1 - روانشناسی یک علم تجربی است که با بررسی عکسالعملهای جسم رابطهی بین جسم و روح را در موضوعی خاص دنبال میکند.
2 - در علم حضوری بحث در این است که «وجودِ معلوم نزد عالم است» در حالی که در علم حصولی بحث در این است که «مفهوم یا صورت معلوم نزد عالم است» در نتیجه در علم حضوری جان انسان با اتحادی که با وجودِ خودِ معلوم پیدا میکند از مرتبهی وجودی آن بهرهمند و متأثر میشود ولی انسان در علم حصولی به مفهوم معلوم عالِم میشود، چون وجودِ معلوم نزد عالِم نیست بلکه صورت علمی معلوم نزد عالم است.
3 - در کتاب آشتی با خدا سعی شده است تحت عنوان «انسان فقط هست» وارد موضوع بیرنگی انسان بشویم تا معلوم شود حقیقت انسان ماهیتِ انسان نیست بلکه هستی انسان است و در کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» در مباحثی که بحثِ رجوع به هستی به میان آمده به بیرنگی و بینشانی انسان پرداخته شده است.
4 - همان طور که معنی و مفهوم آتش هیچ گرمایی ندارد و از نظر حرارتزایی مرده است.
5 - امام خمینی«رضواناللهعلیه» آداب الصلاة، ص 11.
6 - تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 232.
7 - سورهی کهف، آیهی 110.
8 - ده شاهی یعنی نیم ریال.
9 - پس از تدبّر و تأمل کافی در مباحث معرفت نفس، راه گشوده میشود تا در بحث «چگونگی فعلیتیافتن باورهای دینی» بتوانیم آن راه را طی کنیم.
10 - عبد الواحد تمیمى آمدى، تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 233.
11 - سورهی الرحمن، آیهی 29.
12 - از همین مؤلف
13 - ملکی تبریزی، رسالهی لقاءالله، ص 157.
14 - مجلهی حوزه، شماره 4.
15 - آیت الله حسین حسینی طهرانی، توحید عملی و عینی، ص 33.
16 - «عالم مثالِ منفصل» به مرتبهای از وجود گفته میشود که واسطه بین عالم عقلی و عالم جسمانی است. در واقع موجودات این عالم اگرچه مادّی نیستند اما برخی از آثار ماده مانند کمّ و کیف و وضع و... را دارند. مثال متصل وابسته به قواى ادراك بشرىِ انسان است كه به آن « مثال مقید » - در مقابل مثال مطلق- و « خیال متصل» هم گفته مىشود. رؤیاها و عجایبِ آنها به این عالم مربوط مىشوند. در «مثال منفصل» قواى ادراكىِ انسان شرط نیست؛ چراكه جدا و مستقل از انسان تحقق دارد ، تجسم اعمال، ظهور معانى به صورتهای مناسب و مشاهدة مجردات در صور اشباح جسمانى در این مرتبه رخ مىدهد؛ چنانکه پیامبر اكرم (ص) جبرئیل را به صورت دحیهی كلبى در این عالم مىدید یا عارفانْ ارواح انبیا و اولیا را به صورت اشباح در این عالم شهود مىكنند.
17 - توحید صدوق، ص 109.
18 - بحار الأنوار، ج2، ص 32.
19 - سورهی انعام، آیهی 59.
20 - سورهی بقره، آیهی 31.
21 - غررالحکم، ص 232.
22 - شرح فصوص خوارزمی، ج 1، ص 166. عبد الرزاق کاشانی،تفسیر،ج 1،ص 4.
23 - بدون کسی که تعلیم میدهد و آماده میکند و بدون استاد، علوم انبیاء را در خود مییابی.
24 - سورهی انبیاء، آیهی 10.
25 - حضرت امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «أَفْضَلُ الْحِكْمَةِ مَعْرِفَةُ الْإِنْسَانِ نَفْسَهُ» (تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 232) برترین حکمت آن است که انسان خود را بشناسد.
26 - در این مورد میتوانید به کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» جلسهی نهم رجوع فرمایید.
27 - غُرَرُ الحِكَم و دُرَرُالكَلِم، ص 233.
28 - تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 233.
29 - عبد الواحد تمیمى آمدى، تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 233.
30 - اگرچه از جهتی یک جنبهی توحیدی در هر انسانی به نام نفس ناطقه هست، از جهتی دیگر یک عین الانسان یا انسان کامل هست که جنبهی توحیدی همهی انسانها است.
31 - تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص 233.
32 - عزیزان توجه داشته باشند كه در محاورات فارسی زبانان؛ «مَن» و «نفس» و «روح» به یك معنی به كار میرود و در این نوشتار نیز هر سه واژه به یك معنی به كار رفته است.
33 - در گذشته با گاز «اتر» و امثال آن بیهوش میکردند که درصد چشمگیری از بیهوشیها به مرگ میانجامید، چون آنچنان با استنشاق آن گاز به نفس فشار میآمد که دیگر به بدن بر نمیگشت.
34 - تمام آیه عبارت است از: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیُمْسِكُ الَّتِی قَضَى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ»(سورهی زمر، آیهی 42)
35 - در مجمعالبیان هست که وقتی میگویند: «تَوَفَّیتُ حَقّی مِن فلانٍ» و یا میگویند: «اسْتَوفَیتُ حقّی مِن فلان»، یعنی من تماماً حقم را از فلانی گرفتم. لسانالعرب در مادهی «و.ف.ی»، توفّی و استیفاء را گرفتن کامل معنی میکند و میگوید: توفّیت المال منه و استوفیته: اذا اخذته کلّه – توفّاه...واستوفاه: لم یدع منه شیئا.
