تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

8- حقیقتی غیر قابل شك‌

عرض شد مباحث معرفت نفس کمک می‌کند تا انسان طوری خود را بنگرد که در واقع حقیقت «خود» را ببیند و متوجه شود مرد یا زن‌بودن و مدرک و ثروتش، به حقیقت انسانی‌اش ربطی ندارد، خودش فقط خودش است. بسیار پیش آمده که انسان‌ها خود را گم کرده‌اند ولی نمی‌دانند و در همین رابطه علی(ع) می‌فرمایند: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَنْشُدُ ضَالَّتَهُ وَ قَدْ أَضَلَّ نَفْسَهُ فَلَا یَطْلُبُهَا»(28) در تعجبم از كسى كه طلب می‌کند گم شده‌ی خود را و حال آن‌كه نفس خود را گم كرده و آن را طلب نمى‏كند. پس از یک طرف خود را گم کرده و نمی‌داند خودش خودش است و نه چیز دیگر، از طرفی دیگر خود را در شخصیتی غیر از خودش جستجو می‌کند. تجربه‌ای که دکارت مطرح می‌کند از این جهت مفید است، او برای روشن‌کردن موضوعِ یقین انسان نسبت به خودش، بابی را با دانشجویانش باز می‌کند که آیا می‌توانید به خودتان شک کنید؟ از كجا معلوم كه همین حالا كه فكر می‌كنید این‌جا نشسته‌اید، واقعیت نداشته باشد و صرفاً یک خیال باشد، مثل خیالاتی که در خواب دارید و چون بیدار می‌شوید می‌فهمید همه‌ی آن‌ها خیال بوده و هیچ واقعیت خارجی نداشته است، همین‌طور که برایتان پیش آمده خواب دیده‌اید سر کلاس هستید و فردا صبح بیدار شده‌اید و متوجه شده‌اید تماماً خواب بوده، از کجا هیمن حالا هم که سر کلاس هستید از همان نوع است. دکارت می‌خواست نتیجه بگیرد اگر تا این‌جا هم نسبت به اطراف خود شک کنید باز در یک چیز شک ندارید و آن این‌که کسی هست که شک می‌کند و نمی‌توان به وجود آن شک کرد و جمله‌ی معروف خود را نتیجه گرفت که «من شک می‌کنم پس هستم» ولی یکی از دانشجویان در این بحث طوری خود را گم کرد که مانده بود پس او کیست؟! و همین‌طور در فکر فرو رفت که پس من کی‌ام، اگر من کسی نیستم که اینجا نشسته‌ام و ممکن است نشستن من این‌جا خیالی و غیر واقعی باشد، پس من کی‌ام؟ همین طور فکر می‌کرد، فردا در حالی که سراسر شب را فکر کرده و نخوابیده بود، خدمت استاد آمد و پرسید: «استاد! ببخشید، من كی‌ام؟» دکارت در جواب او گفت: تو آن کسی هستی كه می‌پرسد «من كی‌ام؟» گفت: «استاد! از كجا معلوم كه همین هم خیالات نباشد؟!» استاد جواب داد: «عزیزم! آن كه تصور می‌كند كه همه‌ی این‌ها خیالات است، او همان تویی». استاد این را گفت و رفت و باز دانشجو فکر کرد من کی‌ام؟ و برای دومین بار سراسر شب را بیدار ماند که من کی‌ام؟ فردا آمد خدمت استاد و گفت: استاد! ببخشید، من دو شب است به خواب نرفته‌ام، همین‌که می‌خواهم بخوابم از خود می‌پرسم: من کی‌ام که می‌خواهد بخوابد؟ و استاد با کمال دقت و متانت مثل قبل، دقیق‌ترین جواب را به او داد که «عزیزم تو همانی که می‌گویی من کی‌ام؟» و این سؤال و جواب سه روز تکرار شد و باز استاد جواب استادانه خود را داد تا روشن کند هر اندازه هم که انسان نسبت به همه چیز شک کند، باز او همان کسی است که به همه چیز شک می‌کند و در این یقین دارد که کسی است که به همه‌چیز شک دارد، زیرا یک وجه یقینی که همان وجه پایدار انسان است با هرکسی هست. با این‌همه انسان‌ها بعضی مواقع از جهتی دیگر خود را گم می‌کنند و به اصل اصیل خود نظر ندارند تا آن را به کمال لازم برسانند، این همانی است که در بعضی روایات تحت عنوان جهل به نفس یاد می‌شود و امام الموحدین(ع) در مورد آن می‌فرمایند: «مَنْ لَمْ یَعْرِفْ نَفْسَهُ بَعُدَ عَنْ سَبِیلِ النَّجَاةِ وَ خَبَطَ فِی الضَّلَالِ وَ الْجَهَالات‏»(29) هركس نفس خود را نشناسد و به آن جاهل باشد از راه رستگارى دور می‌افتد و خود را در گمراهى و نادانی‌ها می‌اندازد. حساسیت مسئله از آن جهت است که انسان در عین آن‌که ممکن است خود را گم کند و به استعدادهای نفس خود جاهل شود، همواره با حقیقت خود همراه است و به وجود آن حقیقت نمی‌تواند شک کند. نفس ناطقه را «یقین‌دانی» گفته‌اند به این معنی که اگر به همه چیز شک کنید به یک چیز نمی‌توانید شک کنید و آن این‌که خودتان در هر حال خودتان هستید.
وقتی روشن شد معرفت نفس علمی است كه با «نظر كردن» به معلومِ حضوری و وجودی، برای انسان حاصل می‌شود و نه با فكركردن نسبت به نفس خود، متوجه می‌شویم فرق زیادی است بین «نگاه كردن» به حقیقتِ چیزی و «خبردار شدن» از مفهوم آن، زیرا در نگاه اول با «وجود» روبه‌روئید با همه‌ی تجلیاتی که دارد ولی در نگاه دوم به ماهیات پدیده‌ها علم دارید که منقطع از بقیه‌ی چیزها، چیستی شیئ را معرفی می‌کنند. همچنان‌كه فرق زیادی است بین دیدن كثرت‌ها در آیینه‌ی وحدت و بین سرگردانی در مجموعه‌ی كثرت‌ها، بدون آن که کثرات را در یك وحدت حقیقیِ معنوی در مرتبه‌ی بالاتر بنگریم.