ملاحظه فرمودید که اگر نفس در ابعاد انسانی کامل شود بدن را رها میکند و مسلّم است که این نوع مرگ بهترین نوع مرگ است زیرا نفس ناطقه در سجایای انسانی به کمال رسیده و پس از آن با همین فضائل و سجایا در برزخ و قیامت به سر میبرد. مقایسه کنید چنگیزخان را با حضرت امام خمینی(رض)، چنگیزخان در زندگی دنیاییاش حوائجی را برای خود تعریف کرد که برخواسته از روحِ گرگمنشیاش بود، و نفس خود را در جهت برآوردن آن حوائج جهت داد و به فعلیت کامل رساند. میگویند سردارهایش را جمعكرد و از آنها پرسید: «تا حالا دلتان برای کسی سوختهاست؟» همه گفتند: نه! یكی گفت: من یك بار دلم سوخت، و آن وقتی بود که مادری کودکش را بغل کرده بود، سر آن مادر را كه زدم، شمشیر را در حلق کودک فرو کردم، آن کودک فكركرد پستان مادرش است آن را مکید و من آن شمشیر را در حلق کودک فرو کردم، در اینجا یك کمی دلم سوخت.» چنگیز گفت: «زود او را بكشید كه این خطرناك است.» یعنی اینقدر هم نباید رحم داشته باشید. این نفسْ تماماً در گرگ منشی به فعلیت میرسد و چون نفس ناطقهاش احساس کرد در حیوانیت به آنچه باید برسد، رسیده است، بدن خود را ترک میکند.
طبع بشر طوری است؛ كه هم میتواند در نهایت وارستگی باشد و هم میتواند به جایی برسد كه در نهایت سَبُعیت و درندهخویی باشد. چون بُعدی به نام خَشم و بعدی به نام شهوت دارد، «شهوت» میل شدید است که بیشتر در امور منفی به کار گرفته میشود که یكی از ابعاد آن، میل به جنس مخالف است. میل به پول، میل به زمین، میل به شهرت، همهی اینها از جنس «شهوت» است. حیوانیت بیشتر با دو بُعدِ شهوت و غضب جلوه میکند و هر انسانی از یک جهت دارای بُعد حیوانی است و از جهت دیگر دارای بُعد ملکوتی و روحانی است و انسان باید هر کدام از این ابعاد را در مسیر صحیح به کار گیرد تا در تعادل باشد. یعنی ابعاد ملكوتی را رشد دهد اما ملَك نباشد که ابعاد شهوت و غضب را تعطیل کند.
گرگ فقط غضب دارد و موجودیت خود را در اِعمال غضبِ خود مییابد لذا اكثر شكارهایی را كه پاره میكند برای خوردن پاره نمیکند، پاره کردن را جزء موجودیت خود مییابد. فقط دوست دارد پاره كند، مثل قوه غضبیهی خود ما؛ که وقتی بر ما غالب شد نفسِ إعمال غضب برای ما رضایتبخش میشود، این حالت غیر از حالتی است که در انتقام منطقی پیش میآید و قوهی غضبیه در زیر فرمان عقل عمل میکند، انتقام منطقی ذیل بُعد عقلیِ انسان است؛ عاقل باید در جای خود از قوهی غضبیه استفاده کند و انتقام هم بگیرد و قصاصكند، اگر هم در بعضی موارد توصیه به گذشت شده آن جایی است كه اولاً: قدرت بر انتقام دارید، ثانیاً: به جهت كار بزرگتر، از انتقام صرف نظر میکنید، نه اینکه قوهی غضبیه را تعطیل کنید. آری آدم عاقل بعضاً به جای این كه از سرِ ضعف دست از انتقام بكشد، از طریق انتقامگرفتن، به بعد غضبیهاش جوابمیدهد. هر چند مواردی پیش میآید که در جامعهی اسلامی از طریق عفوكردن به بُعد ملكوتیاش جواب میدهد، و إعمال قوهی غضبیه را در جهاد با كفار یا در لعن بر دشمنان خدا و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به کار میبرد که به عنوان «تبرّی» در دین مطرح میشود. حضرت امام خمینی(رض) در اوایل انقلاب، وقتی نمایندهی پاپ خدمتشان رسید از باب تذکر و اینکه باید با استکبار مقابله کرد فرمودند:
«این توهین به حضرت عیسی(ع) است که بعضی میگویید: آن حضرت اهل جنگ و مبارزه نبودند و این یک نحوه نقص است که به پیامبر خدا نسبت میدهند، این توهین است كه میگویید حضرت اهل شهوت نبودند. اگر در جای خود اهل شهوت نباشند، ناقصاند. مگر میشود یك انسان کامل اهل شهوت نباشد؟! میفرمایند: «به حضرت عیسى هم نسبت دادهاند كه یكوقت فرمود كه اگر این طرف من سیلى بزنند، آن طرف [هم] سیلى [بزنند]! همچو حضرت عیسى را ما نمىخواهیم. حضرت عیسى نمىگوید همچو چیزى. این منطق تنبلهاست. حضرت عیسى پیغمبر اعظم است؛ آن كسى است كه در مهدش شروع مىكند به گفتن كه من چه مىكنم، چه مىكنم، اقامهی صلاة مىكنم، چه مىكنم، چه مىكنم. در مهدْ پیغمبرِ مبعوث بوده به حَسَب مثال قرآن یك همچو موجودى حرفهاى تنبلها را مىزند؟! حرفهاى بىعرضهها را مىزند كه اگر این طرف بزنند؟ این را همین، همین اشخاص، همینهایى كه به عیسى منتسبند- اینها عیسوى كه نیستند، منتسبند- همین اشخاص اینها را درست كردهاند كه این عیسویها و این كاتولیكها و اینها را بازى شان بدهند. آنها هم- احمقها- بازى خوردند و لهذا در مقابل حكومتشان هیچ نمىكنند.»(129)