تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

رؤیا

با طرح رؤیای صادقه برای این كه مسأله از ابهام در آید لازم است کمی در مورد انواع رؤیا بحث کنیم وگرنه اصلِ بحثِ «رؤیا» بحث مبسوطی است که جایگاه دیگری را طلب می‌کند ولی چون با طرح بحث «رؤیای صادقه» سؤالاتی برای دوستان پیش می‌آید، در حدّ جواب به آن سؤالات به موضوع می‌پردازیم به امید آن که دریچه‌ای باشد جهت معرفتِ بیشتر به نفس.
ابتدا خوب است عنایت فرمائید که در هنگام خواب، گذشتِ زمان را درک نمی‌کنید زیرا در هنگام خواب، با نفس ناطقه‌ی خود به‌سر می‌برید و نفس ناطقه‌ مجرد از ماده است، در حالی‌که «زمان» مربوط به عالم ماده می‌باشد - اَعم از زمان عَرَضی که با گردش زمین به دور خود و یا به دور خورشید به دست می‌آید و یا زمان ذاتی عالم ماده که در اثر حرکتِ جوهری عالم ماده ایجاد می‌شود - و در قیامت نیز به این جهت که انسان با نفس ناطقه‌ی خود به‌سر می‌برد «زمان» وجود ندارد. از نمونه‌های بی‌زمانی در برزخ و قیامت، داستان حضرت عُزَیر است كه قرآن در رابطه با آن می‌فرماید‌: «أَوْ كَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِـی هَـَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِأةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِأةَ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آیَةً لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى العِظَامِ كَیْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(44) آن حضرت عبورشان به منطقه‌ای افتاد كه خانه‌ها همه خراب شده بود و گویا استخوان‌های مردگان برروی خاك افتاده بود. گفت: چگونه این‌ها را خدای متعال زنده می‌كند؟ پس خداوند او را به مدت صد سال میراند و سپس زنده نمود و به او گفت: چه مدت در این‌جا ماندی؟ گفت: یك روز یا بعضی از روز. خداوند فرمود: ولی صد سال این‌جا ماندی، حال بنگر به طعام و شرابت كه تغییر نكرده و بنگر به الاغ‌ات و باید تو را نشانه و آیتی برای مردم قرار بدهم و باز بنگر به استخوان‌های الاغ كه چگونه آن‌ها را بلند می‌كنیم و پیوند می‌دهیم و سپس گوشت را به آن‌ها می‌پوشانیم. پس وقتی مسئله برای او روشن شد، گفت: می‌دانستم كه خدا بر همه چیز قادر است.
خداوند طعام و شراب او را با این‌كه صد سال از آن‌ها گذشته بود به همان صورت اولیه حفظ نمود ولی الاغ او را كه نسبت به طعام و شراب امكان ماندنش کمی بیشتر بود، میراند تا او به قدرت حق در میراندن و حفظ‌کردن، با تمام وجود پی‌ببرد و عیناً مشاهده كند كه مسئله‌ی زمان و بود و نبود آن و طولانی‌بودن و كوتاه‌بودن آن در مقابل قدرت خداوند هیچ نقشی ندارد.
مهم این قسمت از آیه است كه می‌فرماید: «فَاَماتَهُ اللهُ مِأَةَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ» خداوند او را صد سال میراند و سپس زنده نمود، حاكی از آن است كه روح او بر اساس محاسبات عالم دنیا صد سال در عالم دیگر یعنی در برزخ یا فوق برزخ بوده است. با این حال وقتی از او سؤال می‌شود «كَمْ لَبِثْتَ؟» چقدر در این‌جا مكث نموده‌ای؟ بر خلاف واقعیتِ دنیا كه صدسال گذشته است، می‌گوید: یك روز یا قسمتی از یك روز. و خداوند می‌فرماید: «بَلْ لَبِثْتَ مِأَةَ عامٍ» بلكه صد سال است در این‌جا مانده‌ای.
حال سؤال این است كه چرا این پیامبر خدا با این‌كه بر اساس محاسبات دنیایی صد سال در برزخ یا عالم فوق برزخ بوده است، در جواب می‌گوید: یک روز یا كمتر از آن مكث كرده‌ام؟ این‌جا است كه معلوم می‌شود در عالم برزخ، یا فوق آن، زمان نمی‌گذشته تا او حس كند و خداوند با این واقعه این سرّ را برای بشریت روشن فرمود و فهماند كه عوالمِ فوق زمان را نمی‌شود با مقیاس‌های زمانی محاسبه نمود و اساساً فوق زمان، قابل انطباق به زمان نمی‌باشد. در واقع خداوند می‌خواست به او بفهماند كه مكث تو در عوالم معنوی و در عالم بعد از مرگ با محاسبات زمانی قابل اندازه‌گیری نیست و اما اگر می‌خواهی كه بر اساس محاسباتِ اهل دنیا بدانی چه مدتی در عالمِ بعد از مرگ بوده‌ای، بدان مدت آن صد سال است.
ملاحظه کنید که چون حضرت عُزیر به خودشان - خارج از بدن دنیایی- رجوع‌ ‌كردند، احساسی از «گذران» در آن مدت در خود نیافتند زیرا در آن شرایط با نفس ناطقه‌ی خود به‌سر می‌بردند - که «گذران» در آن نیست- و نه با بدن خود، و همین حالت برای انسان در هنگام خواب پیش می‌آید. ما هنگام خواب متوجه گذران زمان نیستیم و گاهی ساعت‌ها خواب بوده‌ایم و هنگام بیداری احساس می‌کنیم چند لحظه بیشتر طی نشده و اگر قرائنی پیرامون‌مان از جمله ساعت یا مثلاً تاریکی و یا روشنی هوا نباشد متوجه مقدار زمانِِ طی شده نخواهیم شد. درست عین واقعه‌ای که برای اصحاب کهف اتفاق افتاد و آن‌ها قریب به 309 سال خوابیدند و وقت بیداری گفتند که یک روز یا نصف روز خوابیدیم.