تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

رابطه‌ی نفس ناطقه و قوای آن

همه‌ی عرض بنده تا اینجا این است که سعی کنید حضور کامل و تمام را از طریق معرفت نفس احساس و تجربه کنید و مواظب باشید سایه‌های علم حصولی ما را از توجه به این حضور غافل نکند. ما به آن افکاری که نتوانیم با آن‌ها به «یقین» برسیم اصالت نمی‌دهیم.
در این جلسه تأکید ما این است که به خودمان رجوع‌کنیم و اولاً: خود را به اعتبار ذات خودمان بنگریم. ثانیاً: خود را به اعتبار قوای نفس ناطقه‌مان مثل بینایی و شنوایی و تخیل و تعقّل مدّ نظر قرار دهیم. این‌که می‌گوییم: «من می‌بینم»، دروغ نیست و از سرِ خیالات به چنین تصوری نرسیده‌ایم. در این عمل سه موضوع در صحنه است. یکی «من، یا ذات شخص بیننده»، و دیگر «بینندگی من، یا قوه‌ی بینایی شخص بیننده» و سوم «ابزاری که با آن می‌بیند» یعنی چشم. قبلاً روشن شد که ابزارهایی مثل چشم و گوش جزء حقیقت انسان نیست. پس باید به دو موضوعِ قبل یعنی ذاتِ شخص بیننده و قوه‌ی بینایی نظر کرد و ملاحظه کنید که وقتی می‌فرمائید: من می‌بینم، یعنی ذات شما با قوه‌ی بینایی‌اش می‌بیند، همین‌طور که وقتی می‌گوئید من می‌شنوم یا «من» تصور می‌کنم و یا من تعقل ‌می‌کنم، تماماً در همه‌ی این مراحل ذات شما با قوای سامعه و متخیله و عاقله، می‌شنود و یا تصور می‌کند و یا مفاهیمی را تعقل می‌نماید.
عرض شد شما در خواب در عین این‌که چشم‌تان بسته است، قوه‌ی «بینایی» دارید و در رؤیای صادقه آنچه که با قوه‌ی بینایی‌تان دیده‌اید را بعد از مدتی با چشم سرتان می‌بینید. به این معنا که «بینایی» مربوط به ذات انسان یا نفس ناطقه است، با این تفاوت که در خواب، بدون ابزار چشم، آن حادثه را دیدید ولی در بیداری ذات شما آن حادثه را با قوه‌ی بینایی و به کمک چشم می‌بیند.
مسلّم ذات یا نفس ناطقه‌ی انسان نمی‌تواند عین قوه‌ی بینایی‌اش باشد زیرا قوه‌ی شنوایی هم دارد، همچنان که سایر قوا را نیز به نفس خود نسبت می‌دهد. شما همین حالا که صدای بنده را تماماً می‌شنوید یک «خود»ی دارید که به کمک قوه‌ی بینایی تماماً مرا می‌بیند، به این معنا که نفس ناطقه در قوه‌ی شنوایی، تماماً شنونده است و در قوه بینایی، تماماً بیننده است، چون همه‌جا همه‌ی آن هست و شما در خودتان این احساس را دارید. ممکن است واژه‌ها برای شما ثقیل باشد، «واژه»ها و اصطلاحات را دور بریزید، آنچه را در خودتان احساس می‌کنید مدّ نظر قرار دهید و این که احساس می‌کنید واقعاً خودم می‌بینم، به این معنی دیدن را که مربوط به قوه‌ی بینایی است به خودتان یعنی نفس ناطقه نسبت می‌دهید، در عین این‌که نفس ناطقه با ظهور به قوه‌ی بینایی عملِ دیدن را انجام می‌دهد ولی این ظهور مانع آن حضور نیست.