36 - بعداً روشن میشود که انسانها در هنگام خواب از حالات بدن خود متأثر میشوند و خیالاتی را تحت تأثیر موقعیت متفاوت بدن خود میسازند، ولی این به معنی آن نیست که مقداری از نفس آنها در محیط اطراف بدنشان حضور دارد.
37 - سورهی بقره، آیهی 255.
38 - شرح مقدمهی قیصری، سید جلال الدین آشتیانی، ص771.
39 - موضوعِ ارتباط با اجنه و آفات مربوط به آن را می توانید در کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» از همین مؤلف دنبال فرمائید.
40 - عنایت دارید که نفس ناطقه انسان از نظر تکوینی به زمان و مکان خاصی محدود نیست ولی قرآن می فرماید خداوند نفس های شما را در خواب و در مرگ می گیرد. به این معنا که نفس انسان متوجه عالمی غیر از عالم دنیا می شود. پس می توان گفت نفس انسان از یک جهت در همه جا حاضر است و از جهتی دیگر در جایی است که به آن جا نظر دارد حال چه از طریق خداوند نظرِ نفس به عالمی دیگر معطوف شود و چه از طریق ریاضت هایی که انسان توجه نفس را به بدن خود ضعیف کند تا بتواند به آن جایی که اراده می کند نظر نماید. از آن جایی که نفس ناطقه انسانی در ذات خود در همه جا حاضر است چنین استعدادی را در خود داردکه اگر آمادگی لازم را در خود ایجاد کرد از حضور همه جایی خود استفاده کند و نظر به جایی خاص، دورتر از نظر خود بیندازد. در این حال با ریاضت هایی که انجام داده از تکوینِ عامِ خود استفاده کرده و با اراده های جزیی و شخصی، وجهی از آن حضور را برای خود انتخاب نموده است. این که چگونه انسان از تکوین خود در امور شخصی و جزیی استفاده می کند و به اصطلاح تشریع خود را به تکوین مرتبط می نماید در نکته پنجم بیشتر تبیین می گردد.
41 - در اینجا نیز رابطهی بین تکوین و تشریع مطرح است که نفس کودک استعدادهای تکوینی خود را با ریاضتهای ممتد در اختیار میگیرد و در نهایت دست خود را بالا میآورد و یا به دهان خود نزدیک مینماید.
42 - سورهی زمر، آیهی 42.
43 - راز اینکه قرآن بیشتر با مثال و طرح حادثههای تاریخی سخن میگوید همین است که میخواهد مؤمنین حقیقت را احساس کنند نه این که فقط متوجه مفهوم حقیقت باشند. عجیب این است که بعضیها به ما اشکال میگیرند که چرا کتابها را به صورت نوشتاری نمینویسید، در حالیکه ما معتقدیم برای ورود به عالم دینی باید قلب انسانها حقایق را احساس کند نه اینکه فقط از وجود آنها آگاه گردد.
44 - سورهی بقره، آیهی 259.
45 - این که عرض می شود بعضی مواقع نفس انسان علل حوادث را به صورت جزیی مشاهده می کند نباید موجب شود که فکر کنیم اگر نفس ناطقه رشد کامل کرد و توانست مجردات عقلیه را درک کند از درک حقایق به نحو جزیی محروم است. زیرا نفس انسان در عین حضور در مرتبه عقلی، در مرتبه خیالی نیز حاضر است.
46- حضرت ابراهیم(ع) در خواب دیدند كه دارند فرزندشان را سرمیبرند. متوجه شدند این عمل، صورتِ پیام حضرت حق است و رابطهای را بین آن صورتی كه در خواب با آن روبهرو شدند و واقعیت خارجی کشف کردند.
47 - یکی از آنها آمد به حضرت عرض کرد: در خواب دیدم كلاغها نانهایی را كه روی سرم بود میخورند. حضرت هم تعبیركردند كه تو را به دار میآویزند و بعد كلاغها مغز سرت را میخورند. قرآن در این آیات اشاره میکند به شخصی كه میتواند از طریق حادثهای كه طرف در خواب تجربهمیكند، از واقعهای که در آینده اتفاق میافتد خبر دهد.
48 - فتح مكه را حضرت قبل از وقوع در خواب دیدند و به اصحاب خبر دادند، اصحاب هم هر روز میآمدند و میپرسیدند «پس چی شد؟» حضرت میفرمودند: به من «فتح مكه» را نشاندادند نه زمان آن را. مثال دیگر، آن رؤیایی است كه پیغمبر دیدند كه بر منبرشان بوزینهها سوارند و منبر عقبعقب میرود. عقبعقب رفتن به این معناست كه دین مردم برمیگردد به همان صورت جاهلیاش و افرادی در میدانِ تبلیغ دین میآیند كه در قلبشان از دین چیزی نیست. حضرت ناراحت شدند، سورهی کوثر جهت تسلی رسول خدا(ص) نازل شد، به این معنا که كوثری هست ماوراء این صورتها و عقبگردها، این سوره قوت قلبی برای حضرت بود. آنچه مهم است اینكه قرآن به رسول خدا(ص) میفرماید: «وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی أَرَیْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ» یعنی ما آن واقعهای را که در خواب نشانت دادیم و واقع میشود قرار ندادیم مگر به عنوان امتحان برای مردم.
49 - سورهی یوسف، آیهی 100.
50 - سورهی قمر، آیهی 50.
