چنان که بیان شد، یک قسم مهم از امر به معروف و نهی از منکر که متاسفانه مورد غفلت بسیاری از ما واقع شده، بخصوص قبل از نهضت حضرت امام (قدس السره الشریف)، مبارزه با توطئههای ضد اسلامی است که میتواند در زمینههای مختلف اقتصادی، فرهنگی، تعلیم و تربیت، سیاسی و حتی در زمینه نظامی باشد. در این مورد است که با یک کار ساده و آموزش چند روزه نمیتوانیم خودمان را برای چنین امر به معروف هایی آماده کنیم، آموزشهای پیچیده و طرحهای بسیار سنجیده و متناسب با نقشههای شیطانی که آنها با متخصصان خود در طول سالها با هزینههای هنگفت تهیه میکنند، میخواهند. شاخه کوچکی از آن همین است که امروز در بیانات مقام معظم رهبری بود، که فرمودند دشمنان بعضی از مطبوعات ما را برای خودشان پایگاه قرار دادهاند،(144) برای این که از این پایگاه علیه اسلام و نظام اسلامی استفاده کنند. مطبوعات داخل کشور به دست مردم ایران، به دست بعضی از افراد خود فروخته، و چه بسا بعضی از آنها با بودجه بیت المال اداره میشود، اما پایگاه آمریکا یا بعضی دشمنان دیگر و صهیونیستها است که اغراض آنها را پی میگیرند و به آنان کمک میکنند. کاری که - به فرمایش مقام معظم رهبری - بی.بی.سی یا رادیو آمریکا باید بکند، اینها انجام میدهند. این تازه یک قسمت از کارهایی است که دشمن علیه نظام ما انجام میدهد. حال شما ببینید در مقابل این توطئه - فقط یک توطئه مطبوعاتی - چه کار میتوان کرد؟ آیا این کاری است که یک نفر، دو نفر یا ده نفر بتوانند با آن مقابله کنند؟ باید مقدار زیادی فکر کرد که ما در مقابل این حرکت مرموز شیطانی فعالیت گسترده و حساب شده چه حرکاتی را باید انجام دهیم. این موارد است که باید ما را بیشتر حساس کند و به فکر وا دارد که مسؤولیت امر به معروف و نهی از منکر را در این قبیل مسائل جدیتر بگیریم. در این جا صحبت از یک گناه فردی نیست که کسی مرتکب میشود و شما به او تذکر میدهید. این چیزی است که ممکن است کیان اسلام را به خطر بیندازد و روزی چشم باز کنیم و ببینیم همه چیز به دست دشمن افتاده است؛ ان شاء الله که چنین چیزی نخواهند شد و نام سیداشهداء (علیه السلام) و برکات وجود سیدالشهداء (علیه السلام) نخواهند گذاشت. ولی آنها آن قدر نقشههای پیچیدهای کشیدهاند، طراحی کردهاند و مقامات آن را فراهم آوردهاند که به نقشه هایشان کاملا امیدوارند. ما هم نباید دشمن را کوچک بشماریم. البته باید دلمان به لطف خدا و توجهات وجود مقدس ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - گرم باشد؛ اما معنای این دلگرمی این نیست که آرام بنشینیم و کاری نکنیم، باید با توکل بر خدا و اعتماد به همیاری او تلاش کنیم و بدانیم که: ان تنضروا الله ینصر کم(145) نصرت الهی هست، اما مشروط به این است که ما آنچه توان داریم در طبق اخلاص بگذاریم، آن گاه هر چه کم داریم خدا کمک خواهد کرد.
به هر حال در این زمینه است که باید خیلی جدیتر برخورد کرد، بیشتر درباره آن صحبت کرد، بحث هایی هم که در این ده شب عرض کردم، در واقع مقدمهای بود برای این که احساس این مسؤولیت در برادران عزیز بیشتر شود، نمیدانم موفق شدهام یا نشدهام؛ اما به هر حال، جای این است که امشب در این وقت محدودی که داریم از آن بحثها نتیجهگیری کنیم که حالا باید چه کنیم. از همان شب اول که بنده سخنرانی کردم، دهها سؤال کتبی از برادران مطرح شده که ما این مسائل را فهمیدیم، اهمیت آنها را درک کردیم، حال ما باید چه کار کنیم؟ از شهرستانها، از برادران و خواهران و دانشگاهیان تماسهای فراوانی داشتند که خوب، ما باید چه کار کنیم؟ نمیدانیم چه کار باید بکنیم، دلمان میسوزد، میدانیم وظیفهای داریم، اما نمیدانیم چه کار کنیم؟ من در این چند دقیقهای که فرصت هست میخواهم اولاً بگویم که چرا نمیدانیم؟ چگونه شده است که نمیدانیم؟ و بعد هم در حدی که ممکن است خطوط کلی را برای این کار وضع کنیم.
