سؤال: شما فرمودید: «اگر یك دست انسان قطع شود، «منِ» او كم نمیشود. اگر دست دیگرش هم قطع شود احساس نمیکند که از مَن او چیزی کم شده، حال سؤال این است. آیا اگر دست کس دیگری را به بدن بنده پیوند بزنند هیچ احساسی از آن فرد به بنده منتقل نمیشود، در حالی که رابطهای بین نفس و بدن هست، از این دقیقتر آیا اگر یک روزی پیش آید که مغز یک انسان را به بدن انسانی دیگر پیوند بزنند، آیا این انسانِ جدید مثل صاحب مغز فکر میکند یا مثل صاحب بدن؟
جواب: جواب را دو قسمت میکنیم یکی در رابطه با قسمت اول سؤال و دیگر در رابطه با قسمت دومِ آن. در موضوع پیوند اعضاء در حدّ پیوند دست، معلوم شد که دست من به عنوان عضوی از بدن بنده آنچنان نیست که با عوض شدن آن دست، نفس انسان هم تغییر کند. چون دست ابزاری است که نفس به کمک آن حوائجی را که اراده کرده است، بهدست میآورد و چیزی نیست جز محل اِعمال ارادههای نفس ناطقه. اگر دست انسان از بدنش جدا شود دیگر چیزی نیست جز یک تکه گوشت، هویتی به نام «دست» نمیتوان برای آن قائل شد، چون دست بودنِ آن در رابطه با نفس ناطقهای است که ارادههای خود را بر آن اِعمال میکند. اگر دست به بدن بنده متصل باشد یک عضو زنده است.
از آنجایی که دست، ابزار اِعمال ارادههای نفس است ممکن است نفس شما از دست شما خیلی خوب استفاده کرده و آن را برای کارهای سخت شکل داده باشد، حال اگر آن دست را به بدن انسان دیگری پیوند بزنند، آن فرد میتواند همان کارهایی را اراده کند که شما با آن دست انجام میدادید و آن دست توان انجام آن را پیدا کرده بود. در حالیکه چون دست قبلیاش را پرورش نداده بود آن ارادهها را نمیتوانست بر آن إعمال کند و حالا در نتیجهی إعمال ارادههایی جدید بر دست جدید، به صورت ظاهر میگوید با پیوند دستِ جدید روحیهام هم عوض شده است. البته بیراهه هم نمیگوید، چون در حال حاضر میتواند ارادههایی بکند که دست جدید آن ارادهها را بر آورده میکند و دست قبلی به جهت نداشتن پرورش لازم برآورده نمیکرد.
عین موضوع فوق در پیوند قلب مطرح است، چون رابطهای بین نفس ناطقهی هرکس و قلب گوشتی درون سینهاش برقرار میباشد، به طوریکه اگر نفس او بترسد یا غضبناک شود قلب گوشتیاش عکس العملی مناسب آن احوالات از خود نشان میدهد و بر همان اساس شکل میگیرد. بنابراین شکل قلب آن انسانی که همواره مضطرب بوده با شکل قلب انسانی که اهل آرامش و محبت است فرق میکند و اگر قلب انسانی را که اهل آرامش بوده است به بدن انسانی پیوند بزنیم که اهل آرامش نبوده، چنانچه بخواهد با آرامش زندگی کند قلب جدید زمینهی خوبی برای او خواهد بود و اگر بخواهد مثل قبل زندگی کند چیزی نمیگذرد که قلب جدید زمینهی رقّت و آرامش خود را از دست میدهد.
اما در مورد قسمت دوم سؤال که میفرمائید اگر مغزِ یک انسان را بر بدن انسانی دیگر پیوند بزنند شخصیت انسان جدید مربوط به صاحب مغز است و یا صاحب بدن؟ عنایت داشته باشید شخصیت هرکس مربوط به نفس اوست و آن نفس بدنی مناسب خود را میسازد و علت اینکه در پیوند دست و یا پیوند قلب مشکلی پیش نمیآید چون نفسِ انسان میپذیرد دست و یا قلب جدید جزء بدنش باشد و آن را تدبیر میکند، چون نفس ناطقه در چنین شرایطی کاملاً در صحنه است و به صورت تکوینی آن دست و قلب را میپذیرد. حال اگر بدنی بهوجود آید که نفس ناطقهی صاحب مغز و یا نفس ناطقهی صاحب بدن هیچ کدام نتوانند آن را بپذیرند و آن را تدبیر کنند از آن منصرف میشوند و اگر بر فرض آن بدن طوری باشد که نفس ناطقهی صاحب مغز بتواند آن بدنِ جدید را تدبیر کند شخصیتی که در صحنه میآید، شخصیتِ صاحب مغز است و بر عکس، اگر بدن جدید طوری باشد که نفس ناطقهی صاحب بدن بتواند آن را بپذیرد و تدبیر کند و بتواند حوائج خود را با آن بدن دنبال نماید، شخصیتی که در صحنه میآید شخصیتِ صاحب بدن است. ولی اصل فرض قابل تأمل است زیرا از آنجایی که نفس ناطقه از دورهی جنینی