هیچ وقت در طول تاریخ، ظلمات اینچنین غلیظ در صحنه نبوده است و در قبل از ظهور فرهنگ مدرنیته، مبارزان اسلامِ نسخنایافته با اندك نوری آن را میدراندند. ما در بسیاری از مقاطع تاریخ با ظلمات مبارزه کردهایم، ما سر بهداران بودیم و حجابهایی را از بین بردیم، هر چند همه حجابها دریده نشده است، اما همه ظلمات هم در دل آن روزگار سیطره نداشته است، مردم با قلب ایمانی خود زندگی میكردند و نهایتاً ظلم و ظلمات شاهان بود كه در بعضی از اركان جامعه دخالت میكرد و لذا مانع كامل نور حضرت بقیةاللهاعظم(عج) نبود، چون شرایطِ ظُلُماتٌ فِیالظُّلُمات حاكم نبود. ولی در حال حاضر همة حجابها به صحنه آمده است و فقط در فرهنگ آخرالزمان و انتظار آخرالزمان همه حجابها دریده میشود و این به جهت آن است كه بشریت در این دوران به شرایط رفع همه حجابها میاندیشد، یعنی با توجه به وضع موعود میتواند از این ظلمات خود را برهاند.
حال ممكن است برای شما سؤال شود كه چگونه انتظار به وضع موعود -که بزرگترین هدیة خدا است- از حجابِ وضع موجود -که پیشنهاد شیطان است- خود و جامعه را خارج میکند؟! اینجاست كه شما وظیفه دارید روی طرح و تئوری مهدویت مطالعه كنید و وقت بگذارید. مگر دانشمندانی مثل جانلاك، ژانژاکروسو، هانتینگتن،... طرح و تئوری برای ادارة جهان نمیدادند و نمیدهند و ما روی آنها وقت میگذاریم و آنها را بررسی میكنیم و زوایای موفقیت و عدم موفقیت آنها را میشكافیم؟ تئوری انتظار وضع موعود هم لااقل یک طرح است كه باید آن را با دقت بررسی كرد. ما معتقدیم فرهنگ بقیةاللهی همه مبانیاش درست است و با کلّ نظام اَحسن هماهنگ است و با ذات و ابعاد عالیة انسانیِ انسان هماهنگی دارد. اگر اینچنین است، مگر میشود نسبت به آن بیتفاوت گذشت و فقط ناظر بر آن بود؟ از خود بپرسید از فرهنگِ توجه به وضع موعود چه اندازه کار برمیآید و به عنوان یك پیشنهاد كاربردی چهقدر نقشآفرین است؟ و از آن طرف توجه و دلبستگی به وضع موجود چهقدر خطرناک است؟