تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

نمودهای وحدت ذاتی نفس

موضوعِ پس‌زدن عضو پیوندی به بدن را نیز باید در راستای وحدت ذاتی نفس دنبال کنیم زیرا هر چیزی که وحدت تکوینی نفس را مختل کند، ذات انسان آن را نمی‌پذیرد و آن را از خود نمی‌داند. نفس ناطقه در دوره‌ی جنینی مطابق قوا و اهدافی که برای خود می شناسد بدن خود را می‌سازد و با آن اتحاد برقرار می‌کند و چون خودش بدن خود را ساخته آن را از خودش می‌داند. از آن جایی که در بیرون از زندگی جنینی می‌خواهد از درختْ میوه بکَند، انگشتانی می‌سازد مناسبِ آن کار، همان‌طور که روح گرگ برای خود چنگال‌هایی می‌سازد تا وقتی به این دنیا می‌آید بتواند بِدَراند. در این راستا که روح بدنی مناسب نیازهایش می‌سازد، بدن را از خودش می‌داند و یک نحوه یگانگی با آن دارد و نسبت به آن تعلق خاصی در خود احساس می‌کند، چون با روح خودش آن را شکل داده همان‌طور که انسان با فرزند خود یک نحوه یگانگی دارد که آن یگانگی را با کودک همسایه ندارد و با خوب‌بودن فرزندش نشاط بیشتری به او دست می‌دهد تا با خوب‌بودن کودک همسایه، این حساسیت به جهت آن اتحادی است که بین ما و کودکمان هست. حساب کنید در قیامت که اعمال ما ظاهر می‌شود و در حالی که آن اعمال عین وجود ماست، خوب بودن یا بد بودن اعمال چقدر در روح و روان ما نقش خواهند داشت. آنقدر اعمال انسان با انسان یگانه است که قرآن در رابطه با صورتِ آتش اهل جهنّم می‌فرماید: «تَطَّلِعُ عَلَی الاَفْئِدَةِ»(230) آن آتش از جان آن‌ها طلوع می‌کند و بیرون می‌آید، در عین این‌که آن آتش بیرون است و انسان را احاطه کرده، از قلب او سرچشمه گرفته است. خوبی و بدی کودک ما که از جهتی به قلب ما نزدیک ‌است در روحیه‌ی ما نقش اساسی دارد چه رسد به خوبی و بدی اعمال ما که عین اراده‌های ماست.
بدن ما بدنی است که خودمان آن را ساخته‌ایم و در این دنیا هم دائماً خودمان داریم آن را تدبیر می‌کنیم و صورت روح ما را به خود گرفته است به همین جهت اگر یک انسان و یک گوسفند مدتی غذای واحدی بخورند بدن آن‌ها شبیه هم نمی‌شود چون روح انسان آن غذا را مطابق بدنی که خود می‌خواهد جهت می‌دهد، زیرا بدن من، بدن روح من است نه بدن مربوط به غذاهای من.
همین‌طور که نفس ناطقه «وحدت ذاتی» دارد و بدن خود را نیز با حفظ آن وحدت شکل داده، هر چیزی به بدن پیوند زده شود که نفس ناطقه‌ آن را از خود نداند، آن را تدبیر نمی‌کند. زیرا نفس با بدنِ خود وحدت خاصی دارد، تحت عنوان «وحدت انضمامی»؛ یعنی نه بدن عین نفس ناطقه است و نه جدا از نفس ناطقه. ملاصدرا این نوع وحدت را که بین نفس و بدن هست، یکی از عجایب عالم می‌داند که چگونه جسم همنشین روح شده ‌است! علت این وحدت هم آن است که روح، بدن خود را خودش ساخته‌است و از این طریق یک رابطه‌ی خاصی با آن برقرار نموده است تا بتواند بالقوه‌های خود را فعلیت بخشد.
وقتی به خوبی متوجه شدیم «نفس، وحدت ذاتی دارد و كثرتِ كمالاتش آن را از «وحدت» خارج نمی‌كند، می‌فهمیم چرا هر چیزی را كه غیر خودش احساس کرد تحمل‌نمی‌نماید. حتی اگر ناخن شما طوری بشکند که امید پیوستن آن به بدن در نفس شما از بین برود، نفس شما نمی‌تواند وجود آن ناخنِ نیم‌بند را تحمل‌كند و می‌خواهد آن را جداكند؛ چون این حد از دوگانگی را هم در بدن خود نمی‌پذیرد.