51 - در مورد صورت های بهشتی مثل میوه بهشتی و حوری بهشتی موضوع بر عکس است و نفس انسان در قیامت با ارتباط با مبادی عقلی عقاید و اعمال توحیدی آماده می شود تا صورتی مناسبِ آن حقایق، در خیال او ظهور کند.
52 - سورهی قصص، آیهی 7.
53- مصباح الشریعة، ص 138.
54 - تحف العقول، ص 50.
55 - فناری، مصباح الأنس، ص 731.
56- سورهی طه، آیهی131.
57- نهج الفصاحه، ص 506.
58- توحید المفضل، ص 84.
59- الكافی، ج 8 ، ص 336.
60- الكافی، ج8 ، ص 335.
61- محمد رضا رضوان طلب، رؤیا از نظر دین و روانشناسی، ص 147.
62 - برای توضیح بیشتر در امر اینگونه رؤیا به کتاب «پنج رساله» از آیتالله محمد شجاعی، ص 245 رجوع فرمایید.
63 - بهاء الدین خرمشاهى- مسعود انصارى، پیام پیامبر، متنعربى، ص 456.
64 - عنایت داشته باشید اینکه در روایت داریم هرکس خواب امام معصوم(ع) را دید رؤیای او صادق است؛ چون شیطان نمیتواند به صورت امام یا پیامبر(ص) ظاهر شود، در صورتی است که انسان قبلاً صورت امام را دیده باشد، وگرنه همان طور که در بیداری شیطانها از طریق مسیلمهی کذّابها ادعای پیامبری کردند و مدّعی شدند پیامبرِ خدایند، در خواب هم شیطان به عنوانِ پیامبر و امام ظاهر میشود و مدعی میشود پیامبر و امام است.
65 - بحار الأنوار، ج58، ص 181.
66 - بحار الأنوار، ج58، ص 191.
67 - با توجه به پاورقی چند صفحهی قبل توجه داشته باشید که حسنبنعبدالله قبلاً در بیداری حضرت صادق(ع) را دیده است و به همین جهت به خواب خود اعتماد نمود. زیرا وقتی رسول خدا(ص) میفرمایند: «لا یتمثل الشیطانُ بِی» شیطان به شکل من متمثل نمیشود، این حکم در مورد ائمهی معصومین(ع) نیز صادق است.
68 - بحار الأنوار، ج48، ص 53 - آیتالله حسینی تهرانی، امام شناسی، ج 16 - 17، ص 391.
69 - شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 410.
70 - روایات متذکر این نکتهاند که باطن غیبی بیتالحرام، بیتالمعمور است و باطن بیتالمعمور، عرش است و لذا با نظر به بیتالله الحرام روح انسان به مقام غیبی بیتالمعمور منتقل میشود و اگر مستعد باشد به عرش سیر میکند.(بحارالأنوار، ج 55، ص 8)
71 - قرآن در آیهی 37 سورهی توبه میفرماید: «اِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْكُفْرِ»؛ نَسییء موجب شدت کفر میشود و نَسییء آن ماهی است که مشرکانِ حجاز حرمتش را بر میداشتند، مثلاً ماه رجب را جایش را تغییر میدادند.
72 - ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص 53.
73 - شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 92.
74 - سورهی بقره، آیهی 185.
75 - البته در عین آنکه تن با تمام اعضاء و به صورت تکوینی در قبضهی نفس ناطقه است، تمام اعضاء در اختیار بُعد تشریعی انسان نیست و شما نمیتوانید هرطور که مایل بودید معده یا قلب خود را مدیریت و تدبیر کنید، چون بین بُعد تکوینی و تشریعی نفس شما تفاوت هست که شرح آن در جلسهی پنجم خدمت عزیزان عرض میشود.
76 - برای پیگیری بیشتر به کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» از همین مؤلف رجوع شود.
77 - اینکه سکتهها در خواب، بیشتر از سكته در بیداری است به جهت آن است که «حكومت حس» در خواب كم میشود و خیالات تحرک زیادتری دارند، درنتیجه صحنههای غیرعادیای كه انسان در خواب میبیند، خارقالعادگی بیشتری دارند.
78 - در راستای تأثیرپذیری «تن» از حالات روح، علم «رواندرمانی» پایهگذاری شدهاست، در حدّی كه براساس تجربیات این علم بسیاری از بیماریهای تن را باید در عدم تعادل روان انسان جستجو كرد، و روشن شدهاست كه روان انسانها بدون خدا همواره در بیماری بهسرمیبرد و برای ارتباط با خدا، شریعت و عبادت نیاز است.
79 - «مَن لا یحضره الفقیه»، ج 4 ، ص 400.
80 - هاری بنجامین، راهنمای همگان برای درمان طبیعی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ص 43.
81 - همان، ص 44.
82 - سورهی نور،آیهی 37
83 - در روایات یکی از علتهای محفوظماندن بدن در قبر را نماز شب گفتهاند.
84 - سورهی کهف،آیهی 49
85 - بحار الأنوار، ج50، ص 134.
86 - سورهی ق، آیهی 22.
87- جهت تحقیق در این موضوع که چگونه نکیر و منکر سراغ انسان میآید و چگونه اعمال انسان به صورت فرشتگان در میآید و اطراف انسانها را احاطه میکند به کتاب «معاد بازگشت به جدّیترین زندگی» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
88 - سورهی انبیاء ، آیهی 97.
89 - در مورد انسان موضوع بسیار پیچیدهتر است زیرا هر انسانی با انتخابهای خود شخصیت خاصی برای خود میسازد که صرفاً با بدن خودش هماهنگی دارد در حالیکه بدن نوعِ هر حیوانی بسیار شبیه همان نوع حیوان است.
90 - بحار الأنوار، ج 58، ص 192.
91 - در همین رابطه است که نباید از بنده و امثال بنده انتظار داشته باشید بتوانیم خوابهای شما را تعبیر کنیم زیرا علم به چگونگی خواب غیر از تعبیر خواب است. همینطور که عرض شد تعبیر خواب مخصوص کسانی است که خداوند معنی آن صورتی که شما در خواب میبینید را به قلب او القاء میکند. و به همین جهت حضرت یوسف(ع) در رابطه با تعبیر خواب دو رفیق زندانی فرمودند: «ذلِکُما مِمّا عَلَّمَنی رَبّی» اینها چیزهایی بود که پروردگارم به من آموخت.
92 - الكافی،ج 3 ، ص 242.
93 - در مباحث معرفت نفس، نفس ناطقه موجودی است مجرد و لذا از یک جهت موجود است و از جهت دیگر به صورتی حضوری به خود علم دارد و اگر کسی متوجه وجود نفس و نحوهی علم حضوری آن به خودش نیست برهان «مغایرت مدرِک و مدرَک» جوابگوی او خواهد بود.
94 - موضوع جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس را در بحث حرکت جوهری در کتاب «از برهان تا عرفان» از همین مؤلف میتوانید دنبال کنید.
95 - سورهی شمس، آیهی 7 و 8 .
96 - عنایت داشته باشید که وَهمیاتی که اینجا مورد بحث است آن نوع وَهمیاتی است که در رابطه با نسبت نفس انسان با بدن او پیش میآید مثل نگرانی از فقر و یا آبرو و به همین جهت عرض میکنیم انسان در نفس ناطقهی خود دیوانه نمیشود بلکه در نسبت او با ابزارهایی که مربوط به تن است اختلال ایجاد شده است.
97 - شیخ صدوق، معانیالأخبار، ص 237.
98 - برای بررسی بیشتر در مورد چگونگی آزادشدن از گذشته و آینده و در «حال» قرارگرفتن، به کتاب «عالَم انسان دینی» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
99 - سورهی طه، آیهی 12.
100 - «عقل عملی» عبارت از آن مفاهیمی است که اشاره به باید و نباید دارد و آن غیرِ عمل به بایدها و نبایدها است که هرگز از کسی برداشته نمیشود، بلکه سالک به مقامی میرسد که با نظر به حق عمل میکند بدون نظر به مفاهیم عقلی آن عمل.
101 - در رابطه با موضوع شخصیت «هُبنَّقه» به جلسهی دوم تحت عنوان «اولین قدم» رجوع شود.
102 - التوحید للصدوق، ص 460.
103 - بحارالأنوار، ج 6 ، ص 243.
104 - بحار الأنوار ، ج58، ص 52.
105 - بحار الأنوار، ج 55، ص 12.
106 - سورهی سبأ، آیهی 51.
107 - سورهی ق، آیهی 22.
108 - بحارالأنوار، ج 6، ص 187.
109 - بحار الأنوار، ج 66، ص 317.
110 - الكافی، ج2، ص 54.
111 - سید جلال الدین آشتیانی، شرح فصوص الحکم، ص 834.
112 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص 212.
113 - توحید صدوق، باب ما جاء فیالرُّؤْیَه، حدیث 21، ص 118.
114 - استاد حسن زاده آملی«حفظهالله» کتاب «صد کلمه در معرفت نفس» ص 11.
115 - شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 188.
116 - سید هاشم رسولى محلاتى، صحیفهی علویه، متنعربى، ص: 146
117 - بحار الأنوار، ج 66 ، ص 317.
118 - سورهی مدثر، آیهی 38.
119 - سورهی آل عمران، آیهی 30.
120 - بحار الأنوار، ج 67، ص 212.
121 - سورهی مدثر، آیهی 38.
122 - بحارالأنوار، ج 6، ص 170
123 - بحار الانوار، ج50، ص 75.
124 - سورهی اسراء، آیهی 44.
125 - «حق للنفوس البشریه و غیرها تمنی الموت طبعا فانها كالصناع و الأبدان و الأجساد كالدكاكین و الأعضاء و قواها كالآلات و الأدوات و إنما یجتهد الصانع فی دكانه لأجل غرض فإذا تم غرضه و بلغ أمنیته ترك دكانه و رمى من یده أدواته و استراح من العمل و هكذا النفوس إذا أحكمت ما یراد منها بكسوتها مع الجسد و خرجت كل فیما خلق من القوه إلى الفعل اشتغلت بذاتها و كان هذا الجسد وبالا علیها و مانعا من الخروج إلى منازلها و معادنها»(الاسفار، ج 8 ، ص 108)
126 - الحكمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج8 ، ص: 108
127 - سورهی عنکبوت، آیهی 57.
128 - «فالنفس الانسانیه إذا خرجت من القوه إلى الفعل إما فی السعاده العقلیه الملكیه أو فی الشقاوه الشیطانیه أو السبعیه أو البهیمیه انتقلت عن هذه النشأه إلى نشأه أخرى بالطبع و إذا ارتحلت عن البدن عرض الموت و هذا هو الأجل الطبیعی المشار إلیه فی الكتاب الإلهی- كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»(الحكمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، ج8 ، ص: 107)
129 - صحیفهی امام، ج3، ص: 347
130 - سورهی صافات، آیهی 164.
131 - بحار الأنوار ، ج75، ص: 377
132 - سورهی هود، آیهی 41.
