بحث به نكتهی هشتم از «ده نكته از معرفت نفس» رسید که عبارت است از:
«ماده، مزاحم و مانع حضور مجرد در عالم ماده نیست، مثل حضور نفس در بدن؛ كه حضـور مـادیِ اعضاء، مزاحم حضور و تأثیر نفس در بدن نمیباشد. بلكه ماده، مزاحم حضور ماده، در ماده است، مثل جایگرفتن یك دست در بین سلولهای دست دیگر، كه محال است.»
بنده نمیتوانم این دستم را داخل دست دیگرم ببرم، اما نفس ناطقهی من کاملاً در «تن» من حاضر است و بدن من هم مانع حضور نفس ناطقهی من نیست. در معرفت نفس بابی را میتوان باز کرد تحت عنوان «نحوهی حضور مجردات در عالم ماده». برای تحلیل این موضوع همهی ما این تجربه را داریم که ماده مزاحم حضور ماده در ماده است، به این معنی که یک پدیدهی مادی، مانع حضور پدیدهی مادیِ دیگر در همان مکانی است که خودش قرار دارد، زیرا موجودات مادی مکانمند و زمانمندند. ولی موجودات مجرد از مکان و زمان آزادند و بر این اساس شما احساسمیکنید؛ «من» شما در تن شما حاضر است و ابداً تن شما مانع حضور نفس ناطقهی شما در تنتان نیست بلکه تمام «تن» در قبضهی «من» است و این حضور برای نفس شما داخل و خارج هم ندارد تا تصور کنیم «من» انسان روی تن اوست یا داخل آن. در عین اینکه نفس ناطقه وجود دارد، برایش معنی نمیدهد که در داخل بدن است یا در خارج آن، یا در این قسمت بدن باشد یا در آن قسمت بدن.
نفس ناطقهی شما، اولاً: در تن شما حاضر است و هیچ چیز مانع حضور آن در تن شما نیست، ثانیاً: نه تنها تن مانع حضور من در تن نیست بلکه مانع تأثیر و حاکمیت نفس در بدن نیز نمیباشد، به طوری که اگر ارادهکنید دستتان را بالا بیاورید، دست شما مانع حاکمیت و تأثیر ارادهی نفس در بالا بردن آن نمیشود. این چیز عجیبی است؛ که چگونه نفس شما- به عنوان یک موجود مجرد- میتواند در ماده تأثیر کند و آن را جابجا نماید! سرِ آدم چیز سنگینی است؛ اگر بخواهید سرتان را در یک ساک حمل کنید نیم ساعت که آن را حمل کردید خسته میشوید ولی نفس شما اراده میکند و همین سر را روی گردن شما نگه میدارد، بدون آن که ماهیچههای گردن احساس خستگی کنند. نه تنها انسان در محل گردن احساس خستگی نمیکند بلکه دائماً به ماهیچههای گردن فرمان میدهد و سر را به این طرف و آن طرف حرکت میدهد.
قبلاً عرض شد که «تن» مانع حاکمیت «من» نیست، آنچه در نکتهی هشتم بناست مورد بررسی قرار گیرد این است که ماده، مزاحم حضور مجرد در عالم ماده نیست.
باید با دقتِ تمام متوجه این امر بود كه «حكم حضور موجود مجرد در عالَم» با «حكمِ حضور پدیدههای مادی در عالم» فرق دارد؛ به طوریكه حضور مجردات همهجایی است، بدون اینكه آن جایی كه ماده هست، جا برای حضور مجرد تنگ باشد. مثل حضور نفس در بدن؛ كه اعضای مادیِ بدن، مانع حضور نفس مجرد در جایجای بدن نیستند؛ زیرا موجود مجرد نسبت به موجودات مادی، از سنخ دیگری است. تا وقتی از ساحت عالم مادی آزاد نشدهایم درک چنین حضوری از عالم مجردات در عالم ماده برایمان مشکل است و با نظر به نحوه ی حضور نفس ناطقه در بدن این مشکل رفع میشود و دید ما وسعت مییابد.
