تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

انسان فقط «هست»

عرض شد: «نفس در رؤیای صادقه، بدون بدن، در صحنه‌هایی حاضر می‌شود كه بعداً آن صحنه‌ها در زمان خاص و مكان خاص ظاهر می‌گردد» یعنی نفسِ ناطقه در رؤیای صادقه‌ی خود - خارج از محدودیت زمانی و مكانی- با حادثه‌ای روبه‌رو می‌شود که آن حادثه هنوز در زمان خاصش واقع نشده، این یعنی نفس انسان فوق زمان و مكان و آزاد از مکان و زمان خاصِ آن حادثه، با آن حادثه روبه‌رو شده و نه‌تنها نفس انسان از زمان آن حادثه آزاد بود و آن را در بیرون از زمانش دید، حتی از مکان آن حادثه نیز آزاد بود و با آن حادثه خارج از مکان خاصش روبه‌رو شد، در حالی‌که آن حادثه هنوز در مکان خاصش واقع نشده است. در رؤیای صادقه برای نفس ناطقه‌ی انسان در روبه‌رو شدن با آن حادثه، مهم نیست كه آن حادثه در تهران اتفاق می‌افتد یا اصفهان، او دیشب در حالی‌که بدنش در گوشه‌ی اطاقش به خواب رفته بود، با آن حادثه روبه‌رو شد، در حالی که یک ماه دیگر آن حادثه در گوشه‌ی دیگری از شهر واقع می‌شود.
گاهی با صحنه‌هایی روبه‌رو می‌شوید که به نظرتان آشنا می‌آید، اگر دقت‌كنید، متوجه می‌شوید آن صحنه‌ها را در خواب دیده‌اید، نتیجه این‌که نفس ناطقه در عینی که موجود است، در محدودیتِ زمان و مکانی خاص موجود نیست، یعنی «هست» ولی آزاد از زمان و مکان. و هنر شما آن است که به عنوان شخصی خاص، خود را آزاد از سایه‌ی زمان و مکان بیابید تا با ذات خود مرتبط شده باشید، ذاتی که فقط «هست».
در رابطه با آزادبودن از زمان و مکان خاص، احساس می‌كنیم كه در جای خاصی از بدنِ خود جای نداریم، در عین این‌كه در همه جای بدن خود هستیم و در یك لحظه می‌توانیم اراده كنیم هم دست‌مان را حركت دهیم و هم پایمان را و هم با چشم‌مان به چیزی بنگریم و همه این‌ها را به خودمان نسبت دهیم. اگر نفسِ ما فقط در دست ما جای داشت، دیگر در همان لحظه نباید در پای ما جای داشته‌باشد. در حالی‌كه همه جا هست، بدون این‌كه جای خاصی داشته باشد، و این همان حضور نفس است بدون مکان‌مندی و زمان‌مندی یعنی نفس فقط «هست» و شما تلاش کنید از این منظر خود را احساس کنید تا با «هستِ» خود مرتبط باشید و نه با ذهنیات غیر واقعی که به خود نسبت می‌دهید.