133 - «مثال البنیة الانسانیة فی هذا العالم مثال السفینة المحكمة الآلة فی البحر بما فیها من القوى النفسانیة و الجنود العمالة فیها المسخرة بإذن الله المرتبة فی أمر هذه السفینة المصلحة بحالها فإن سفینة البدن لایتیسر السیر بها إلى الجهات إلا بهبوب ریاح الإرادات فإذا سكنت الریح وقفت السفینة عن السیر و الجریان «و بسم الله مجراها و مرساها» فكما أنه إذا سكنت الریح التی نسبتها إلى السفینة نسبة النفس إلى البدن وقفت السفینة قبل أن یتعطل شیء من أركانها و یختل واحدة من آلاتها كذلك جسد الانسان و آلاته إذا فارقتها النفس لایتهیأ له الحس و الحیاة التی فی مثالنا بمنزلة حركة السفینة و إن لم یعدم بعد شیء من مواد البدن و آلاته و أعضائه إلا ذهاب نفخ الروح الذی بمنزلة ریح السفینة و البرهان حقق أن الریح لیس من جوهر السفینة بل حركتها تابعة لحركته و لاالسفینة حاملة للریح بل الریح حاملها و محركها بإذن الله و مجراها باسم الله و لاتقدر السفینة و من علیها من الجنود و القوى المختلفة الراكبة علیها على استرجاع الریح بعد ذهابها بحیلة تعملونها أو صنعة یصنعونها كذلك الروح و نفخة لیس من جوهر الجسد و لاالجسد حامل الروح و لایقدر أحد من القوى و الكیفیات المزاجیة على استرجاع النفس إذا فارقت الجسد فهذا مثال أن حیاة البدن و حركته تابعتان للنفس لاالنفس تابعة لهما و لهذا بطل مذهب التناسخ الذی عبارة عن استرجاع النفس و نقلها إلى البدن بعد ذهابها عنه تارة أخرى من جهة صلوح مزاجه و استعداد مادته لأن المزاج تابع للنفس كما سبق من آنها الحافظة للمزاج الجامعة لأجزاء البدن الجابرة لعناصره على الالتیام لاالنفس تابعة له و لعناصره.» (الاسفار الاربعة، ج9، ص: 54)
134 - «و أما الفرق بین الأجل الطبیعی و الاخترامی فی مثال السفینة هو أنك إذا علمت أن هلاك السفینة بما هی سفینة من جهتین إما بفساد من جهة جرمها أو انحلال تركیبها فیدخلها الماء و یغرق و یهلك من فیها إن غفلوا عنها و لم یتداركوا بإصلاح حالها كهلاك الجسد و قواه من جهة غلبة إحدى الطبائع من تهاون صاحبه به و غفلته عنه فلاتبقى النفس معه إذا فسد مزاجه و تعطل نظامه و تعوجت نسبته و انحرفت عن الاعتدال و ضعفت آلته كما لایبقى الریح للسفینة بسبب اختلال آلتها و الریح موجودة فی هبوبها غیر معدومة فی الموضع الذی كانت قبل هلاك السفینة فتلك النفس باقیة فی معدنها كبقاء الریح فی أفقها و عالمها بعد تلف الجسم و أما الجهة الثانیة و هی بأن یكون هلاك السفینة بقوة الریح العاصفة الهابة الواردة منها على السفینة ما لیس فی وسعها و وسع آلاتها حمله فتضعف الآلة و تكسر الأداة لضیق طاعتها عن حمل ما یرد علیها كذلك النفس إذا قویت جوهرها و اشتدت حرارتها الغریزیة المنبعثة عنها إلى البدن ضعف البدن عن حملها و انحل تركیبه و جفت آلاته و فنیت رطوباته» (الاسفار، ج 9، ص 55)
135 - سورهی فصلت، آیهی 30.
136 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 18.
137 - با توجه به اینكه بُعد حیوانی نیز دارای دو جنبهی «غَضَبیّه» و «شهویّه» است، انسان ممكن است در گرگصفتی كامل شود و قوهی غضبیّه در او رشد كند، مثل بعضی از افراد كه در آخر عمر بسیار زود غضبناك میشوند و در بدبینی نسبت به اطرافیان خیلی شدید شدهاند. و یا ممكن است انسان در خوكصفتی و جمع مال و حرص در دنیا شدید شود، كه در این صورت در بُعد شهویّه از بُعد حیوانیاش كامل شدهاست. البته جمع غضبیّه و شهویّه نیز ممكن است.
138 - ممكن است اشكال بشود كه: «اگر كاملشدن در خوكصفتی و گرگصفتی باعث میشود كه عذاب سختی به این انسانها برسد، پس باید خوكها و گرگها هم دارای عذاب سختی باشند! آیا خداوند این حیوانات را به نحوی آفریده كه بد باشند و عذاب سختی بشوند؟!» عنایت داشته باشید که خوكها و گرگها ظرفیت وجودیشان همین است که هستند؛ یعنی یك بُعد دارند و آن هم همان خوكبودن و گرگبودن است، و بُعد دیگری ندارند كه در اثر پرداختن به این بُعد، آن بُعدشان جوابداده نشود و به خاطر جوابدادهنشدن به یكی از ابعادشان، ناقص بوده و عذاب شوند. بر عكسِ انسان: كه علاوه بر شهویه و غضبیه، بُعد دیگری هم دارد كه نپرداختن به آن باعث میشود بعضی از ابعاد وجودیاش خالی باشد و وجود چنین خلأ در نفس انسان منشأ عذاب خواهد بود.
139 - برای بررسی این بحث، میتوانید به کتاب «هنر مردن» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
140 - اینکه بعضی از بدنها در ابتدای تصادف از خود آثار حیاتی نشان میدهند ولی پس از مدتی اندک رحلت میکنند به جهت همان فرمانهای اولیهای است که نفس به امید ادامهی تدبیر به بدن میدهد.