آرامآرام میتوانیم به خود تفهیم کنیم که حکمِ حضور مجردات در عالم ماده، با حکم حضور ماده در عالم ماده متفاوت است و مواظب باشیم حکم حضور ماده در عالم ماده را به همهی عالم سرایت ندهیم. ذهنِ اکثر مردم اینطور است؛ که نمیتوانند تصور صحیحی از حضور حقایق غیبی در عالم ماده داشته باشند، همین امر موجب میشود تا در انتخابها و ارادههای خود سخت به بیراهه بروند. بعضی ها تصور میکنند نمیشود در عین آن که قطرات باران از ابرها ریزش میکند ملائکةالله در هدایت آنها در صحنه باشند و اگر هم با اینگونه روایات روبهرو شوند که حضور ملائکةالله را در این موارد متذکر میشوند، سعی میکنند آن روایات را توجیه مادی کنند و مثلاً به جاذبه زمین و سایر انرژیها ربط دهند. همینطور که حرکت دست را تا حرکت ماهیچهها و تحریک عصبها دنبال میکنند، بدون آنکه متوجه حضور نفسِ ناطقه در این فعالیتها باشند. به جهت غفلت از نحوه ی حضور مجردات در عالم بعضیها اشتباه بزرگی کردهاند؛ فکرکردهاند این که گفته میشود عالم مجردات ماوراء طبیعت است به معنی آن است که مجردات آن بالاها هستند.(202) تصور اینکه موجودات مجرد در آن بالا باشند مثل یک مادهی مخدری است که ما را به خود عادت میدهد و نمیگذارد ما به حقایق مجرد عالم درست بنگریم و با تصور غلطی که از نحوهی وجود مجردات در عالم داریم برداشتهای دینی و عقیدتی ما غلط خواهد ماند. اکثراً فکرمیکنند حکم حضور مجردات در عالم ماده مثل حکمِ حضور ماده در عالم ماده است و با چنین تصوری در قرآن و روایات نظر مینمایند. در حالیکه خیلی زود باید از چنین تصوری آزاد شویم تا بتوانیم آیات و روایات را با عقل و قلبِ خود تصدیق کنیم. قرآن به ما دستور میدهد: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»(203) هنگامی که قرآن میخوانی از شرّ شیطان به خدا پناه ببر. یعنی در کنار شما دو واقعیت دیگر هم هست یکی شیطان و دیگری خدا، در راستای رجوع به قرآن، به خدا پناه ببر تا شیطان نتواند با حضور خود در قوهی واهمه، جهت قلب شما را از درست درککردن آیات الهی منحرف کند. با درک درستِ حضور مجردات در عالم است که میتوان معنی پناه بردن به خدا از وسوسههای شیطانی را درست فهمید و نه تنها آیه را به خوبی تصدیق میکنیم بلکه میفهمیم میشود در همان حال که شیطان با وسوسههایش در میدان است حضرت حق با انوار خاص خود در صحنه باشد و میتوان جان را در معرض انوار الهی قرار داد زیرا حضور شیطان مانع حضور حضرت حق نیست.
با تأمل بر نکتهی هشتم، موضوعات زیر مورد توجه قرار میگیرند:
1- بیمعنابودن فرار از فرشتهی مرگ
وقتی در عالم ماده چیزی مانع حضور مجردات در عالم ماده نیست، پس فرشتهی مرگ(ع) در هر جایی از عالم ماده حاضر است و میتواند تأثیر خود را داشته باشد. دیگر معنی نمیدهد که کجا برویم که از دسترس فرشتهی مرگ و تأثیر او در امان باشیم. اینطور نیست که فرشتهی مرگ از در یا از پنجره بیاید، او همهجا حاضر است و عالم ماده مانع حضور او نیست، هر چند ممکن است وقتی میخواهد ما را قبض روح کند و برای ما ظهور کند، به صورتِ وارد شدن از درِ اطاق باشد ولی در هر حال او همه جا حاضر است، به همین جهت در آنِ واحد میتواند هزاران نفر را در نقاط مختلف قبض روح نماید. حضرت صادق(ع) میفرمایند: «قِیلَ لِمَلَكِ الْمَوْتِ(ع) كَیْفَ تَقْبِضُ الْأَرْوَاحَ وَ بَعْضُهَا فِی الْمَغْرِبِ وَ بَعْضُهَا فِی الْمَشْرِقِ فِی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَقَالَ أَدْعُوهَا فَتُجِیبُنِی قَالَ وَ قَالَ مَلَكُ الْمَوْتِ(ع) إِنَّ الدُّنْیَا بَیْنَ یَدَیَّ كَالْقَصْعَةِ بَیْنَ یَدَیْ أَحَدِكُمْ یَتَنَاوَلُ مِنْهَا مَا یَشَاءُ وَ الدُّنْیَا عِنْدِی كَالدِّرْهَمِ فِی كَفِّ أَحَدِكُمْ یُقَلِّبُهُ كَیْفَ شَاءَ»(204) از ملك الموت پرسیدند: تو چگونه چندین نفر را در یك زمان قبض روح میكنى در صورتى كه بعضی از آنان در مغرب زمین هستند و بعضى در مشرق زمین؟ گفت من آنان را بهسوى خود میخوانم و آنها مرا اطاعت میكنند. امام(ع) ادامه میدهند: باز ملك الموت گفت: همانا همهی جهان پیش من چون كاسهاى است كه در برابر یكى از شما باشد از هر كجاى آن كه بخواهد میخورد، و جمیع دنیا نزد من مانند یكدرهم است كه در كف شما باشد هر طور كه بخواهد آن را میگرداند. این حدیث شریف از باب تشبیه معقول به محسوس، روشن میکند که چگونه عالم ماده مانع حضور مجردات نیست.
وقتی روشن شود «ماده، مانع حضور مجردات در آن عالم نمیتواند باشد.»، دیگر انتظار نداریم كه در هنگام مرگ وسایل مادی توان مقابله با فرشتهی مرگ را داشته باشند.
2- بیداری و حضور همیشگی
وقتی روشن شود عالم ماده مانع حضور مجردات نیست، و مجردات به صورت «کامل» و «تمام» همهجا حاضرند. شما در هر گوشه از عالم ماده همهی حقایق عالم غیب را حاضر دارید و اینطور نیست که سراغ حقایق غیبی را باید در جایی خاص گرفت، هرچند ممکن است بعضی از زمانها و مکانها مظهر حقایق غیبی باشند ولی مجردات محدود به محل ظهور خود نیستند.
ملاحظه کردهاید که چگونه آدمِ خواب را صدا میزنید و بیدار میشود. اگر روح او در همان لحظه در آنجا حاضر نباشد چگونه او بیدار میشود؟ اگر روح او که میتواند صدای ما را بشنود در صحنه نبود یا روح او هم خواب بود، هرگز انسانِ خواب بیدار نمیشد. آنکس که صدای ما را میشنود و جواب میدهد روح بیدار انسانی است که هرگز به خواب نمیرود. هرچند بدن انسان در آن شرایط مظهر روح بیدار او نیست.
3- هر کس همهی خدا را دارد
از توجهات بسیار ارزشمندی که مباحث معرفت نفس و خصوصاً این نکته در پی دارد این است که هرکس میتواند به طور کامل خداوند را در نزد خود داشته باشد. چون وقتی روشن شد خداوند تجرد مطلق است و در نتیجه حضورش هم مطلق است و طبق مباحث گذشته مجردات تماماً در همهجا حاضرند، پس خداوند تماماً در همهجا حاضر است و هرکس میتواند به طور کامل خداوند را در نزد خود داشته باشد، به شرطی که حجابهایی را که بین خود و خدا ایجاد کرده رفع کند، وگرنه از طرف خداوند دوری و بُعدی نیست. این باید إنشاءالله برای عزیزان روشن باشد که همهی مجردات - در عین شدت و ضعف از نظر تجرد - در همهجا در عالم ماده حاضرند، هر چند در عوالم دیگر بنا به رتبهای که دارند هر کدام در مرتبهی خود مستقر هستند و در مرتبهی بالاتر حضور ندارند در حالیکه در مراتب پائینتر خود حاضرند.