علل فراموش شدن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر ذر این زمینه چند کاستی وجود دارد که موجب شده چنین مسالهای با این اهمیت را چنان که باید، نشناختهایم. با اینکه از سال چهل و یک تا کنون که سی و هشت سال میگذرد - یعنی از زمانی که رسما امام (قدس السره الشریف) نهضت را شروع کردند - در طول این سی و هشت سال، بیانات امام (قدس السره الشریف) به گوش ما میرسیده است، نوشتههای ایشان در اختیار ما بوده است، وصیت نامه و منشور ایشان در دسترس ما است، اما در عین حال باز هم میگوییم نمیدانیم چه کار باید بکنیم! مشکل ما چیست؟ و بعد اگر بخواهیم حرکتی را در راه انجام این وظایف انجام دهیم، باید از کجا شروع کنیم؟ مشکلی که باز در عرایض گذشته بر آن تاکید کردم، تاثیر تبلیغات شیطانی چند ساله اخیر برای ترویج فرهنگ تساهل و تسامح است. به هر حال، آن قدر این موضوع را اشخاص مختلف و با بیانهای گوناگون گفتهاند، گرچه ممکن است بعضی از ایشان حسن نیت داشتهاند - لااقل این حسن ظن را داریم که بعضی از آنها حسن نیت داشتهاند - به اندازهای تساهل و تسامح، تحمل افکار دیگران و چیزهایی از این قبیل را تکرار کردند که بالاخره کمابیش در همه اثر کرده است. این که میگویم همه، شاید به اندازه انگشتان دست استثنا داشته باشد؛ بالاخره باور کردیم که در این زمان و در این شرایط نمیتوان زیاد سخت گرفت و به اصطلاح با خشونت رفتار کرد. اسم هر چه را که غیر از تساهل و تسامح باشد، خشونت میگذارند؛ داشتن غیرت دینی، تعصب نسبت به احکام اسلامی، این که فقط یک دین باید وجود داشته باشد و آن دین حق است و اصالت دارد و احکام اسلامی باید باشد، این قبیل حرفها را افکار دگم مینامند و میگویند این صحبتها تبلیغات عهد بوق است! امروز دنیای مدرن این حرفها را نمیپسندد! یعنی چه!؟ هزار تا دین باشد! پلورالیسم دینی! و گفتههایی از این قبیل! آن قدر گفتهاند و نوشتهاند که هر کسی را به نحوی تحت تاثیر قرار دادهاند. اگر بخواهیم از این خواب خرگوشی بیدار شویم و از این دامی که در آن افتادهایم بیرون بیاییم، باید دام تساهل و تسامح را پاره کنیم. این، تار عنکبوت و دروغ است، ما در اسلام سهولت و یسر داریم، دین اسلام دین آسانی است: یرید الله بکم الیسر،(146) اما تساهل نداریم، تساهل یعنی سهل انگاری. دین اسلام دین آسانی است، اما نگفتند که در آنچه هست سهل انگار، بی اعتنا و بی تفاوت باشید. نه، باید آنچه را که هست جدی گرفت. این مغالطه بزرگی است که بارها آن را جواب دادهایم، باز هم در روزنامهها مینویسند، باز هم آن شخصیتی که به اصطلاح مسؤول فرهنگی کشور است، باز هم همین را تکرار میکند، ده مرتبه جواب او را دادهایم باز هم همان را تکرار میکند؛ ما در اسلام چیزی به نام تساهل و تسامح نداریم، معنای الحنیفیه السهله السمحه(147) اجازه سهل انگاری نیست؛ دین ما دین آسانی است، اما این دین آسان را باید جدی گرفت و یک سر سوزن هم نباید در آن خدشه وارد شود. به هر حال، این روحیه ترویج شده است و با ترویج آن نوجوانان ما را تحت تاثیر قرار دادهاند؛ با ادبیات، شعر، رمان، تئاتر و فیلمهای سینمایی؛ انواع و اقسام کارها را انجام دادند که در جامعه ما این مطلب را رسوخ دادهاند؛ به گونهای که کم و بیش کسانی را تحت تاثیر قرار داده است. زودتر باید این تار عنکبوت را پاره کنیم. این حرف دروغ است، اسلام غیرت میخواهد، اسلام پایبندی میخواهد، اسلام تقوا میخواهد، اسلام قاطعیت میخواهد، اسلام جدیت میخواهد و سهل انگاری را به هیچ وجه تجویز نمیکند. اگر بخواهیم با وظیفه خود آشنا شویم و در صدد بر آییم که در دام شیاطین نیفتیم و روزی نیاید که نظام اسلامی ما خدای ناکرده، به خطر بیفتد، باید اول این دام را پاره کنیم.
