نزدیك‌تریم ولى نمى‏بینید، نمی‌توانید او را برگردانید و از مرگ نجات دهید؟ این نحوه حضور در همه‌ی عالم ماده برای فرشتگان هست.
3- حضور کامل و تمام حضرت صاحب الزمان(عج) در عالم
از آن‌جایی که حضرت صاحب‌الزمان(عج) واسطه‌ی فیضِ بین حضرت حق و مخلوقات هستند و بالاترین درجه‌ی وجودی را در عالم غیب دارند، نسبت به سایر پدیده‌های مجرد، کامل‌ترین تجرد را دارا می‌باشند و به همین جهت در همه‌ی عوالم، حضوری کامل و تمام دارند، و چون نسبت به ملائکه دارای شدت کمال بیشتری هستند حضورشان نیز بیشتر است، آن‌هم حضوری مخصوص به خود و اگرچه بسیاری از افراد به جهت تعلقاتشان به امور واهی حضور آن حضرت را درک نکنند ولی حضرت با توجه به چنین مقامی در همه‌ی عالم حاضرند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «أَنَا الَّذِی حَمَلْتُ نُوحاً فِی السَّفِینَةِ بِأَمْرِ رَبِّی»(165) منم آن کسی‌که سفینه‌ی نوح را به امر پروردگارم حمل کردم. «وَ أَنَا الَّذِی أَخْرَجْتُ یُونُسَ مِنْ بَطْنِ الْحُوتِ بِإِذْنِ رَبِّی» منم آن‌کسی که حضرت یونس را به اذن پروردگارم از شکم ماهی - در آن وسط دریا- در آوردم. «وَ أَنَا الَّذِی جَاوَزْتُ بِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ الْبَحْرَ بِأَمْرِ رَبِّی» منم آن‌کسی که موسی(ع) را به اذن پروردگارم از دریا عبور دادم.(166) این نحوه حضور به جهت مقام واسطه‌ی فیض‌بودن آن ذات مقدس است که در جای خود باید بحث شود.(167) در این‌جا خواستم عرض کنم نحوه‌ی حضور همه‌جانبه‌ی واسطه‌ی فیض در عالم تا چه حدّ است و این‌که چگونه معرفت نفس این نحوه حضور را برای انسان قابل درک می‌کند در حالی‌که اگر می‌خواستیم از طریقه‌های دیگر به آن‌ بپردازیم مقدمات زیادی را باید طرح می‌کردیم. به نظر بنده هیچ معرفتی این اندازه ظرفیت ندارد كه بشود از طریق آن ابوابی این‌چنین را از معارف الهی برای خود و دیگران بگشائیم.
4- معنای علمی كه پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) دادند
در رابطه با این‌که همه‌ی ما معتقدیم اگر تصورات‌مان از دین درست بشود به راحتی آن را قبول می‌کنیم روایتی را عرض می‌کنم که ابن عباس آن را نقل می‌کند و خودش اقرار می‌کند آن را نفهمیده است. می‌گوید: «سَمِعْتُ مِنْ عَلِیٍّ(ع) حَدِیثاً لَمْ أَدْرِ مَا وَجْهُهُ وَ لَمْ أُنْكِرْهُ‏ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَسَرَّ إِلَیَّ فِی مَرَضِهِ فَعَلَّمَنِی مِفْتَاحَ أَلْفِ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ یَفْتَحُ كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب‏»(168) از على(ع) حدیثى شنیدم كه معنای آن را نفهمیدم و آن را انكار هم نكردم. از او شنیدم كه فرمود:« پیامبر (ص) در بیماریش كلید هزار باب از علم را به من آموخت كه از هر بابى، هزار باب باز مى‏شد». سؤال این است این چه نوع علمی است که رسول خدا(ص) در بستر بیماری آن هنگامی که حضرت علی(ع) را در بغل گرفته‌اند به حضرت می‌آموزند که هر بابی از آن علم به خودی خود هزار باب از علوم را می‌گشاید؟ مسلّم آن علوم از آن نوع اطلاعات نیست که حضرت بخواهند به حافظه بسپارند و یا مطالبی باشد که با گوش‌دادن به‌وجود آید. چون گفتنِ مطالبی آنچنان گسترده، زمان زیادی می‌خواهد، مگر آن‌که حضرت حجاب‌هایی را از مقابل نفس مبارک علی(ع) بر طرف کرده باشند که حضرت خود را در عوالم دیگر احساس کنند و به علم حضوری با آن حقایق متحد گردند و تازه هر کدام از آن علوم باب‌هایی از علوم بر قلب مبارک حضرت بگشاید. مثل این‌که وقتی انسان احساس می‌کند در مقام تجرد خودش حضورش کامل و تمام است و از این طریق معنی حضور خداوند و ملائکه و حضرت صاحب الأمر(ع) در هستی را می‌فهمد. با این تفاوت که ما معنی حضور کامل و تمام خداوند را می‌فهمیم و اولیاء الهی به صورت حضوری درک می‌کنند همان‌طور که ما حضور کامل و تمام خود را در بدن درک می‌کنیم.