در مباحث قبل روشن شد هرکه مجردتر است حاضرتر است. پس مجردِ مطلق - یعنی حضرت حق جلّ جلاله- دارای حضور مطلق است. به این معنی که انسان میتواند در اولین نظر، حضرت حق را در نزد خود داشته باشد و هر کس همهی خدا را در پیش خود احساس کند. این چیز عجیبی است که انسانها همهی خدا را به طور کامل دارند، ولی متوجه نیستند؛ «همهی خدا مال من است و همهی خدا هم مال شماست.» نه اینکه مقداری از خدا مال من باشد و مقداری از او هم مال شما باشد، در آن صورت هیچ کس خدا ندارد چون موجود ناقص خدا نیست.
راز این نکته که هرکس با خدا یک «ارتباط شخصی» دارد در همین است که خداوند تماماً همه جا حاضر است. ارتباط شخصی با خدا غیر از آن است که تصور کنیم هرکس یک خدایی را برای خود میسازد و شخصاً با آن خدا ارتباط دارد، این یک نوع بتتراشی و بتپرستی است. واقعیت چیز دیگری است. واقعیت آن است که چون خداوند وجودش مطلق است تماماً در همه جا هست و هرکس میتواند با او ارتباطی شخصی برقرار کند، در عین آنکه همه با آن وجودِ مطلق ارتباط برقرار کردهاند و نه با تصورات ذهنی خودشان.
خداوند در عالم حاضر است و هر کس میتواند با او به صورت حضوری و قلبی مرتبط شود و این غیر از خدایی است که با فکر و استدلال به وجود او پی میبریم. بنده مکرراً به دوستان عرضکردهام نگاه امامان معصوم(ع) غیر از نگاه فلسفی به وجود خداوند است. ما در فلسفه نهایتاً متوجه معنا و مفهوم خدایی میشویم که در عالم هست، ثابت هم میکنید که جهان خدا دارد، اما خدایی که بتوان او را با قلب دید و با او درد دل کرد و به عنوان محبوب دلها با او مأنوس بود، خدای دیگری است. حضرت علی(ع) در جواب ذِعلب که از آن حضرت پرسید؛ «آیا خدایت را هنگام عبادت او دیدهاى؟» فرمودند: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ» من آنچنان نیستم که پروردگاری را عبادت کنم که او را نمیبینم. آنگاه پرسید؛ «یَا أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ كَیْفَ رَأَیْتَهُ؟» چگونه او را دیدهاى؟ «قَالَ یَا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَكِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَانِ»(205) فرمود: چشمها هنگام نظر افكندن او را درك نمىكنند ولى دلها با حقایقِ ایمان او را در مىیابند. بعضیها متوجه نیستند خداهایی که دارند آن خدایی نیست که دین به آنها معرفی کرده، خدای دین بر قلبها تجلی میکند و تجلی او با رعایت دستورات الهی و تزکیهی لازم، شدت مییابد. همچنان که با عدم رعایت تقوای لازم و با پرحرفیها و پرخوریها میرود و نور حضور خود را باز پس میگیرد. خدایی که محبوب قلب ما است با بندگی ما خود را مینمایاند و به اندازهی صدق ما در عمل به احکام شرعی، ظهور میکند.
مباحث معرفت نفس کمک میکند تا ماوراء خدای مفهومی، با خدای شخصی روبهرو شویم، خدایی که عین حضور و تأثیر و تجلی است. این است آن خدایی که برکت دارد و میتوان با او مناجات کرد. خدایی که حضرت سجاد(ع) در مناجات العارفین با او چنین سخن میگوید: «إِلَهِی فَاجْعَلْنَا مِنَ الَّذِینَ تَرَسَّخَتْ أَشْجَارُ الشَّوْقِ إِلَیْكَ فِی حَدَائِقِ صُدُورِهِمْ وَ أَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجَامِعِ قُلُوبِهِمْ ... مَا أَطْیَبَ طَعْمَ حُبِّكَ وَ مَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ» خداوندا! ما را از کسانی قرار ده که درختان شوق به سوی تو در باغهای سینههایشان رسوخ کرده و سوز محبت تو سراسر قلب آنها را فرا گرفته است... چه شیرین است طعم محبتِ به تو و چه گوارا است نزدیکی به تو.