141 - بحارالأنوار، ج70، ص: 363
142 - سورهی انعام، آیهی 2.
143 - الكافی، ج1، ص: 147
144 - سورهی آل عمران، آیات 170 و 169.
145 - سورهی زمر، آیهی 42.
146 - سورهی مدثر، آیهی 38.
147 - در رابطه با موضوع کمال ائمه(ع) که با باقیبودن بر عصمت صورت میگیرد، به کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهلالبیت(ع)» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
148 - ابن فهد حلى،عدة الداعی و نجاح الساعی، ص: 310.
149 - سورهی یس، آیهی 68.
150 - بحارالأنوار، ج 5، ص 640
151 - در نگاه توحیدی مکان و زمان میتواند مظهر آیات الهی باشد ولی نمیتواند خداوند را در خود محدود کند.
152 - سورهی کهف،آیهی 70.
153 - به کتاب شریف کافی، ج 2، ص 54 رجوع شود.
154 - عنایت دارید که حضور در مکانهای دور دست و یا زمانهای آینده به خودی خود کمال نیست، کمال حقیقیِ انسان به آن است که بتواند با حقایق عالم بالا مرتبط شود و از انوار معنوی آن عوالم بهرهمند گردد، حال اگر به طور طبیعی برای کسی حضور در آینده و یا حضور در مکانی دوردست پیش آمد مانعی ندارد. آن چیزی که اولیاء الهی به دنبال آن هستند اُنس با حقایق عالم بالا است و روح و جسم خود را جهت چنین توفیقی آماده میکنند و در راستای رسیدن به این توفیقات ممکن است خداوند حضور در مکانهای دوردست و یا زمانهای آینده را نیز به آنها مرحمت کند و این غیر از آن حضوری است که در اثر ریاضتهای غیر شرعی به دست میآید و نفس ناطقه به کمک تجرد خود در زمانهای آینده و مکانهای دوردست حاضر میشود.
155 - برای بررسیِ بیشتر جزئیات سیر مرحوم آقا نجفی قوچانی به نوشتار «انکشافات صور برزخی در کتاب سیاحت غرب» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
156 - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 289.
157 - سیدجلال الدین آشتیانی، شرح فصوص قیصری، ص 834.
158 - توحید صدوق، باب ما جاء فیالرُّؤْیَه، حدیث 21 ص 118.
159 - بحارالانوار، ج 18، ص 409، باب 3 – اثبات المعراج و معناه
160 - با توجه به شدت بیشترِ حضور در عوالم معنوی است که در اذن دخول حرم ائمه(ع) تقاضا میکنی: «فَأذَنْ لِی یا مَوْلایَ فِی الدُّخُولِ اَفْضَلَ مَا اَذِنْتَ لِاَحَدٍ مِنْ اَوْلِیاءِک» ای مولای من بیشترین اذن دخول را که به اولیاءات میدهی به من عطا فرما.
161 - 1/3/78 پیام به مناسبت همایش جهانی بزرگداشت صدرالمتألهین.
162 - عبد الواحد تمیمى آمدى، تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 286
163 - الحکمة المتعالیه فی الأسفار العقلیه الأربعه، ج 9، ص 123
164 - سورهی واقعه، آیات 83 تا 87 .
165 - بحارالأنوار، ج 26، ص 5.
166 - بحارالأنوار، ج26، ص 5.
167 - به کتابهای «حقیقت نوری اهلالبیت(ع)» و «امام و مقام تعلیم به ملائکه» از همین مؤلف رجوع شود.
168 - كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص 801.
169 - بحار الأنوار، ج27، ص: 95
170- در رابطه با نقش محبت در نزدیکی به امامان معصوم(ع) به کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهلالبیت(ع)» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
171 - سورهی بقره، آیهی 186.
172 - سورهی بقره، آیهی 115.
173- از همین مثال میتوان نتیجه گرفت كه با وجود یک پدیده، امکان حضور و ظهور چند حقیقت میتواند در میان باشد، مثل «بینایی من» كه هم ظهور «من» است و هم ظهور «خدا» در مراتب مختلف.
174- «حق» از نظر وسعت معنی به دو معنا بهکار برده میشود؛ یک وقت میگوئیم: این «حق» است، یعنی باید و شایسته است که باشد و به عنوان یک معنی ارزشی مورد نظر قرار میگیرد. ولی یک وقت میگوئیم: این «حق» است، یعنی واقعیت است مثل این که میگوئیم «المَوْتُ حَقٌّ»، «النُّشُورُ حَقٌّ»، یعنی مرگ و نشور واقعیتی است انکارناپذیر. در اینجا «حق» به معنی «هست» مورد نظر قرار میگیرد.
175- ملا محسن فیض کاشانی، علم الیقین، ج 1، ص 49
176 - راجع به چگونگی حضور اسماء الهی در عالم به کتاب «اسماء حسنا؛ دریچه های نظر به حق» از همین مؤلف رجوع فرمایید.
177 - «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا »، سورهی طه، آیهی 180 .
178 - سورهی الذاریات، آیهی 58.
179 - سورهی حشر، آیهی 24.
180 - عبد الواحد تمیمى آمدى، تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص: 233.
181 - سورهی فجر، آیهی 21.
182 - شیخ صدوق، اعتقادات الإمامیة، ج 1، ص 40 .
183 - إرشاد القلوب إلى الصواب، ج1، ص: 188
184 - سورهی اعراف، آیهی 143.