بدنی مناسب خود را میسازد، اگر بدن جدید آنقدر تغییر کند که هیچ رابطهای با آن نفس ناطقه نداشته باشد، پس از اندکی تأمل که متوجه شد نمیتواند آن بدن را تدبیر کند از آن منصرف میشود. چندین سال پیش سرِ یك میمونی را به بدن میمون دیگری پیوند زدند و تبلیغات زیادی در این رابطه راه انداختند که آیا شخصیت میمونِ جدید، آن میمونی است که سرش را به بدن دیگری پیوند زدند و یا شخصیت آن میمونی است که بدنش را به آن سر پیوند زدند. مثلاً میمون «الف» را كه سرش را به میمون «ب» پیوند زدند، میمون جدید میمون «الف» است یا میمون «ب»؟! اینها نشان میداد که موضوعِ نفس حیوانی را نشناختهاند که نقش اصلی مربوط به نفس است، هر بدنی را كه آن نفس، بدن خود گرفت، مطابق شخصیت خودش بدن را تدبیر میکند، البته چیزی نگذشت که میمون جدید مُرد و بی سرو صدا موضوع را ختم کردند زیرا نفسِ هیچکدام از میمونها نتوانسته بود بدن جدید را - که شامل سر یک میمون و بدن میمون دیگر بود- تدبیر کند.(89)
سؤال: در جلسهی گذشته فرمودید: پیامبر خدا(ص) میفرمایند: «اگر انسان در علم راسخ شد، خواب نمیبیند.»، چرا پیامبر اسلام(ص) كه در علم از همه راسخترند خواب میدیدهاند؟
جواب: سیاق روایتِ مورد اشاره مربوط به خوابهایی است که خیال انسان به خودی خود در آنها فعّال میباشد و انسان در محدودهی تحریکات قوهی خیال با صورتهای ساختگی روبهرو شود. ولی از آنجایی که یکی از ابعاد وجودی انسانها خیال است، هر وقت نفس مبارک اولیاء الهی با حقایق معنوی عالم مرتبط شود به طور طبیعی نفس آنها صورتی متناسبِ آن معنا در خیالشان ابداع میکند که تجلی آن حقیقتِ معنوی است در موطن خیال. ولی بعضی از انسانها هستند که دائماً خواب میبینند و به دنبال خوابهایی که دیدهاند راه میافتند، این نوع خواب دیدنها برای راسخین در علم نیست.
مردم عادی براساس خیالاتی که در امور دنیایی شکل دادهاند و براساس آرزوهای خود به خواب میروند و در خواب با همان خیالات به شکل واقعیاتی مجسم روبهرو میشوند. اگر اندیشهی انسان با حقایق و معقولات و سنن جاری در هستی مرتبط شد این نوع خوابها را ندارد وگرنه آن خوابی كه عین حقیقت است جزء لاینفک شخصیت اولیاء الهی است تا آنجایی که رسول خدا(ص) میفرمایند: «أَلَا إِنَّهُ لَمْ یَبْقَ مِنْ مُبَشِّرَاتِ النُّبُوَّةِ إِلَّا الرُّؤْیَا الصَّالِحَةُ یَرَاهَا الْمُسْلِمُ أَوْ تُرَى لَهُ» با ختم نبوت از مژدههاى نبوّت چیزی نمانده مگر همان مژدههایی که در رؤیای صالح پیش میآید، خوابهایی كه مسلمانى ببیند یا برایش ببینند. و نیز فرمودند: «لَا نُبُوَّةَ بَعْدِی إِلَّا الْمُبَشِّرَاتُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْمُبَشِّرَاتُ قَالَ الرُّؤْیَا الصَّالِحَةُ» نبوتى پس از من نیست جز مبشرات. پرسیدند: یا رسول الله مبشّرات چیست؟ فرمودند: رؤیای صالح. همچنان که فرمودند: «الرُّؤْیَا الصَّالِحَةُ بُشْرَى مِنَ اللَّهِ وَ هِیَ جُزْءٌ مِنْ أَجْزَاءِ النُّبُوَّةِ»(90) رؤیای صالح بشارت و مژدهای است از طرف خدا و آن جزیی است از اجزاء نبوت.
سؤال: با توجه به این که در خواب نمیتوانیم احاطهی كلی به همه چیز داشتهباشیم چرا به تعبیر خواب بها بدهیم؟
جواب: به خواب و تعبیر آن خیلی بها ندهید مگر به کمک معبِّری كه خداوند به او توفیقِ تعبیر خواب را داده باشد و حقیقت آن خواب به قلبش القا شود. چنین معبّری ابتدا سخن شما را میشنود و سپس منتظر میماند تا خداوند معانی را به قلبش القا كند(91) ولی با این همه انسان نباید طالب خوابدیدن باشد و بعد به دنبال یک معبّر بگردد تا خوابش را تعبیر کند، سعی بفرمائید متوجه سنن جاری در عالم باشید و براساس آن سنن زندگی خود را تنظیم کنید و نه براساس خوابهایی که به دنبال آن هستید که ببینید زندگی کنید. راسخین در علم بیش از آنکه نظر به صورت خیالی خوابهای خود داشته باشند به صورت معقول آنها نظر میکنند.