مناجات فوق نمونهای است از ارتباط با خدای شخصی و این که حضرت سجاد(ع) چگونه با تمام وجود با همهی خدا در حال مناجات هستند و رسیدن به چنین باوری با نظر به مجردِ مطلق بودن خدا و حضور مطلق او قابل حصول است. حضور مطلق خدا چیزی است بالاتر از حضور حضرت جبرائیل و عزرائیل؛ چون آنها بر اساس استعداد ما بر ما تجلی میکنند امّا حضرت حق با حضور مطلق خود در صحنه است، کافی است متوجه چنین حضوری باشیم و جهت جان خود را به او بیندازیم، او به جهت رحمت واسعهاش بر ما تجلی میکند. براساس حضور همهجانبهی خداوند است که میتوان گفت:
آنکه عمری در پی او میدویدم کو به کو
ناگهانش یافتم با دل نشسته روبهرو
او همواره با ما روبهروست این ماییم كه گاهی طلبمان خراب است و به دنبال خدایی هستیم که خودمان ساختهایم، معلوم است که چنین خدایی را پیدا نمیکنیم در حالی که ربّ العالمین، حضور محض است، آنچنان حضوری که حضرت سید الشهداء(ع) در مناجات مخصوصِ خود عرضه میدارند: «أَیَكُونُ لِغَیْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَكَ حَتَّى یَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْك»(206) آیا برای غیر تو هم ظهوری هست که تو را آن ظهور نباشد به طوری که آن غیر، عامل ظهور تو گردد؟ چه موقع پنهان بودهای تا نیاز باشد چیزی ما را به سوی تو راهنمایی کند؟ این است معنی حضور مطلق حضرت حق و اینکه اولیائ الهی میتوانند چنین حضوری را احساس کنند.
4- معنای حضور ملائکه و خدا در کل هستی
بحثمان در مقایسهی حضور بین ماده و مجرد بود که عرض شد ماده مانع و مزاحم حضور مجرد در عالم ماده نیست، حال بحث در مقایسهی چگونگی حضور ملائکه با خداوند است، روشن است که خداوند از ملائکه مجردتر است، پس حاضرتر است. پس عالَم ملائکه نمیتواند مانع حضور حضرت حق باشد. همانطور که در دنیا عالم ماده برای ما ظاهر است و مجردات در عین آنکه در عالم ماده ظاهر نیستند ولی حاضرند، در عالم ملکوت نیز، ملائکه ظاهرند و خداوند در عین آن که ظاهر نیست، حاضر است. فرض بگیرید شما در عالم ملائکه حاضر شدید، در آن عالم آنچه برای شما ظاهر است، ملائکهی الهی هستند، ولی از آنجایی که خداوند تجرد محض است، در آن عالم از خودِ ملائکه حاضرتر است و بر این اساس ملائکه نیز مانع حضور حضرت رب العالمین نیستند، هر چند ظهور حضرت رب العالمین به ملائکةالله است.
با توجه به مباحث گذشته در اینجا که ما نشستهایم، چند چیز موجود است، یکی عالم ماده که ظاهر است و عالم دیگر عالم ملائکه که حاضر است ولی ظاهر نیست و یکی هم عالم الوهیت که آن هم حاضر است و ظاهر نیست منتها با حضوری شدیدتر از حضور عالم ملائکه. به این معنا که اگر حضرت حق خواست با ما روبهرو شود، حاضرترین حقیقت که بدون هرگونه مانعی در صحنه است، اوست ولی اگر ما خواستیم با حضرت حق مرتبط شویم باید خود را شایستهی نزدیکی به او بکنیم و با تزکیهی لازم حجابهای بین خود و حضرت حق را بزدائیم. به همین جهت میتوان گفت:
یار نزدیکتر از من به من است
این عجب بین که من از وی دورم
از یک جهت با حضرت حق به راحتی به نیایش مینشینید و از جهتی دیگر تلاش میکنید تا به او نزدیک شوید و وارد عالم مقربین گردید، در این مرحله است که واسطههای فیض الهی و مقربان ساحت حق یعنی ائمهی معصومین(ع) به مدد ما میآیند تا دست ما را بگیرند و بالا ببرند.
