از نکات حساسی که نباید از آن غفلت شود موضوعِ تشکیکیبودن مقولهی تجرد است و چون عدهای از این نکته غفلت کردند در تحلیل جایگاه مجردات و نحوهی حضور آنها در عالم به مشکل افتادند. تفاوت خداوند و ملائکه و نفس انسان در این نیست که یکی مجرد است و دیگران مجرد نیستند بلکه تفاوتشان در شدت و ضعف تجردشان است، همینطور که از نظر درجهی وجودی دارای شدت و ضعف هستند. ماهیات شدت و ضعفبردار نیستند ما نمیتوانیم بگوییم: «صندلیِ شدیدتر»، چون صندلی از مقولهی ماهیت است. ولی میتوانیم بگوییم: «نورِ شدیدتر» «علمِ شدیدتر»، چون اینها از مقولهی وجودند و تشكیكبردارند. تجرد هم از مقولهی وجود است و شدت و ضعف برمیدارد؛ تجردِ ضعیف، مثل نفس نباتی یا نفس حیوانی و تجرد شدید، مثل ذات خداوند. قصد ندارم بحث فلسفی بکنم ولی باید دیدگاه ما به گونههای مختلف مخلوقات، درست باشد تا جایگاه آنها را درست تحلیل کنیم، از خود بپرسید چرا نمیتوانید بگویید: «لیوانتر» اما میتوانید بگویید: «عاقلتر»؟ چرا میتوانید بگویید: «كاملتر» اما نمیتوانید بگویید: «میزتر»؟ چون «میز» از جهت میز بودن واقعاً وجودی در عالم ندارد؛ چند تکه چوب را مطابق نیازی که داشتهایم، شکل داده و اسم آن را «میز» گذاشتهایم. وگرنه در خارج و به عنوان یک واقعیت، «میز» نداریم، آیا این چوبها را به این شکلی که در آوردهایم برای مورچهها هم «میز» است یا چوب است؟ ما در خارج از ذهن خود واقعیتی به نام شیشه داریم که شکل خاصی به خود گرفته ولی واقعیتی به نام «لیوان» نداریم، شیشهها را مطابق نیازی که داشتهایم تغییر شکل دادهایم و نام آن را لیوان گذاشتهایم و چون میز و لیوان چیزی جز همان چوب و شیشه نیستند، نمیتوان گفت: این میز از آن میز، «میزتر» است و یا این لیوان از آن لیوان، «لیوانتر» است زیرا میز بودن و لیوان بودن به «وجود» رجوع ندارد. میز و لیوان تغییر شکلِ شیشه و چوب است مطابق صورتی که ما در ذهن خود ساختیم و آن صورت را به آنها دادیم ولی در واقعیتِ چوب و شیشه به عنوان درجهای از وجود، تغییری حاصل نشده و وجود آنها شدیدتر نگشته است. در حالی که وقتی پای وجود در میان است موضوع فرق میکند. واقعاً وجود ملائكه، از وجود خدا، نازلتر است. خدا وجود مطلق است، وجود ملائكه در ذیل وجود خداوند و پرتو وجود اوست. در حالی که نسبت این لیوان به لیوانی دیگر چنین نیست که یکی نازلهی آن لیوان باشد، به همین جهت گفته میشود «هر چیزی كه شدت و ضعف بردارد وجودی است» یعنی به واقعیت خارجی نظر دارد و ساختهی ذهن ما نیست. وقتی میگوئیم این آقا عالمتر است به علم نظر داریم که قابل شدت و ضعف است و واقعاً آن کسی که عالمتر است، علم او از نظر وجودی در درجهی برتری قرار دارد و صرفاً ساختهی ذهن ما نیست، ولی نمیشود گفت: «سقف خانهی ما سقفتر از سقف خانهی شما است» برای اینكه سقفبودنِ سقف مثل علم بودنِ علم نیست، اعتبار ما است که آنجا را سقف نامیدهایم در حالیکه واقعیتی بیش از آجر و سیمان ندارد. آیا واقعیتِ «علم» مثل واقعیتِ این «دیوار» است که به اعتبار ما به آن علم میگوئیم، یا حقیقتاً یک واقعیت وجودی است؟ ما در خارج از ذهن «دیوار» نداریم، دیوار همان آجرها و گچها است، حال آن آجرها و گچها نسبت به آن اطاقی که میسازیم شخصیتی خاص پیدا کردهاند به نام دیوار، بدون آنکه دیواربودن هم در خارج از ذهن ما واقعیتی جدا از آجر و گچ و سیمان، داشته باشد.
آیا تجرد برای نفس ناطقه و ملائکه و خداوند مثل دیوار است که ساختهی ذهن انسانها است و یا واقعیتی است خارجی و به وجود آنها مربوط است و به همان اندازه که درجهی وجودی آنها متفاوت باشد تجرد آنها نیز شدت و ضعف دارد؟
با توجه به مباحث گذشته میتوان قبول کرد که حقیقتاً تجرد در ذات نفس ناطقه و ملائکه نهفته است و عین واقعیت آنها است و به همین جهت هر چقدر انسانها از کثرت و حکم بدن آزاد شوند تجردشان شدت مییابد و به مجرد مطلق یعنی خداوند نزدیک میشوند. نفس ناطقهی بنده به جهت تعلقاتی که دارد، تجردش کامل نیست و نسبت به مخلوقاتی که چنین تعلقاتی را ندارند، در تجرد ضعیفتری قرار دارد و حضرت حق که هیچ تعلقی برایش فرض نمیشود، عین تجرد است و کاملترین تجرد را دارا است. از طرفی وقتی متوجه شدیم كه موجودات مجرد دارای حضور «كامل و تمام» هستند میتوانیم نتیجه بگیریم هر اندازه که موجود تجردش شدیدتر باشد، حضورش «كاملتر» و «تمامتر» است و خداوند كه مطلق تجرد است، مطلق حضور است به نحو کامل و تمام.