تربیت
Tarbiat.Org

خویشتن پنهان (شرح ده نکته از معرفت نفس)
اصغر طاهرزاده

معرفت نفس در منظر علامه طباطبایی(ره)

خلاصه‌ی نظر علامه‌ی طباطبایی(ره) در مورد معرفت نفس ذیل آیه‌ی 105 سوره‌ی مائده به قرار زیر است:
1- از این‌كه با آیه‌ی «عَلَیْكُمْ أَنْفُسَكُمْ» مؤمنین را امر به پرداختن به نفس خود نموده، به‌خوبى فهمیده مى‏شود كه راهى كه به سلوك آن امر فرموده همان نفس مؤمن است، زیرا وقتى گفته مى‏شود: زنهار راه را گم مكن، معنایش نگهدارى خودِ راه است نه جدا نشدن از راهروان. پس در این‌جا هم كه مى‏فرماید: زنهار كه نفس‌هایتان را از دست دهید، معلوم می‌شود نفس‏ها همان راه هستند نه راهرو.
پس اگر فرمود: بر شما باد نفس‏تان، مقصود این است كه شما ملازمت كنید نفس خود را از جهت این‌كه نفس شما راه هدایت شما است، نه از جهت این‌كه نفس یكى از رهروان راه هدایت است، به عبارت دیگر اگر خداى تعالى مؤمنین را در مقام تحریك به حفظ راه هدایت به ملازمت نفس خود امر مى‏كند، معلوم مى‏شود نفس مؤمن همان طریقى است كه باید آن را سلوك نماید، بنا بر این نفس مؤمن طریق و خط سیرى است كه منتهى به پروردگار می‌شود، نفس مؤمن راه هدایت اوست، راهى است كه او را به سعادتش مى‏رساند. پس آیه‌ی مورد بحث مطلبى را به طور روشن بیان كرده است كه آیات زیرین به اجمال به آن پرداخته‏اند: «یاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما تَعْمَلُونَ وَ لاتَكُونُوا كَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (سوره‌ی حشر، آیه‌ی18و19)«هان اى كسانى كه ایمان آورده‏اید! بپرهیزید از عذاب خدا، و باید كه هر كسى در انتظار پاداشى باشد كه خود براى فرداى خود پیش فرستاده و بپرهیزید از عذاب خدا، به درستى خداوند با خبر است از آنچه كه مى‏كنید و مانند كسانى نباشید كه خدا را فراموش كردند و خداوند به كیفر این فراموشیشان نفس‌شان را از یادشان برد، ایشان همانا فاسقند». كه دستور مى‏دهد نفس را زیر نظر گرفته و اعمال صالح او را كه سرمایه و توشه فرداى اوست تحت مراقبت قرار دهند، زیرا براى نفس، امروز و فردایى است، و نفس هر آنى در حركت و در طى مراتب است و منتهاى سیرش خداى سبحان است. بنا بر این بر انسان لازم است كه این راه را ادامه داده و همواره به یاد خداى خود باشد و لحظه‏اى فراموشش نكند، چون خداى سبحان غایت و هدف است، و انسان عاقل هدف را از یاد نمى‏برد، زیرا مى‏داند كه فراموش كردن هدف باعث از یاد بردن راه است. روى این حساب اگر كسى خداى خود را فراموش كند خود را هم فراموش كرده و در نتیجه براى روز واپسین خود زاد و توشه‏اى كه مایه زندگیش باشد نیندوخته است، و این همان هلاكت است.
گفتیم از آیات استفاده مى‏شود: طریق انسان به سوى خداوند همان نفس انسان است، زیرا جز خود انسان چیز دیگرى نیست كه طریق انسان باشد، خود اوست كه داراى تطوراتى گوناگون و درجات و مراحلى است مختلف، روزى جنین، روزى كودك، زمانى جوان و زمانى پیر مى‏شود و پس از آن در عالم برزخ ادامه حیات مى‏دهد و روزى در قیامت و پس از آن در بهشت و یا در دوزخ بسر مى‏برد، خلاصه این است آن مسافتى كه هر انسان از بدو وجود تا انتهاى سیرش كه به مقتضاى آیه كریمه «وَ أَنَّ إِلى‏ رَبِّكَ الْمُنْتَهى‏» قرب به ساحت مقدس بارى تعالى است، آن مسافت را مى‏پیماید. و همین انسان است كه در این خط سیر به هیچ جاى قدم نمى‏گذارد، و هیچ راه تاریك و روشنى را نمى‏پیماید مگر این‌كه همه‌ی آن‌ها توأم است با اعمالى قلبى كه عبارتند از اعتقادات و امور قلبى دیگر، و همچنین توأم است با اعمالى بدنى یا صالح و یا غیر صالح، اعمالى كه اثرش چه خوب و چه بد توشه فرداى اوست.