وقتی معنی حضور ملائکه و خداوند در کل هستی روشن شد و معلوم گشت ملائکةالله از جهت واسطهی بین ما و خدا یعنی جهت رجوعِ ما به حضرت حق، نقشی اساسی دارند و فیض الهی را به ما میرسانند تا ما را با حق مرتبط کنند، دیگر معنی نمیدهد که ما در کجا به دنبال خدا و ملائکهی الهی بگردیم. ملکوتیان و حضرت رب العالمین در هر مکان مادی حاضرند، باید از خود بپرسیم ما در کجا قرار بگیریم و به کدام افق رجوع کنیم تا آنهایی که در همهجا حاضرند در منظر ما قرار گیرند. آری!
کدامین زمین است خالی از او
که در آسمانش کنم جستجو
همی بیند او ما همه سر به سر
ز کوری نبینیم ما روی او
چون ماده، مانع حضور مجرد در عالم ماده نیست باید خود را از این تصور آزاد کنیم که خداوند در ماوراء عالم ماده است و تصورمان این نباشد كه او بالای عالم ماده قرار دارد، همچنان كه نفس ما در بالای تن ما نیست، نفس ما همه جای تن ما حاضر است، بدون آنکه جا داشته باشد و بدون آنكه تن ما، مانع حضور نفس ما باشد، آری اشکال ندارد بگوئیم نفس انسان ماوراء تن اوست ولی به این معنا که مرتبهی وجودی آن از مرتبهی وجودی تن برتر است ولی نه اینکه نفس انسان در مکانی بالاتر قرار داشته باشد.
5- شدت حضور خداوند در هستی
مسلماً با توجه به مباحث گذشته به این احساس رسیدهاید كه هر قدر تجرّدِ موجود شدیدتر باشد، حضورش شدیدتر است. و لذا همانطور كه ماده مانع حضور مجردات - اعم از ملائكه و خداوند- در عالَم ماده نیست، وجود ملائكه در عالمِ ملائکه نیز مانع حضور خداوند در همان عالم نمیباشد؛ زیرا تجرد خداوند مطلق است، پس اینطور نیست كه در عالم ملائكه -كه محل ظهور ملائكه است- خداوند حاضر نباشد؛ از آنجایی که تجرد خداوند مطلق است، حضور حضرت حق هم در تمام مراتب هستی مطلق است و انسانهایی که قلب خود را تا ملکوت عالم و فوق ملکوت سیر دادهاند به راحتی میتوانند در عین نظر به حقایق ملکوتی، به حضور حق در آن عالم توجه کنند.
با توجه به قاعدهی حضور شدیدترِ آن موجودی که تجرد شدیدتری دارد میتوان در رابطه با حضور حضرت صاحب الأمر(عج) گفت: حضور رب العالمین را مقدم بر حضور حضرت صاحب الأمر(عج) میتوان احساس کرد و در همین رابطه در مناجات با حضرت رب العالمین در دعای ندبه خداوند را مخاطب قرار داده و عرضه میدارید: «وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِرِضَاهُ» خداوند! بر ما منت بگذار و امام زمانمان را از ما راضی گردان. به این علت از خدا میخواهید تا قلب امام زمان(عج) را از شما راضیکند كه خداوند را از هر چیز نسبت به خودتان حاضرتر و نزدیکتر مییابید در حالی که باید زحمتها کشید تا به امام زمان (ع)- به عنوان غایت کمال انسان ها- نزدیک شویم. حضرت حجت(عج) به عنوان واسطهی فیض در هستی، یک نحوه «حضور» در تمام مراتب عالمِ وجود دارند که از همهی مخلوقات ارضی و سمائی به ما نزدیکترند. اما حضور شدیدتر را خدا دارد و معلوم است که در اولین نگاه توجه قلب متوجه حضور خدا میشود و از او میخواهد که «وَ امْنُنْ عَلَینَا بِرِضَاهُ» قلب امام زمان(ع) را از ما راضی کند تا آن حضرت نظری بر ما بیندازند و ما شایستهی قرب الهی شویم. به عبارتی دیگر میتوان گفت: خداوند تکویناً از همه چیز به ما نزدیکتر است ولی تشریعاً باید ما تلاش کنیم تا شایسته قرب شویم و آن قربی که سرمایهی ما در دنیا و آخرت خواهد بود، آن قربی است که تشریعاً و با اختیار حاصل شود.