185 - سورهی صافات، آیهی 164.
186 - حضور حضرت پیامبر(ص) به عنوان اولین مخلوق، فوق حضور حضرت عزرائیل(ع) است ولی نفس ناطقهی رسول خدا(ص) به عنوان نفسی است که جسمانیة الحدوث است و از رحم مادر شروع شده در ذیل حضرت عزرائیل(ع) قرار دارد و این نفس ناطقهی رسول خدا(ص) است که عزرائیل(ع) قبض میکند نه آن مقامی که فوق همهی ملائکه است.
187 - سورهی ق، آیهی 16.
188 - سید حیدر آملی، جامع الأسرار، ص: 211
189 - توحید صدوق، ص 118.
190- سید جلال الدین آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ص 834.
191- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص: 212
192 - سورهی بقره، آیهی 186.
193 - سورهی نور، آیهی 35.
194 - امام خمینی، سر الصلوة، ص: 103
195 - سورهی قلم، آیهی 26.
196 - اصول كافی، ج3 ، ص393 - بحارالانوار، ج56 ، ص177.
197 - البته عنایت داشته باشید حرمت نگهداری سگ در صورتی است است که سگ در داخل زندگی باشد، وگرنه نگهداری سگِ گلّه خارج از محیط زندگی و در محل نگهداری گوسفندان اشکال ندارد.
198 - بحارالانوار، ج 83 ، ص 45 .
199 - سورهی حشر، آیهی 19.
200 - مصباح الشریعه، ص 453
201 - سورهی عنکبوت، آیهی 69.
202 - واژهی «ماوراء طبیعت» یا «متافیزیک» اصطلاحی است که با برخورد با آثار ارسطو بهوجود آمد. جناب «ارسطو» وقتی یادداشتهای خود را مینوشت، مثل ما كه وسایلمان را در قفسه میگذاریم، او هم یادداشتهایش را پهلوی هم میگذاشت. در همین راستا مباحثی را بعد از قسمت «فیزیک» گذاشته بود بدون آنکه اسم برای آن مباحث تعیین کند. «فیزیك» یعنی «طبیعت»، بعد از مباحث «فیزیک» مباحثی را که راجع به مجردات، خدا، و امثال اینها یادداشت کرده بود، قرار داد که بعداً به عنوان «ماوراء فیزیک» یا متافیزیک مشهور شد و بعد آن را به «ماوراء طبیعت» ترجمه کردند. اصل «ماوراء طبیعت» به این معنی بود که این فصل از کتاب، بعد از فصل «طبیعت» قرارگرفته و فلاسفهی مسلمان بر اساس اعتقاد خودشان «ماوراء طبیعت» را به این معنی گرفتند که موضوعاتی است فوق وجود مادیِ این عالم. عدهای متأسفانه فکرکردند ملائكه و خدا، آن بالاها هستند در حالی که اگر چیزی آن بالاها باشد، باز ماده است! ماده است که بالا و پایینِ مکانی دارد.
203 - سورهی نحل، آیهی 98.
204 - شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج1، ص: 134
205 - ارشادالقلوب، ج 2، ص 374 .
206 - بحار الأنوار ، ج64، ص: 142
207 - الكافی، ج 1،ص 265.
208 - در رابطه با چگونگی بهرهمندی از وجود مقدس واسطهی فیض الهی به کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» از همین مؤلف رجوع فرمائید.
209 - عیون اخبار رضا(ع)، ج 1، ص 304.
210 - سورهی تحریم، آیهی 3.
211 - قطب راوندى، الخرائج و الجرائح، ج1، ص: 30
212 - کافی، ج 8 ، ص 311.
213 - سورهی بقره، آیهی 31.
214 - برای تعقیب این موضوع میتوانید به بحث «نحوهی حضور حضرت حجت(عج) در هستی» در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» از همین مؤلف رجوع بفرمایید.
215 - سورهی شوری، آیهی 11.
216 - سورهی نحل، آیهی 60.
217 - سید حیدرآملی، المقدمات من الفصوص، ص 46.
218 - برهان صدیقین با طرح موضوع تشکیکی بودن وجود، تا حدّی در فهم جامعیت عالم وجود به ما کمک میکند.
219- مثال نور و آینه در جای دیگری عرض شده و نتیجهی دیگری گرفته شده است زیرا «نور» مثل «میز» نیست. نور، ظرفیت دارد، مثل آیهی قرآن است؛ اگر از یک آیه نکتهای فهمیدیم، وقتی دوباره بخوانیم بهرهی دیگری میگیریم چون قرآن نور است، اگر بار دوم همان مطلب را از آیه بفهمیم آیه را مثل «میز» نگاه کردهایم در حالی که آیه «باطن» دارد، «ظرفیت» دارد؛ هر اندازه به آن نظر کنید، چیزهایی از آن درمیآید. مثل آینه است؛ اگر آینه را یک بار نگاه کردید یك عكسی در آن دیدید، آیا میتوانید بگویید: «من این آینه را یک بار نگاه کردم دیگر بس است؟ آینه دیوار نیست. روی دیوار یک عکس که بکشید، دیگر نمیشود روی آن عکس، یک عکس دیگری بکشید. ولی آینه را یک بار نگاه میکنید، یک عکس میآید. دوباره که نگاه میکنید، میبینید یک عکس دیگری میآید. «نور» و «آینه» رازهایی دارند که خوب است به آنها توجه شود.
220 - سورهی انفال، آیهی 17.
221 - امام خمینى«رضواناللهعلیه»، مصباح الهدایة إلى الخلافة و الولایة، ص 67. كلمات مكنونة فیض، ص 101
222 - سورهی طه، آیهی 114.