این قدم اول؛ اما قدم دوم که بر میگردد به یک ضعف فرهنگی که متاسفانه به آن مبتلا هستیم و نتیجه کارهایی است که در طول زمان و به خصوص در دوران پهلوی انجام گرفته است - شاید بعضی از خود ما هم در آن سهیم بودهایم - و آن ضعف این است که حالت بی اعتنایی نسبت به کارهای دیگران در ما به وجود آمده است؛ این حالت که هر کسی باید سرش به کار خودش باشد، به دیگران چه کار دارد، هر کسی طبق تشخیص شخص خودش عمل کند، چه کار دارد که با دیگران مشورت و همکاری کند، و همفکری داشته باشد. این روحیه تکروی و عدم احساس نیاز به دیگران در انجام فعالیتها، یک کمبود فرهنگی در ما است. اگر هم بخواهیم امر به معروف کنیم، خودمان یا حداکثر - اگر بخواهیم با دیگران کار کنیم - با دو سه نفر از همسایهها یا خویش و قوم، اگر در بازار باشد، با همسایههای مغازه، یا اگر در محله است، با همسایههای خانه، در همین محدود نسبت به کاری اقدام میکنیم. اما این که باید برای انجام وظایف اجتماعی، پیوستگی بیشتر، جدیتر و مؤثرتری داشته باشیم، این را باور نکردیم. عللی هم دارد که در مورد بعضی از آنها حق داریم. ولی به هر حال، میدانیم اسلام به اتحاد، همبستگی و الفت دعوت کرده است. میفرماید المؤمن آلف مالوف(148) مؤمن کسی است که با دیگران انس بگیرد، دیگران هم با او انس بگیرند: من استبد برایه هلک(149) کسی که فقط بر فکر خودش متکی باشد هلاک میشود؛ و اعتصموا بجبل الله جمیعا و لاتفرقوا(150) نیز که معروف است. همه دانیم اسلام وحدت و همبستگی میخواهد؛ به نحوی که همه مسلمانان در حکم پیکر واحد بشوند؛ در روایت آمده: المؤمن اخ المؤمن کالجسد الواحد(151) که سعدی مضمون آن را گرفته است و بر اساس آن گفته: بنی آدم اعضای یکدیگرند، در آن روایت این گونه آمده است که مؤمنان نسبت به یکدیگر حکم اندامهای یک پیکر را دارند، سعدی دایره آن را کمی وسیعتر کرده و گفته بنی آدم اعضای یکدیگرند. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود مومنان اعضای یکدیگرند. ما مومنان - یعنی کسانی که دوست داریم به وظیفه شرعی خود عمل کنیم و دوست نداریم اسلام ضعیف شود و نظام اسلامی لطمه بخورد - باید سعی کنیم بیشتر با هم ارتباط برقرار کنیم.
در این جا مشکلی است - که عرض کردم تا حدودی هم حق داشتیم - آن این است که از حدود یک قرن پیش تا به حال، چنین وانمود شده که اگر بخواهیم کار اجتماعی در قالب تشکیل باشد، باید به صورت حزب باشد. از صدر مشروطیت تا به حال هم احزابی که تشکیل شده کارنامههای خوبی ندارند، حتی بعدئ از پیروزی انقلاب اسلامی هم احزابی که تشکیل شد، چندان چنگی به دل نمیزد. اگر به یاد داشته باشید، با این که مؤسسان حزب جمهوری اسلامی، مرحوم دکتر بهشتی، دکتر با هنر، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی بودند، اما امام (قدس السره الشریف) خیلی تاکید نکردند که حزب تشکیل شود. ایشان فرمودند اگر میخواهید حزب داشته باشید، حزب جمهوری اسلامی باشد. این تعبیر تفاوت دارد با این که حتما بروید حزب تشکیل بدهید. به هر حال، این گونه برای ما توجیه شده است که در مسائل سیاسی و اجتماعی، کار یا فردی و یا حزبی است. از کار حزبی هم که دل خوشی نداریم، لذا کار فردی انجام میدهیم. غافل از این که شکل سومی هم هست. هیچ کدام از اینها مدل اسلامی نیست؛ مدل اسلامی همان است که خود امام (قدس السره الشریف) به آن رسید، ولی متاسفانه در مورد آن کاری نشد.