اگر انسان بتواند به آن شعوری که در دعای «ندبه» هست برسد، میفهمد که این دعا در توجه انسانها به رازهای بزرگ تاریخ توحیدی انبیاء و اولیاء و مقصدی که تاریخ به سوی ظهور مهدی(عج) دارد، یک «معجزه»ی بزرگ است.
از خدا میخواهید که قلب مقدس امام زمان(عج) را از شما راضی کند تا متوجه حضور آن حضرت به عنوان واسطهی فیض الهی بگردید و از فیوضاتی که آن حضرت متجلی میسازند بهرهمند شوید، به همین جهت در ادامه از خدا تقاضا میکنید: «وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَیْرَهُ مَا نَنَالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِكَ وَ فَوْزا عِنْدَكَ» خدایا! رأفت و مهربانی و دعای خیر و برکتِ وجود مقدس امام زمان(ع) را بر ما مرحمت فرما، تا بدین وسیله ما به رحمت واسعه و فوز سعادتِ نزد تو، نایل شویم.
با اینکه خداوند دارای حضور مطلق در عالم است و به شما از همهچیز نزدیکتر است ولی اگر شما خواستید به او برسید باید به کمک واسطهی فیض الهی به او نزدیک شوید و منور به تجلی اسماء جامع او گردید و در همین رابطه حضرت صادق(ع) میفرمایند: «نَحْنُ فِیمَا بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَ اللَّهِ»(207) مائیم واسطهی بین شما و خدا.(208) زیرا در عین آنکه خداوند از همهچیز به شما نزدیکتر است، شما اگر خواستید به او نزدیک شوید باید موانع بین خود و خدا را از میان بردارید و سیرهی اهلالبیت(ع) کمک میکند که موانع برطرف شود.
6- شدت حضور حضرت حجّت(عج) در هستی
در راستای قاعدهی «هرکه مجردتر است، حاضرتر است.» رتبهی وجود مقدس امام زمان(ع) به عنوان واسطهی فیض الهی، از ملائکه هم بالاتر است و آن نهایت حضوری است که یک مخلوق در عالم دارد.
اگر کسی مقام امام زمان(ع) را نفهمد، امام را به یک «شخص» تبدیل میکند! که این به تعبیر امام رضا(ع) کوتاهی در حق امامان است که آنها را در حدّ بقیهی انسانها به حساب آوریم.(209) مثل بعضی از همسران پیغمبر(ص) که آن حضرت را در حدّ انسانی معمولی میپنداشتند و وقتی متوجه شدند رسول خدا(ص) از نقشهی آنها آگاه هستند پرسیدند: «مَنْ أَنبَأَكَ هَذَا» چه کسی این خبر را به شما داد؟ حضرت فرمودند: «نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ»(210) مرا خدای علیمِ خبیر آگاه کرد. عموم مردم نمیدانند علمِ ماکانَ وَ مایَکون نزد واسطههای فیض الهی است. روزى شتر رسول خدا(ص) گم شد. منافقین طعنه زدند و گفتند: او ما را از اسرار آسمان ها خبر مىدهد ولى نمىداند شترش كجاست. وقتى این سخنِ طعنآمیز به گوش پیامبر(ص) رسید، فرمودند: «لَكِنِّی لَا أَعْلَمُ مِنْ ذَلِكَ إِلَّا مَا عَلَّمَنِیَ اللَّهُ» من چیزی نمیدانم مگر آنکه خدا آگاهم کند. سپس جاى شتر را به آنها نشان دادند و فرمودند: «افسارش به درختى گیر كرده است» رفتند و شتر را در همان حالى كه پیامبر فرموده بود یافتند.(211) اینجا سؤال میشود؛ چرا حضرت در ابتدا از جای شتر خبر ندادند و به اصحاب فرمودند بگردید آن را پیداكنید، ولی بعد که با طعنهی منافقان روبهرو شدند از جای شتر خبر دادند؟ جواب آن است که ملاحظه بفرمائید حضرت دارای دو مقاماند؛ در یک مقام مثل بقیهی مردم عمل میکنند و در مقامی دیگر واسطهی فیض بین خداوند و همهی مخلوقاتاند. مقام امام زمان(عج) به اعتبار مقام واسطهی فیض مورد بحث ما است و از آن جهت از همهی مخلوقات در عالم حاضرترند.
