علاوه بر توجه به تفاوت بین مِثْل و مِثال باید متوجه تفاوت بین «جامع» و «مجموع» نیز باشیم. اصل بحث در نکتهی نهم این است که ابتدا مقام جامعیت را در خود احساس کنیم تا بتوانیم از جامعیتِ صفات الهی تصور درستی داشته باشیم. شما که در این كلاس نشستهاید، مجموع آدمها هستید و یک کلاس محسوب میشوید، بدون آنکه وحدت کلاس، وحدتی واقعی باشد ولی صفات هر کدام از شما در نفس شما به صورت جامع قرار دارد به این معنا که آن صفات از شما جدا نیست. شنیدن و گفتن و دیدن صفاتی است که همه را به خود نسبت میدهید ولی اینطور نیست که شنیدن قسمتی از شما باشد که در کنار دیدنِ شما قرار داشته باشد بلکه همهی این صفات در ذات شما هست بدون آنکه مستقل از ذات شما باشد. شما در موقعی که میشنوید، تماماً شنوندهاید، و در موقعی هم که میبینید، تماماً بینندهاید و همهی این صفات در ذات شما به ذات شما موجودند. این حالت را که صفات مختلف به صورت وحدتِ ذاتی موجود باشد، جامعیت میگویند، زیرا وجود آن صفات وحدت آن موجود را از بین نمیبرد. شما در عین آن که میبینید و یا میشنوید و یا سخن میگویید، احساس میکنید یک موجود واحد هستید و نه صفاتی مختلف در کنار هم. برعکس، وقتی چند موجود کنار هم باشند یک مجموعه را تشکیل میدهند که اعتباراً به آن مجموعه، یک واحد میگویند، نه اینکه حقیقتاً واحد باشند، مثل یک صندوق میوه در مقایسه با صندوقی دیگر.
اگر صفات در یک موجود به نحوی باشند که وحدت شخصی موجود را تغییر ندهند، آن صفات در آن موجود به نحو «جامع» قرار دارند اما اگر چیزهایی در کنار همدیگر، یک چیز را تشکیل دهند و هر کدام برای خود استقلال داشته باشند، آنها را «مجموع» مینامیم. هماکنون که سخنان بنده را میشنوید «شنوندگی» در شما حضور استقلالی ندارد، شنوندگی غرق وجود نفس ناطقهی شماست، به این معنا که شنوندگی در شما هست ولی طوری هست که عین وجودِ نفس ناطقهی شماست، و شما عین شنوندگی هستید در حالی که عین بینندگی نیز میباشید و این از عجایب عالم مجردات است که جامعیت دارند. مقام «جامعیت» را میتوانید در خودتان احساس کنید وگرنه قابل تصور عقلی نیست.
عقلگوید شش جهت حدّ است و دیگر راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهایم ما بارها
إنشاءالله با احساس مقام جامعیت، مقام غرقشدن در خدا و معنای مقام «فناء فی الله» هم قابل تصدیق میشود تا احوالاتی را که برای اهل دل پیش میآید، بدون دلیل انکار نکنیم.
کمالات در نفس ناطقه به جهت مجردبودن نفس و اینکه نفس تقسیمبردار نیست، به صورت جامع موجود هستند و به همین جهت همه مجردات «وحدت ذاتی» دارند. در حالی که وحدتِ یک میز وحدت اعتباری است و در واقع پایهها و سطح میز پدیدههای مستقلی هستند در کنار هم، آیا میتوان چنین اجزایی را برای نفس ناطقه قائل شد؟ احساس وحدت ذاتی در نفسِ خود، موجب شناخت وحدت ذاتی ربّ العالمین میشود؛ و از این جهت می توان گفت نفس ناطقه از جهت وحدت، مثالی برای خداوند است.
با توجه به مطالبی که گذشت معنی «وحدت ذات با صفات» در مورد خداوند روشن میشود، حضرت حق هم سمیعاند، هم بصیرند و هم علیم، در عین آنکه یک حقیقت واحدند، و این معنای «احدیت» ذاتیِ حضرت پروردگار است، برای فهم این وحدت به وحدت ذاتی خودتان نظر کنید که چگونه هیچ چیز وحدت ذاتی شما را از بین نمیبرد، در حالیکه حقیقت شما همان وحدت ذاتی شما است. در همین راستا میفهمیم وحدت حق عین وجود حق است. فرمود: «قُل هُوَ اللهُ اَحَد» فهم این احدیت با نظر به وحدت ذاتی خود که عین وجود ما است ممکن است. گفت:
چون كه گل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را از چه جوییم؟ از گلاب
اگر وحدت ذاتیهی حق را نمیفهمیم، وحدت خودمان را که میفهمیم و میفهمیم اگر این ذاتِ واحد که همهی صفات خود را به آن ذات نسبت میدهیم نبود، آیا واقعیتی به نام «من» معنا میداد؟ شما میگوئید من گفتم و من دیدم. گفتن و دیدن را به ذات واحد خود نسبت میدهید، حال اگر این ذات، کثیر بود این صفات را به چه چیز نسبت دهیم؟ معنی رجوعِ همهی کثرتها به وحدت به همین معنا است و بر این اساس است که گفته می شود در همه حال اصالت با وحدت است.