تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

مرگ غیر طبیعی

بعضی مواقع انسان‌ها در حالتی غیر طبیعی می‌میرند؛ به این معنا که نفس‌شان هنوز به بدن‌شان گرایش دارد تا به قوه‌ها و استعدادهایش فعلیت ببخشد ولی بدن در اثر عوامل خارجی - مثل تصادف- خراب شده و نفسِ ناطقه امکان تدبیر آن را ندارد و لذا آن‌ را رها می‌کند و از آن منصرف می‌شود. حالا چرا تقدیرِ چنین آدمی این بود که با تصادف و امثال آن از دنیا برود، مربوط به سنن الهی است که در عالم جاری است و در محدوده‌ی مباحث معرفت نفس نیست، مثلاً در روایات هست غفلت از صله‌ی رحم به‌خصوص عدم رعایت حقوق والدین عمر را کوتاه می‌کند، به این معنی که به نفس ناطقه در آن حدّ که استعدادهایش به فعلیت برسد، فرصت نمی‌دهند و ممکن است مرگ‌های غیر طبیعی در چنین رابطه‌ای اتفاق بیفتد.
ممکن است این سؤال برای عزیزان پیش آید که بسیارند افرادی که نه در انسانیت کامل شده‌اند و نه در قوای حیوانی به فعلیت کامل رسیده‌اند و نه بدنشان آنچنان خراب شده که نفس ناطقه نتواند آن را تدبیر کند ولی با این حال می‌میرند، این‌گونه مرگ را چگونه در مباحث گذشته جای دهیم؟
ابتدا لازم است محکمات بحثِ مرگ را یادآوری کنیم و سپس به بحث ادامه دهیم، محکمات بحث در مورد مرگ آن است که بدن ابزار نفس است و مسلم پس از آن‌که نفس ناطقه نیاز به آن نداشت آن را رها می‌کند. حال در موردی که می‌فرمائید دو احتمال می‌توان داد، یکی این که ممکن است به فعلیت رسیدن نفوس متفاوت باشد و بعضی از نفوس ناطقه به جهت ظرفیت کمتری که دارند با فعلیت‌یافتن همان ظرفیت - چه در انسانیت و چه در حیوانیت- بدن خود را ترک کنند که در این صورت این نوع مرگ جزء مرگ طبیعی قرار می‌گیرد و یا ممکن است جداشدنِ غیرطبیعیِ نفس از بدن، به دو نحو باشد یا به جهت حوادث باشد که بحث آن شد و یا به جهت گناهانی باشد که انسان مرتکب شده و نفسِ ناطقه‌ی او متوجه شود با ادامه‌ی تدبیرِ بدن چیزی بر کمال آن - چه در انسانیت و چه در حیوانیت- افزوده نمی‌شود.
مرگِ غیرطبیعی که به جهت خراب‌شدن بدن واقع می‌شود، به دو نحو دفعی و تدریجی ممکن است صورت گیرد: یكی این‌كه «بدن» طوری مریض شود که امکان تدبیر بدن برای نفس ممکن نباشد، مثل این که رگ قلب کسی مدت‌ها گرفته‌است؛ هر چقدر نفس ناطقه فرمان‌می‌دهد برای تدبیر و استفاده‌ی کامل از آن، نتیجه نمی‌گیرد، به مدت چند سال فرمان ‌می‌دهد ولی فرمانش بر روی آن قلب نافذ نیست. این نفس به طور تکوینی، آرام‌آرام عزم انصراف از بدن را در خود ایجاد می‌کند، با این که هنوز استعدادهای فعلیت نیافته دارد ولی متوجه می‌شود امکان رسیدنِ به فعلیت، نسبت به استعدادهایی که دارد، در این بدن نیست. و یا عین همین حالت به صورتی واضح‌تر وقتی برای نفس ناطقه پیش می‌آید که با بدنی روبه‌رو می‌شود که مثلاً در اثر تصادف و یا عامل دیگری امکان تأثیرپذیری از تدبیر نفس را به کلی از دست داده است، همین که چند فرمان به بدن می‌دهد و بدن نمی‌تواند بگیرد، از آن منصرف می‌شود.(140) که می‌توان آن را مرگِ غیر طبیعی دفعی نامید.
در رابطه با قلبی که خراب شده و فرمان نفس ناطقه بر آن نافذ نیست علم پزشکی می‌تواند کمک کند تا آن قلب ترمیم شود و نفس بتواند آن را تدبیر نماید و در این صورت انصرافی از طریق نفس ناطقه نسبت به این بدن پیش نیاید.
چنانچه ملاحظه فرمودید روح بر اثر بیماری بدن، آرام‌آرام از حكومت بر بدن ناامید می‌شود و آن را رها می‌كند ولی چون این روحْ بدن خود را می‌خواهد، اگر آن بیماری‌ كه مانع فرمان‌پذیریِ «تن» از «من» است، برطرف شود، نفس ناطقه چون به كمالی كه می‌خواسته هنوز نرسیده و چون از رسیدن به آن كمال هم ناامید نیست، دوباره به این «تن» نظرمی‌كند و به آن فرمان می‌دهد و به كارش می‌گیرد.
بر این نکته که قبلاً عرض شد عنایت داشته باشید که بعضی از مرگ‌ها به جهت آن است كه در فرمان‌های طولانیِ نفس ناطقه به بدن، بدن در شرایطی قرار دارد كه نمی‌تواند به خوبی تدبیر نفس ناطقه را بگیرد و نفس آرام‌آرام آماده می‌شود که از بدن منصرف شود. بر همین اساس می‌توان گفت اگر این آقا مثلاً بیماری آسم نداشت، ممکن بود چند سال دیگر بماند، اما به خاطر آسم زودتر رحلت کرد.
در یك حادثه‌ی ناگهانیِ تصادف که روح هرچه تلاش می‌کند دیگر نمی‌تواند بدن را تدبیر کند، چون مثلاً رگ‌های قلب یا مغز پاره شده ‌است، اگر سریعاً قبل از آن‌که نفس ناامید شود و بخواهد بدن را ترک کند، بدنِ آسیب‌دیده را ترمیم کنند تا روح بتواند دوباره به آن‌ فرمان بدهد، از مرگ طرف جلوگیری کرده‌اند چون روحی كه سال‌ها به بدنش فرمان می‌داده به‌زودی از آن منصرف نمی‌شود، زیرا هنوز در خود ملکات تدبیر بدن را حاضر دارد. البته این‌که بعضی‌ها چون اجلشان رسیده بود، تصادفی برایشان پیش آمد و مردند، در حوزه بحث ما نیست، و پزشکان نمی‌توانند این موارد را تشخیص دهند، وظیفه‌ی آن‌ها فقط این است که آنچه از دستشان می‌آید انجام دهند تا اگر طرف از مواردی است که نفس او آماده‌ی تدبیر بدنش هست زمینه‌ی آن تدبیر فراهم شود.