از نكات با بركتی كه در تاریخ تفكر بشر مورد توجه بوده است، مسئلهی «ایجاد كثرت از وحدت» است و این كه «چگونه عالم كثرت از ذات احدیِ خداوند صادر شده و رابطهی مخلوقاتِ کثیر با ذات اَحدی چگونه است؟». در این راستا نیز «معرفت نفس» به كمك ما میآید و از طریقی نسبتاً سادهتر این مسئلهی گرانسنگ را برای ما روشن میكند.
بهترین نمونهی صدور کثرت از وحدت را وقتی علم ما در قالب الفاظ و جملات ظهور میکند، در خود میتوانیم تجربه کنیم. وقتی مطلبی علمی را میدانید ولی قصد بیان آن را ندارید، تصورِ خاصی از كلمات و جملاتی كه باید بهوسیلهی آنها مطلب علمیتان را بیان كنید، در ذهن ندارید یا حتی ترتیبی را كه در استدلال به صورت صغری و كبری باید رعایت كنید، در ذهن ندارید. بدیهی است كه در این مرحله حتی هیچ ارادهای برای تحرك زبان و بیان الفاظ نخواهید داشت. در این مرحله هنوز الفاظی كه آن مطلبِ علمی را بیان كنند به صورت پدیدهی طبیعی موجود نمیباشند، ولی وقتی خواستید آن مطلبِ علمی را بیان كنید بهخوبی مقدماتِ بیان مطلب را در ذهن خود ایجاد كرده و از آن پس همان مطلب را به صورت كلمات و الفاظِ طبیعی اظهار میكنید.
چون این آمادگی را در خود یافتید که علم خود را اظهار کنید، تفهیم مطلب را با حفظ مراتب آغاز میكنید. ابتدا مقدماتِ عقلیِ برهان را در عقل خود در نظر گرفته و الفاظ ذهنیای را كه بیانكنندهی آن مقدمات علمی هستند در ذهن و خیال خود ترسیم میكنید و پس از آن، الفاظ مادی و طبیعی را پدید میآورید. و به این صورت آن معنای عقلی كه در نفس شما از قبل به صورت اجمال وجود داشت؛ پس از ملاحظهی تفصیلی، علت پیدایش تصورات خیالی گشته و این تصورات خیالی نیز موجب ایجاد الفاظ طبیعی شدند. پس رابطهی مَلَكهی علمی با تصورات ذهنی و الفاظ طبیعیِ مربوط به آن، یك رابطهی علمیِ صدوری و ایجادی است. به این معنا كه هستی و وجود آنها متكی به هستی آن معنای عقلی بوده و از ناحیهی آن معنا، افاضه و صادر شده و نزول یافتهاند.
گاهی علمی پیش خود دارید که در نفس شما فقط به صورت «علم» موجود است. حال اگر تصمیمگرفتید آن را ارائه دهید، همینکه اراده میکنید آن را ارائه دهید، در همان لحظه الفاظ و جملاتی که مناسب ارائهی آن علم است در ذهن شما ایجاد میشوند، الفاظ و جملاتی که به یک اعتبار صورتِ آن علماند به شکل کثرت. یعنی از آن علم که هیچگونه کثرتی در آن نبود در ذهن شما صورتی از معانی الفاظ و جملات ظاهر میشود و از معانی الفاظ و جملات، الفاظ و جملات خارجی که شما با دهان و حنجره آنها را اداء میکنید بهوجود میآید. به این معنی که هر قدر آن مرتبهی علمی بیشتر نازل شد، کثرت بیشتری پیدا میکند. وقتی قصد «گفتن» نداشتید، آن علم فقط جنبهی وحدانی داشت و هیچ جنبهی کثرتی در آن نبود و جنبهای از کثرت هم از آن نازل نمی شد،صرفا یک «علم» بود.ولی همینکه اراده کردید آن را اظهار کنید در خیالات شما از آن صورت علمیهی عقلیه، صورتهایی از الفاظ و جملات به صورت معانی ایجاد شد و نهایتاً به صورت الفاظ و جملاتی در بیرون ظاهر گشت، به صورت الفاظی که صوت و حرکتِ هوا است، صوت و حرکتی که ریشه در آن حقیقت مجردِ معنوی - یعنی علم- دارد و با ارادهی شما در واقع خلق شدند. همینکه اراده کردید آن علم را ظاهر کنید صورتهای نازلهای از آن به صورت الفاظ و جملات در ذهنتان ظهور کرد. حضرت حق نیز وقتی اراده کند تا چیزی را خلق کند، آن مخلوق چیزی جز ظهور علم خداوند نیست که به ارادهی او صورت خاص به خود گرفته است.
شما همین که ارادهکردید تا ما فی الضمیر خود را اظهار کنید پای معانی ذهنی به صورت الفاظ و جملات باز میشود. ابتدا در نفس شما صُوَر ذهنیه و معانی مختلفی که ظهور علم شما بود، پدید آمد و به ترتیبی که بتوانید مکنونات علمیتان را ارائه دهید در آمد، در حالیکه قبل از آنکه اراده کنید هیچکدام از این جملات و الفاظ و انضباط خاص بین آنها موجود نبود ولی وقتی خواستید آن مطلب علمی را اظهار كنید، مقدمات بیان مطلب را بهخوبی در ذهن خود ایجاد كردید و از آن پس، همان مطلب را به صورت كلمات و الفاظ طبیعی اظهار نمودید.