خداوند برای انسان مانند سایر مخلوقات، راه و هدف قرار داده است، هدف، همان ذات مقدس خداوند است و راه، همان نفس است. (انسانْ خود، راه است) زیرا جز خودِ انسان چیز دیگرى نیست كه طریق انسان باشد.
2- پس طریق آدمی به سوی پروردگارش همان نفس اوست و خدای سبحان غایت و هدف و منتهای سیر اوست، این راه، حقیقتی تکوینی، ثابت و لایتغیر است. یعنی تمام شئون انسان مانند سایر مخلوقات تحت تربیت تکوینی الهی است. می‌فرماید: «ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»(سوره‌ی هود، آیه‌ی 56) هیچ جنبنده‏اى نیست مگر این‌كه خداوند زمام‏گیر او است، به درستى پروردگار من بر راه راست است.
این طریق مانند راه‌هاى دیگر اختیارى نیست، و اصولا براى این طریق، شبیه و نظیرى نیست تا كسى یكى از آن دو را انتخاب و اختیار كند، بلكه این طریق همان طورى كه از آیه‌ی «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِیهِ»(سوره‌ی انشقاق، آیه‌ی 6). «هان ای انسان به درستی که تو کوشا و ساعی برای رسیدن به پروردگار خویشی، پس به جزای سعی خود، خواهی رسید» استفاده مى‏شود طریقى است اضطرارى، و چاره‏اى جز پیمودن آن نیست، طریقى است كه مؤمن و كافر، آگاه و غافل، همه و همه در آن شركت دارند. علم و جهل اشخاص در بود و نبود آن دخالت ندارد، لكن توجه‌داشتن‏ به آن در عمل انسان تاثیر بارزى دارد. چون یگانه مربى نفس انسان همان عمل اوست، عمل است كه نفس را مطابق سنخ خود بار مى‏آورد، عمل است كه اگر با واقع و نفس الامر و غایتى كه ایجاد و صنع براى آن بود سازگارى داشت نفسى كه با چنین عملى استكمال كند نفسى سعید است. اخلاص عمل مربوط به معرفت نفس و متفرع بر آن است.
3- یک سر این راه، نفس معتدل انسان است و سر دیگرش رستگاری یا محرومیت انسان است.
رستگارى و محرومیت، بر مبناى تزكیه‌ی نفس و آلودگى آن است، و این دو مبنی بر تقوا و فجور یعنى عمل نیك و بد است كه خوبى و بدى آن‌ها از فطریات است و انسان از جانب خداوند ملهم به آنها است که در تبیین آن می‌فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها».(سوره‌ی شمس، آیه‌ی 10) «سوگند به نفس و کسی‌که آن را چنین موزون آفرید، و پس از خلقت، فجور و تقوایش را الهام کرد، به تحقیق رستگار شد کسی که نفس را تزکیه کرد و به تحقیق زیان‌کار و بی‌بهره شد آن‌که قدر نفس را نشناخت و از آن بهره بر نداشت».
انسان لازم است كه همواره به یاد خداى خود باشد، چون خداى سبحان هدف است، فراموش‌كردن هدف باعث از یادبردن راه است. روى این حساب اگر كسى خداى خود را فراموش كند خود را هم فراموش كرده و در نتیجه براى روز واپسینِ خود توشه‏اى كه مایه‌ی زندگی‌اش باشد نیندوخته است، و این همان هلاكت است. رسول الله(ص) هم در روایتى فرموده‌اند: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» هركه خود را شناخت خداى خود را شناخته. و این نكته‏ای است كه دقت زیاد و تدبّر تمام آن را ثابت مى‏كند و به اعتبار نزدیك است، زیرا انسان در مسیر زندگی‌ به هر نقطه‏اى امتداد داشته باشد هیچ همّى جز سعادت زندگى خویش ندارد، اگر چه منافع كارهایش به ظاهر عاید دیگران شود. خداى تعالى هم در این باره مى‏فرماید: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها».(سوره‌ی إسراء، آیه‌ی 7) «اگر نیکی کنید به نفس خود نیکی کرده‌اید و اگر هم بدی کنید باز بر ضرر خود کرده‌اید».