معلوم است که نفس ناطقه یا ذات شما جلوه‌هایی دارد از سنخ خودش که همان قوای نفس است و لذا «قوه‌ی بینایی» از خودِ نفس شماست. به همین جهت وقتی در خواب، نفس شما از تن شما منصرف شد از قوایش جدا نمی‌شود و می‌تواند در خواب صداهایی بشنود و یا چیزهایی را ببیند و یا به موضوعی فکر کند.
با توجه به نکته‌ی فوق است که عرض می‌کنیم نفس ناطقه وقتی مثلاً عمل رؤیت را انجام می‌دهد، از یک جهتْ خودش در صحنه است و از جهت دیگر به قوه‌ی بینایی ظاهر می‌شود و به این اعتبار ظهورش در صحنه است، منتها به قوه‌ی بینایی.(173) وقتی شما چیزی را می‌بینید و می‌گوئید من دارم می‌بینم، خوب به خودتان رجوع‌كنید تا ملاحظه کنید دو چیز در صحنه است و از سخنانتان معلوم می‌شود دو چیز را احساس می‌کنید، یکی ذات خود را احساس می‌کنید و یکی قوه‌ی بینایی را و می‌گوئید «من می‌بینم» و بینایی را در ذیل ذات خود قرار می‌دهید و به ذات خود نسبت می‌دهید. متوجه‌اید که خودتان «بینایی صرف» نیستید بلکه در ذات خود مستقرید منتها در موطن بینایی، بیننده‌اید، به این معنا که تماماً در موطن بینایی حاضرید، در عین آن‌که تماماً بینایی نیستید. این راز بزرگی است از رازهای عالم مجردات که تا انسان جنبه‌ی مجرد خود را احساس نکند نمی‌تواند با ذهن خود آن را تصور نماید و بپذیرد، چون ذهن او می‌پرسد چگونه می‌شود نفس تماماً در صحنه‌ی بینایی حاضر باشد و در عین حال ذاتی باشد که عین بینایی نیست. آری اگر فهمیدیم همه‌ی مجردات در همه‌جا هستند، این قفل گشوده می‌شود که چگونه در صحنه‌ی «بینندگی» نفس ناطقه نیز به خودش حاضر است. این‌جاست که متوجه می‌شوید هم خودتان در صحنه هستید و هم جلوه‌ای از خودتان به نام «بینندگی» در میدان است منتها در دو مرتبه‌ی حضور و ظهور به این معنی که به خودش حاضر است و به قوه‌ی بینندگی ظاهر می‌باشد. عرض شد «بینندگی» ظهور ذات شما است به آن اعتبار که قوه‌ای است از قوای نفس ولی آن ظهور با حضور خودِ ذات همراه است و به همین جهت می‌گویید من می‌بینم، تا معلوم شود حضور نفس ناطقه به خودش است ولی ظهورش به قوه‌ی بینایی است و این ظهور و آن حضور قابل جمع است. همین ذات در موطنِ ظهور به قوه‌ی «شنوندگی» نیز به خودش حاضر است. نفس ناطقه به خودش همه‌جا هست و همه‌اش هم همه‌جا هست و با توجه به این صفت است که در موطن شنوندگی به شنوندگی ظاهر است. هرچند وقتی به شنوندگی ظهور کرد دیگر از جهت ظهورِ شنوندگی، بیننده نیست و در ظهور قوا کثرت به میان می‌آید و از این جهت آنجا که شنونده است بیننده نیست ولی در همه‌جا، خودش به خودش حاضر است و به قوایش ظاهر.
وقتی به نفس ناطقه‌ی خود با دقت بسیار نظر کردید و متوجه شدید این موجودِ مجرد یک حضور دارد و یک ظهور، معنی حضور و ظهور خداوند و ملائکة الله را هم خواهید فهمید، به‌خصوص این نکته را که حضور حق به خودش است و ظهورش به مخلوقاتش، با عنایت به این‌که آنجایی که حق به مخلوقاتش ظاهر است تماماً خودش در صحنه است و می‌توان از طریق نظر به ظهورِ آیات الهی در همان منظر، به حضرت الله که تماماً در صحنه است رجوع کرد، همان حضرت الله که نه‌تنها در کنار هر مخلوقی تماماً در صحنه است بلکه در نزد ما از خود ما نیز حاضرتر است.