وقتی میخواهیم با امام زمان(عج) صحبتکنیم ابتدا باید مقام ایشان را بشناسیم؛ برای همین هم در بسیاری از روایات به عنوان شرط تحقّق نتایج عبادات میفرمایند: «عارفاً بِحَقِّنا»(212) باید به حق ما عارف و آگاه باشند.
یک قدم که جلو میآییم متوجه میشویم وجود مقدس امام زمان(عج) از همهی مخلوقات مجردتراند و به یک اعتبار آن حضرت «کلّ ماسویالله» هستند، یعنی تمام مراتب وجودْ به غیر از مقام الله، در مقام حضرت حاضر است. اگر رسیدیم به این که چنین وجودِ جامعی که تمام اسماء را در خودش به جامعیت دارد، در عالم هست و مقام حقیقی «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»(213) مقام رسول خدا(ص) و ائمهی معصومین(ع) است و در این راستا بود که ملائکه به آدم سجده کردند، قلب ما در جستجوی حضور آن مقام برمیآید، مقامی که همین حالا که اینجا نشستهاید، برای شما از همهی موجودات حاضرتر است. مولوی از طریق سلوک خود به اینجا میرسد و در وصف حضرت میگوید:
ای غائب از این محضر، از مات سلام الله
ای از همه حاضرتر، از مات سلام الله
ای نعمت یزدانی، وی رحمت رحمانی
بر مؤمن و بر کافر، از مات سلام الله
چون ماه تمام آیی، آنگاه به بام آیی
ای ماه تو را چاکر، از مات سلام الله
ای شاهد بینقصان، ای روح ز تو رقصان
ای مستی تو در سر، از مات سلام الله
ای نادرهی دوران، ای یوسف مصر جان
ای مصر ز تو خندان، از مات سلام الله
ای عارف دیرینه، ای خازن گنجینه
ای سینهی بیکینه، از مات سلام الله
ای شاد رسول از تو، غمناک جهول از تو
اعمال قبول از تو، از مات سلام الله
ای بخت سعید من، ای وعد و وعید من
ای روی تو عید من، از مات سلام الله
هم اَسعد ومسعودی،هم مقصد ومقصودی
هم احمد و محمودی، از مات سلام الله
هم جان جهانی تو، هم گنج نهانی تو
هم اَمن و امانی تو، از مات سلام الله
چون یافتمت جانا، بشناختمت جانا
جان باختمت جانا، از مات سلام الله
وجود مقدس انسان کامل، همهی صفات فوق را در خود به نحو جمع دارد.
حضرت در همه جا حاضرند و هرجا هر طور نظركنند، حضور دارند و چون تجردشان از همه شدیدتر است، در هر مجلسی از همهی اعضاء آن مجلس در همان مجلس، حاضرترند، در عین این كه در همان لحظه در همهی مجالس عالم حاضرند و آن هم حضوری شدیدتر از همهی اعضاء آن مجالس.(214)
بحث ما در اینجا نسبت به نحوهی وجود مجردات در عالم در همین حد است؛ که وقتی متوجه باشیم ما در ذات خود مجردیم و به اندازهای که مجردیم در عالم و در پیش خودمان و در کل هستی حاضریم، پس هر موجودی که از ما مجردتر است، از ما حاضرتر است، حتی در پیش ما. در این صورت او احوال ما را بهتر از خود ما میداند. او از آیندهی ما و آیندهی هستی آگاهی کامل دارد. بر همین اساس است که میگویند: انسان بدون «امام» گمراه است، چون نمیداند آینده چگونه است تا درست انتخاب کند.
ما در بحث معرفت نفس موضوع کلامیِ نحوهی حضور امام زمان(عج) در هستی را دنبال نمیکنیم با اینکه آن بحث در جای خود بحث فوقالعاده با ارزشی است. همین قدر که روشن شود ائمه(ع) چه نحوه حضوری در عالم دارند و چرا از خدا میخواهیم که قلب مبارک آن حضرت را از ما راضی کند، کافی است.