وقتی متوجه باشیم وحدتِ ذاتی نفس عین وجود آن است و با بدنی ارتباط برقرار می‌کند که این وحدت حفظ شود، متوجه می‌شویم چرا اگر عضوی به بدن پیوند زده ‌شد که شبیه عضو قبلی نبود و روح نتوانست آن را به عنوان بدن خود بپذیرد، آن را تدبیر نمی‌کند. اینجاست که ملاحظه می‌کنید چرا بعضی از کلیه‌های پیوندی پس زده می‌شوند، چون نفس ناطقه نتوانست با آن کلیه اتحاد برقرار کند و یگانگی خود را حفظ نماید. پزشکان با تجربه‌های طولانی که داشته‌اند سعی می‌کنند پارامتر‌های زیادی را در یگانه بودن عضوِ پیوندی با بدنِ مورد معاینه رعایت‌‌ کنند تا روح حس‌نکند عضو جدید یگانگی‌اش را مختل می‌کند.
توجه به موضوع «وحدت ذاتیِ نفس» قفل‌های مهمی را در رابطه با روح و جسم می‌گشاید و معارف ارزشمندی را در اختیار انسان قرار می‌دهد و بسیاری از موضوعات توحیدی را می‌توان از طریق آن تبیین کرد تا آن حدّ که می‌فهمیم چرا اگر جامعه‌ای مانع تحقق نظام توحیدی شد آن جامعه حتماً هلاک می‌شود ونظام توحیدی عالم عضوی را که با روح توحیدی عالم یگانگی نداشته باشد تحمل نمی کند .
در راستای پیوند کلیه سعی‌می‌کنند دهنده و گیرنده، خواهر و برادر باشند، با این وجود باید پارامترهای دیگری را نیز رعایت‌کنند و مدتی به گیرنده‌ی کلیه کورتون تزریق می‌کنند تا نفس ناطقه‌ی او تکویناً براساس عادت طبیعی خود کلیه‌ی جدید را مثل کلیه‌ی قبلی تدبیر کند و به کلیه‌ی جدید نیز عادت نماید و آرام‌آرام کورتون را قطع می‌کنند. با این حال ممکن است بعد از مدتی نفس ناطقه‌ی بیمار بر اساس سیستم ایمنی که دارد، آن کلیه را پس بزند، مثل همان حالتی که نسبت به ناخن شکسته‌ی خود دارد که در ابتدا با آن کج‌دار و مریز برخورد می‌کند به امید آن که بتواند آن را به بدن خود برگرداند و با آن اتحاد برقرار کند ولی چنانچه از نظر تکوینی به این نتیجه نرسید که آن ناخن می‌تواند جزء بدن باشد، حالت آن تغییر می‌کند و میل کندن آن را در اراده تشریعی ما شدت می‌بخشد، زیرا حفظ یگانگی اساس نفس است و باید نسبت به بدنِ خود نیز آن را حفظ کند. این را به عنوان مثال عرض کردم تا معنی وحدت ذاتی نفس را عرض کرده باشم و این‌که حفظ این وحدت تا رابطه‌ی نفس با بدن نیز جریان دارد و نه تنها در تدبیر کلیه‌ی جدید باید احساس وحدت نفس نسبت به بدنی که کلیه‌ی جدید به آن پیوند خورده، حفظ شود، نسبت به پیوند سایر اعضاء نیز موضوع از همین قرار است، چه آن عضو پیوندی قلب باشدو چه یک انگشت و معلوم است که حساسیت نفس در رابطه با وحدت ذاتی‌اش، نسبت به عضوی مثل قلب بسیار بیشتر است از حساسیت نفس نسبت به یک انگشت، زیرا همان‌طور که قطع انگشت نسبت نفس با بدن را مختل نمی‌کند، پیوند انگشتی جدید نیز به همان اندازه نقشی اساسی در تغییر وحدت نفس با بدن ندارد ولی در مورد قلب چنین نیست و باید نهایت شباهت بین قلب پیوندی با قلب قبلی باشد.