همانطور که در نفس انسان از صورت علمی، معانی جملات و از آنها جملات و الفاظِ بیرونی صادر میشود، خداوند هم اراده میکند تا علم خود را از مقام ذات، در عرش و از آنجا در عالم ملکوت و سپس در عالم ناسوت یا عالم ارض ظاهر کند، در حالیکه همهی آنچه در عالم عرش و ملکوت و ارض ظاهر میشود، صورت علم خداوند از اشیاء است. هر یک از عوالم هستی مابهإزایی در نفس انسان دارد. جایگاه عقل انسان شبیه عالم عرش است، همانطور که جایگاه ذهن او شبیه عالم ملکوت است و الفاظ و جملاتی که اداء میکند شبیه عالم ارض است، و همانطور که ارض صورت عالم ملکوت است، تمام عالم ملکوت صورت مثالی عالم عرش یا به تعبیر «فلسفه»، عالم عقل است. فلسفه براساس دستگاه خود تعبیرهای خود را دارد و دین تعبیرهای خود را، در عین حال موضوعاتشان قابل تطبیق است و سخن دین جدای از عقل فلسفی نیست. در فلسفه آن عالمی را که تحت عنوان «عالم جبروت» نام میبرند تا حدّی با «عرش» که دین توصیف میکند تطبیق دارد با این تفاوت که نگاه فلسفه به آن عالم به اعتبار جنبهی عقلی آن است و نگاه دین به آن عالم به اعتبار نقش و تأثیر آن بر عوالم مادون است. در فلسفه ترتیب عوالم از بالا به پائین را تحت عنوان: جبروت و ملکوت و ناسوت نام میبرند و در دین با عنوان عرش و کرسی و ارض معرفی می شوند و همین عوالم نسبت به قوس صعود عبارتاند از دنیا و برزخ و قیامت. عمده آن است که بتوانیم از طریق معرفت به نفسِ خود جایگاه عرش و کرسی و ارض یا دنیا و برزخ و قیامت را بفهمیم و بدانیم همه صورت علم خداوند است که ظهور کرده است.
وقتی دنیا قیامت میشود و قاعدهی «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» جاری میگردد و همهی عالم به سوی خدا برمیگردند، کل عالمِ ماده به مقام ملکوت برمیگردد و در نهایت به مقام قیامتی خود رجوع داده میشود، زیرا از همان جا نزول کرده و بدون آنکه در اثر این نزول رابطهی دنیا با عوالم بالاتر قطع شود بلکه دنیا تماماً در قبضهی عالم معنا خواهد بود. خداوند در قرآن میفرماید: «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یُشْرِكُونَ»(233) آنها خدا را آنگونه كه شایسته است نشناختند، در حالىكه تمام زمین در روز قیامت در قبضهی اوست و آسمانها پیچیده در دست او؛ خداوند منزّه و بلندمقام است از شریكهایى كه براى او مىپندارند. در جای دیگر برای آن که بفهماند چگونه عالم در قبضهی خداوند است میفرماید: «یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ كَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلین»(234) روزی كه آسمان را چون طومارى در هم مىپیچیم، همان گونه كه آفرینش را آغاز كردیم آن را باز مىگردانیم؛ این وعدهاى است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهیم داد. به این معنی که عالم از مرتبهی مادون خود به مرتبهی عالیتر برمیگردد زیرا اگر عالم ماده جمع شود به مرتبهی عالم مثال و عالم قیامت صعود میکند همانطور که در مورد حضرت عیسی(ع) میفرماید: «وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ»(235) او را به قتل نرساندند و به صلیب نکشیدند - «بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ»(236)- بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد. این نوع بالا بردن به سوی خدا به این صورت است که از مرتبهی مادون به مرتبهی مافوقِ وجود سوق پیدا میکند، همانطور که قبلاً خلقت او از مرتبهی علمی به مرتبهی خلقی نزول یافته بود. آیا بدن حضرت عیسی(ع) به آسمان رفته و آن حضرت با بدن خود در گوشهای از آسمان نشستهاند یا همینکه از عالم ماده بالاتر روند به مرتبهی تجرد خود میرسند که دیگر مکان برایشان مطرح نیست؟ اگر وجود علمی نازل بشود به صورت همین بدن مادی ظاهر می شود و اگر صعود کند به موجودی مجرد تبدیل میشود چون آنجا کثرت نیست و هر اندازه بالابروید، «وحدت» شدیدتر میشود و از ابعاد مادی کم میگردد. این مثالها نمونهای است که رابطهی بین کثرت و وحدت روشن شود و ملاحظه بفرمائید چگونه از طریق معرفت نفس میتوان معنی خلقتِ امور کثیر از حقیقت واحدی را تجربه کرد.