آرى نفس همان مخلوقى است كه انسان از ناحیه‌ی آن و به ملاحظه‌ی آن محروم و یا رستگار مى‏شود، و این معنایى كه قرآن بیان نموده مطابق با مقتضاى تكوین است، لكن مردم در درك این معنا یكسان نیستند. کسی كه متذكر این حقیقت است هر لحظه كه به یاد آن مى‏افتد و متوجه مى‏شود كه نسبت به خداى خویش در چه موقفى قرار دارد و نسبت او با سایر اجزاى عالم چه نسبتى است، نفس خود را مى‏یابد كه منقطع از غیر خداست و حال آن‌كه غیرِ متذكر چنین دركى ندارد و همین متذكر هم قبل از تذكرش نفس خود را بسته و مربوط به عالم مى‏یافت؛ و نیز مى‏یابد كه در برابرش حجاب‌هایى است كه كسى را جز پروردگارش بر آن حجاب‌ها دسترسى و احاطه و تأثیر نیست، تنها پروردگار او قادر بر رفع آن حجاب‌ها است و نیز نفس خود را مى‏یافت كه با پروردگار خود خلوتى دارد كه مونسى جز او برایش نیست. این‌جا است كه ادراك و شعور نفس عوض شده و نفس از افق شرك به موطن عبودیت و مقام توحید مهاجرت نموده و اگر عنایت الهى دستگیرش شود، شرك و اعتقاد به موهومات و دورى از خدا و تكبر شیطانى و استغناى خیالى را یكى پس از دیگرى به توحید و درك حقایق و نزدیكى به خدا و تواضع رحمانى و فقر و عبودیت تبدیل مى‏نماید.
4- معرفت آیات حق که به دو قسم آفاقی و انفسی تقسیم می شود به طور کلی نافع است. چون خود به خود آدمى را به خداى سبحان و اسماء و صفات و افعال او آشنا مى‏سازد. خداى تعالى فرموده: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ».(سوره‌ی حم سجده، آیه‌ی 7) «به زودی نشان‌شان می‌دهیم آیات آفاقی خود را و آیاتی که در نفس خود آن‌ها داریم تا این‌که روشن شود برایشان این‌که پروردگار حق است، آیا بس نیست برای روشن‌شدن حقانیت پروردگارت این‌که او بر هرچیز حاضر و شاهد است».
معرفت انفسى از سیر آفاقى بهتر است چون، اولا: معرفت نفس عادتاً خالى از اصلاح اوصاف و اعمال نفس نیست و اشتغال به این معرفت، آدمى را از یك موقف نزدیكى به گوش دل مى‏رساند به خلاف سیر در آیات آفاقى كه ندایش به این نزدیكى نیست، و وقتى آدمى به دردهاى روحى خود و درمان آن واقف شد به اصلاحِ آنچه فاسد شده و به التزام به آنچه صحیح است مى‏پردازد. ثانیا: نظر در نفس و قواى آن و اطوار وجودى آن، نظرى شهودى، و علمى حضورى است ، و وقتى سیر در نفس کرد، ربط محض‌بودن نسبت به پروردگارش را می یابد و می بیند که چگونه به پروردگار خویش احتیاج دارد و چطور در تمامى اطوار و همه‌ی شئون زندگی‌اش نیازمندی‌هایى دارد، آن‌گاه به حقیقت عجیبى بر مى‏خورد، چون مى‏بیند نفسش بسته و مربوط به وجود و حیات و علم و قدرت و .... دیگرى است، و جمیع صفات و افعال نفسش قطره‏ای است از دریایى بیكران كه در جمال و جلال و كمال وجود و حیات و قدرت و سایر كمالات غیر متناهى است.
نفس انسانى كارهایش جز در خودش انجام نمى‏شود، و چیزى نیست كه او را از خودش بیرون و جدا سازد، و او جز سیر قهرى و اضطرارى، و به عبارت دیگر فطرى درباره‌ی مسیر خود كارى ندارد، او از هر چیزى كه بر حسب ظاهر با آن اختلاط و اجتماع دارد جدا و بیگانه است، مگر از پروردگار خود، چون او محیط است به باطن و ظاهر نفس و به هر چیزى كه با نفس است، روى این حساب انسان مشاهده مى‏كند و در مى‏یابد كه نفسش اگر چه در ظاهر با مردم است لیكن در واقع دائما با پروردگار خود در خلوت است، اینجاست كه از هر چیزى منصرف و منقطع شده و به سوى خداى خود متوجه مى‏شود، و هر چیزى را از یاد مى‏برد و تنها به یاد خدایش ذاكر است. در این حال دیگر چیزى بین او و خدایش حجاب نمى‏شود، این است همان حق معرفتى كه براى آدمیان میسور و ممكن دانسته شده است، و سزاوار است نام آن را «خدا را به خدا شناختن» نهاد.