223 - سورهی توبه، آیهی 129.
224 - سورهی زمر، آیهی 38.
225 - مفاتیحالجنان، زیارت امیر المؤمنین(ع)
226 - مفاتیحالجنان، زیارت ائمهی بقیع(ع)
227 - روش ذِن، اویگن پریگل، ترجمهی: ع . پاشائی.
228 - سورهی حجر، آیهی 39 و 40 و نیز سورهی ص، آیهی 82 و 83.
229 - سورهی نساء، آیهی 76.
230 - سورهی همزه، آیهی 7.
231 - در رابطه با دلایل ابطال تناسخ میتوانید به کتاب «الحکمة المتعالیه»، ملاصدرا، ج 9 و یا به فصل نهم كتاب «معرفةالنفس والحشر» از همین نویسنده رجوع فرمایید.
232 - علت آنکه جوانِ مقتول در سورهی بقره امکان برگشت به بدن خود را پیدا کرد به جهت آن بود که در فعلیتیافتنِ استعدادهایش به کمال لازم نرسیده بود ولی چون تقدیرش آن بود که بمیرد پس از گواهی دادن به اینکه چه کسی او را کشته، مرد.
233 -سورهی زمر، آیهی 67.
234 - سورهی انبیاء، آیهی 104.
235 - سورهی نساء، آیهی 157.
236 - سورهی نساء، آیهی 158.
237 - در عرفان گفته میشود که عالم «امر» به یک «نَفَس رحمانی» که عبارت است از تجلی حق، در عالم کثرت ظهور یافت و همان «نَفَس رحمانی» در تمام موجودات ساری است و از آن جهت که در همهی موجودات ساری است به آن فیض منبسط نیز گفتهاند.
238 - سورهی یس، آیهی 82.
239 - سورهی اعراف، آیهی 54.
240 - سورهی اعراف، آیهی 54.
241 - سورهی اسراء، آیهی 85.
242 - سورهی نحل، آیهی 2.
243 - عنایت داشته باشید که هر نظمی که در هر جایی یافت شود یک موضوع عقلی است و صورت و تجلی عقل است، حتی نظمی که در بین موزائیکهای کف اطاق هست یک موضوع عقلی است و عقل با نظر به نسبتی که بین موزائیکها مییابد متوجه آن میشود در حالیکه حسّ فقط موزائیکها را حسّ میکند و نه نسبت بین آنها را.
244 - در رابطه با فرض انقطاع بین عالم ملک و ملکوت و ویرانی عالم مُلک با خارج شدن واسطه فیض از صحنه هستی در روایت داریم«لَوْ لَا مَا فِی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا..» اگر ما در زمین نبودیم؛ زمین با اهلش فرو مىرفتند.
245 - سورهی قمر، آیهی 50.
246 - الكافی، ج3، ص: 242.
247 - الكافی، ج3، ص 242.
248 - الکافی، ج3، ص 241.
249 - الكافی، ج 3، ص 241، باب ما ینطق به موضع القبر.
250 - وسائل الشیعه، ج 2، باب استحباب وضع میت كنار قبر.
251 - الكافی، ج3، ص: 232.
252 - اصول کافی، ج 1، ص 65، (کتابالایمان و الکفر- باب الصبر).
253 - بحارالانوار، ج6، ص242.
254 - بحارالانوار، ج 8 ، ص 64
255 - معاد از دیدگاه امامخمینی(ره)، ص 287.
256 - تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 345، ح 133.
257 - علمالیقین، ج2، ص971.
258 - شرح حدیث جنود عقل و جهل، امامخمینی(ره)، ص46.
259 - چهل حدیث، امامخمینی(ره)، ص419.
260 - أمالی الصدوق، ص 385.
261 - شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج2، ص: 217.
262 - در رابطه با مجسّم شدن عقاید و اخلاق و اعمال به قسمت تجسم اعمال از کتاب «معاد، بازگشت به جدّیترین زندگی» صفحهی 190 از همین مؤلف رجوع فرمائید.
263 - فتال نیشابورى، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ج2، ص: 501. به نقل از امالى صدوق، ص 177.
264 - ملاصدرا، اسفار، ج 9، ص 5. شرح فصوص کاشانی، ص 118.
265 - بحار الأنوار ، ج67، ص: 209.
266 - سورهی زلزال، آیهی 4.
267 - سورهی یس، آیهی 65.
268- برای دقت بیشتر بر روی جسم قیامتی مطالعهی نوشتار «چگونگیِ حیات بدن اخروی» از همین مؤلف شروع خوبی است.
269 - محاسن برقی، ج 6 ، ص 288
270 - بحارالأنوار، ج 6 ، ص 275.
271 - أمالی الصدوق، ص 290.
272 - احتجاج طبرسی، جلد دوم، ص 96.
273 - سید بن طاوس، فلاحالسائل، نجاح المسائل، ص 83.
274 - همان، ص 85.
275 - سید ابن طاوس، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 85.
276 - سورهی إسراء، آیهی 14.
277 - سورهی تین، آیات 4 و 5.
278 - سورهی حجر، آیات 29 و 28.
279 - الإحتجاج طبرسی، ج 2، ص 323.
280 - سورهی نحل، آیهی 2.
281 - بحار الأنوار، ج25، ص 64.
282 - بحار الأنوار، ج24، ص 318.
283 - سورهی إسراء، آیهی 85.
284 - سورهی تین، آیهی 5.
285 - بحار الأنوار، ج 58، ص 148.
286 - سورهی بقره، آیهی 29.