موضوع فوق نظر به حقیقتی است که برای نظر به آن نیاز دارد خود را از هر حجابی آزاد کنیم تا آن را در خود بیابیم، حتی از حجاب استدلال، چون این‌جا جای استدلال هم نیست، جای احساس کردن است و در خود یافتن، یافتن خدایی که در همه‌جا، همه‌ی او هست، دیگر درون و بیرون ندارد، وقتی به خدایی که تماماً در نزد شما است نظر کنید متوجه خدایی می‌شوید که تماماً همه‌جا هست. اگر در مورد حضور خداوند در عالم، از مرز دانستن جلوتر نرویم و در همین حد متوقف شویم، هرگز به آن شورِ ایمانی که بتوانیم با نور الهی اُنس بگیریم دست نمی‌یابیم و تزکیه و مجاهده برایمان معنای واقعی پیدا نمی‌کند.
برای هر موجودِ مجردی یك «حضور» هست و یك «ظهور» که حضورش به خودش است بدون هیچ مانعی و ظهورش به مواطنی است که می‌تواند در آن‌ها تجلی کند، و آن ظهور براساس ظرفیت محلِ تجلی است. همین‌طور که تجلی نفس ناطقه در هر موطنی براساس ظرفیت آن موطن است یعنی در شرایط تجلی قوه‌ی بینایی، نفس ناطقه در حدّ قوه بینایی‌اش تجلی می‌کند و همان نفس در شرایط تجلی قوه‌ی شنوایی، در حدّ قوه‌ی شنوایی تجلی می‌کند و آنچه شنیدنی است می‌شنود، حال اگر آن دیدنی و شنیدنی از جنس عالم ماده باشد به کمک چشم و گوش این کار را انجام می‌دهد و اگر آن دیدنی و شنیدنی در مرتبه‌ی فوق ماده باشد - مثل آنچه در خواب می‌بینید- صرفاً با قوه‌ی بینایی و شنوایی عمل دیدن و شنیدن را انجام می‌دهد بدون نیاز به معدّات مادی. زیرا دیدن و شنیدن مربوط به خودِ نفس است و از این جهت هیچ‌کس به معنی واقعی آن کور و کر نمی‌شود بلکه ممکن است با از دست دادن چشم و گوش، ابزار دیدن و شنیدنِ واقعیات مادی را از دست بدهد، نه این که شنوایی و بینایی خود را از دست بدهد، همان‌طور که انسان نابینا تعقل خود را از دست نمی‌دهد. در همین رابطه انسان‌های نابینا چون قوه‌ی بینایی‌شان هست در خواب نسبت به آنچه در خواب می‌بینند بینا هستند هر چند نتوانند با پدیده‌های مادی تطبیق دهند و یا مثل انسان‌های بینا خواب صورت‌هایی را ببینند که در بیداری دیده‌اند. ولی در هر حال با سایر حواسِ خود صورت‌هایی را در ذهن خود تجسم کرده‌اند و به همان صورت، مثل آدم‌های بینا خواب آن صورت‌ها را می‌بینند.
وقتی متوجه شدیم حضور موجود مجرد به خودش است و همه‌اش همه‌جا حاضر است و ظهورش به تجلیاتش است، پس قبل از این که با تجلیاتش ظهور کند، خودش حاضر است منتها زمینه‌ی ظهورش به مواطن مختلف است مثل این‌که ملائکه و روح در شب قدر نزول می‌کنند، به اعتبار ظرفیتی که شب قدر دارد وگرنه آن‌ها همیشه همه‌جا هستند و چنانچه قلب انسانی در شب قدر آماده شود برایش نازل می شوند.