معرفت فكرى كه از آثار سیر آفاقى است و از ترتیب دادن قیاس و یا حدسیات و یا مقدمات دیگرى به دست مى‏آید در حقیقت معرفت به صورت‏هایى است كه در ذهن نقش بسته است از صورتهاى دیگر ذهنى. در حالی که خداى معبود بزرگتر از آن است كه در ذهن بگنجد، و ذهن بر وى احاطه یابد و یا ذات مقدسش برابر و مساوى با صورتى شود كه مخلوقى از مخلوقاتش آن را در نفس خود آفریده و منقّش ساخته است، «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً».
تنها و تنها سیر انفسى است كه نتیجه‏اش معرفت حقیقى و حقیقت معرفت است، و این معنا با فرمایش امیرالمؤمنین(ع) كه فرمودند: معرفت به نفس نافع‏تر از معرفت آفاقى است، منافات ندارد، زیرا این‌كه امام معرفت به نفس را از دیگرى مهم‌تر شمرده و نفرمودند تنها راه به سوى حقیقت و به‏سوى پروردگار همانا سیر انفسى است، براى این بود كه عامه‌ی مردم سطح فكرشان آن اندازه بالا نیست كه بتوانند این معناى دقیق را درك كنند. عامه‌ی مردم خدا را از همین طریق آفاقى مى‏شناسند و قرآن كریم و سنت رسول الله(ص) و اهل بیت اطهارش(ع) این طریقه را پذیرفته و ایمان كسى را كه ایمانش را از ناحیه‌ی سیر آفاقى كسب كرده قبول نموده‌اند. پس طریقه‌ی سیر آفاقى و انفسى هر دو نافع‏اند.
در كتاب الدرر و الغرر از حضرت على(ع) روایت شده است كه فرمودند: عارف كسى است كه نفس خود را بشناسد و او را آزاد سازد، و از هر چیزى كه دورش مى‏كند منزّهش بدارد. یعنى از اسیرىِ هواى نفس و بندگىِ شهوات آزادش كند. و نیز فرمود: بزرگ‌ترین جهل‏ها، جهل انسان است به نفس خویش. و نیز فرمود: بزرگ‌ترین حكمت‏ها براى انسان نفس خود را شناختن است. و نیز فرمود: از مردم هركس كه بیشتر نفس خود را مى‏شناسد او از پروردگار ترسنده‏تر است. جهتش این است كه چنین كسى به خداى خود بیشتر عالم و عارف است كما این‌كه خداى سبحان فرمود: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ»(سوره‌ی فاطر، آیه‌ی 28)«از بندگان، تنها علما از خداى مى‏ترسند». و نیز فرمود: بهترین عقل انسان خودشناسى اوست. بنا بر این كسى كه خود را شناخت خردمندى یافت، و كسى كه نادان به نفس خود بود گمراه شد. و نیز فرمود: هركه نفس خود را شناخت، مجاهده با نفس نمود، و هركه نفس خود را نشناخت آن را واگذاشت و رهایش كرد.
انسان وقتى به سیر در باره‌ی نفس خود بپردازد و اغیار را از دل بیرون و با دل خلوت كند، از هر چیزى منقطع و به خداوند متعال مى‏پیوندد، و این خود باعث معرفت پروردگارش مى‏شود، البته معرفتى كه در حصولش چیزى واسطه نشده است، و علمى كه هیچ سببی در آن مداخله نداشته است. چون انقطاع به تنهایى تمامى حجاب‏هایى را كه در بین است كنار مى‏زند، این‌جاست كه آدمى با مشاهده‌ی ساحت عظمت و كبریاى حق، خود را از یاد مى‏برد، و بنابراین باید این معرفت را معرفت خدا به خدا نام نهاد. اینجاست كه در سویداى نفس به این مطلب تصدیق و اذعان پیدا مى‏شود كه انسان، فقیر و محتاج به خداى سبحان و مملوك اوست به ملكى كه در قبال آن هیچ استقلالى از خود ندارد.