در ابتدای امر ممکن است تعجب کنید، چگونه من هستم بدون آن‌که مکانی داشته باشم! چون ذهن انسان عادت‌كرده وجود هر چیزی را به آن بداند که جایی داشته باشد، نمی‌تواند به راحتی درك‌كند چیزی باشد ولی در مکان نباشد. اگر همت کنید و خود را بدون لباس زمان و مکانِ خاص درك‌كنید، قدم بزرگی در فهم حقایق عالم برداشته‌اید. ملاحظه کرده‌اید که نوجوانان در رابطه با خدا اولین سؤالی که دارند آن است که شکل خدا چگونه است و این‌که برای هر چیز شکل و مکان فرض‌ می‌کنند، مانع نظر به خدا می‌شود. اگر بخواهید جوانان را در جهت معارف اسلامی هدایت کنید تا بفهمند امکان دارد یك چیزی موجود باشد، اما «جا» نداشته باشد، باید آن‌ها را متوجه نحوه‌ی حضور نفس‌ در بدن بکنید که چگونه نفس انسان بدن را تدبیر می‌کند، بدون آن‌که محدود به حضور در عضو خاصی باشد، تا از این طریق بتوانند بودنی ماوراء مکان را بفهمند و تجربه نمایند، در این صورت روحشان قانع می‌شود که امکان دارد خداوندی در عالم باشد که محدود به مکانی و شکلی خاص نیست. آن‌ها از طریق معرفت نفس، این نوع معرفت را تجربه می‌کنند و به علم حضوری، نمونه‌ای از وجودِ بی‌مکان را نزد خود احساس می‌نمایند. باید آرام‌آرام به جوانان نشان بدهید كه خودشان هستند بدون «جا و مکان». وقتی می‌پرسند خدا کجاست، از آن‌ها بپرسید: در كجای «تن»تان هستید؟! به آن‌ها نشان دهید نفس‌شان همه‌جا هست، اما نه در جایی خاص.
اولین قدمِ توحید توجه به حضور خداوند است، بدون محدودیت به مکان و زمان خاص. این‌كه شنیده‌اید می‌گویند: «اگر كسی توحیدی فكرنكند، هیچ‌كدام از اعمالش قبول نیست.»، منظور از «توحید»، توحید به همین معناست؛ «توحید» یعنی انسان متوجه وجودی بشود كه آن وجود كثرت‌بردار نیست، «هست» اما نه در «مكان» و «زمان» خاص. چون همین كه چیزی مكان‌مند شد، در جایی هست و در جایی نیست و لذا قابل تقسیم است، حتی اگر بگویی مثل نور مکانمند باشد ولی در همه جا باشد، این یعنی قسمتی از آن در این مکان است و قسمتی از آن در مکان دیگر، این دیگر توحید و یگانگی نیست. توحید در هر حال ضد «كثرت» است؛ «توحید» یعنی «یگانگی» و حضوری غیر قابل تقسیم، آن هم آن نوع یگانگی که حیّ و حاضر است. در سیر توحیدی، آدم به جایی می‌رسد كه «بود» یگانه هستی را خواهد شناخت، بدون نظر به مکان و زمان خاص.(151)
نوجوانان کم سن و سال ذهنشان طوری است که وجود هر چیزی را در رابطه با مکان خاص می‌شناسند و می‌پرسند اگر خدا هست، کجاست؟ ابتدا آن‌ها را از این ذهنیت آزاد کنید، وگرنه هر جوابی هم که به آن‌ها بدهید جواب شما را در همان دستگاه ذهنی خودشان قرار می‌دهند. باید مواظب باشید خدایی را به آن‌ها معرفی نکنید که مکانمند است. مثلاً اگر بگویید: «خدا نوری است بالای مكه» باید بدانید این‌كه معرفی کردید خدا نیست! شما خواستید در فهم خدا كمكشان‌كنید، ولی با این جمله بی«خدا»یشان كردید و از نظر به خدایی که در همه‌جا حاضر است و فطرتِ آن‌ها او را می‌فهمد، محروم شدند. اگر بتوانید آرام‌آرام آن‌ها را متوجه حضور نفس‌شان در بدن بکنید راه خوبی را جلو آن‌ها گشوده‌اید. البته موضوعِ سؤال‌های مکرّری که کودکان می‌کنند بحثِ جدایی است و این‌كه سؤال آن‌ها را از چه موضعی باید جواب ‌بدهیم فرصت دیگری می‌طلبد، چون اکثر کودکان سؤال نمی‌کنند تا جواب بگیرند، سؤال می‌کنند تا ارتباط برقرار کنند و اگر متوجه این امر شدید ارتباط با آن‌ها را شدید کنید. ولی از موقعی كه بناست به آن‌ها جواب ‌بدهیم، باید جوابِ ما صحیح باشد و با توجه به نحوه‌ی حضور نفسِ خودشان در بدن‌شان می‌توان نحوه‌ی حضور خدا را به آن‌ها فهماند.