تربیت
Tarbiat.Org

آذرخشی دیگر در آسمان کربلا
آیت الله محمد تقی مصباح یزدی‏‏

افزایش سطح ایمان و معنویت‏

در مقابل عامل دوم و سوم یعنی تهدیدها و تطمیع‏ها، باید ایمان را تقویت کرد.
تاثیر پذیری درمقابل این عوامل و ترس انسان از این که در مقابل انجام ندادن فلان کار او را از اداره اخراج یا حقوقش را کم کنند، از ضعف ایمان است. مگر چنین کارهایی نکردند؟ چه تعداد روسای آموزش و پرورش و دانشگاه‏ها در اینم دو سال تغییر کردند؟
من نمی‏دانم چند نفر دیگر از رؤسای دانشگاه‏ها که قبلا رئیس بوده‏اند باقی مانده‏اند؟
گاهی رئیس دانشگاه با تمام کادر اداری و حتی آبدارچی عوض می‏شود! چرا؟ چون از این خط سیاسی نیست! استقامت داشته باشید و بگویید ما را بیرون هم بکنید دست از امام (قدس السره الشریف) بر نمی‏داریم. مرد باشید! تا چه زمانی می‏توانند با شما این گونه برخورد کنند؟ اگر این اشخاص مقاومت می‏کردند و خود را نمی‏باختند، با آن‏ها به این شکل رفتار نمی‏شد.
ما سستی کردیم، ضعف نشان دادیم تا این ستمگران بر ما مسلط شدند. اشتباه نشود، من همه دولت را نمی‏گویم، رگه هایی در بعضی از وزارتخانه‏ها و ادارات هستند که، مسیری را که همان مسیر آمریکاست دنبال می‏کنند، حالا یا دیگران خبر ندارند، یا آن‏ها را فریب می‏دهند و یا...
برای این که بتوانیم در مقابل تهدیدها و تطمیع‏ها مقاومت کنیم باید ایمان خود را تقویت کنیم. ایمان فقط با مطالعه پیدا نمی‏شود، بلکه تقویت ایمان با عمل است. البته معرفت قدم اول است، ولی با عمل است که ایمان رشد می‏کند. اگر انسان نماز نخواند، هر اندازه هم که در مورد نماز کتاب مطالعه کند ایمانش قوی نمی‏شود، صدها کتاب هم درباره نماز بخواند، اما نماز نخواند هرگز ایمان او قوی نمی‏شود؛ ایمان با عمل و تلقین تقویت می‏شود. ببه خود تلقین کنید که اگر اسلام از من بخواهد، من آماده مرگ هستم. نه این که اگر اسم مرگ آمد ترس و لرزه شما را فرا گیرد.
مناسب است باز هم تعلیمات سیدالشهداء (علیه السلام) استفاده کنیم. حضرت (علیه السلام) در روز عاشورا به اصحابش فرمود صبرا بنی الکرام،(80) ای آزاد زادگان! و ای شریف زادگان!
استقامت کنید فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البوس و الضراء الی الجنان الواسعه و النعیم الدائمه، آزاد مردی این است، اول این گونه خطاب می‏کند که شما فرزندان آزادگی و بزرگی هستید، بزرگ زادگان اندکی صبر کنید، این مرگ شما را از سختی، گرفتاری و پستی نجات داده و به بهشت‏های پهناور و نعمت‏های جاویدان می‏رساند، آیا این امر نامطلوب است؟ چرا باید از آن بترسید؟ آیا اگر کسی شما را از زندانی نجات داد و در قصر زیبایی وارد کرد، از او تشکر می‏کنید یا از او دلگیر می‏شوید؟ مرگ، شما را از این دنیایی که زندان مؤمن است، نجات داده و به قصرهای بهشتی می‏رساند. چنین چیزی دوست داشتنی است یا باید با آن دشمنی کرد؟ باید از آن ترسید یا باید آن را خیلی دوست داشت؟ مرگ این کار را برای شما می‏کند نه برای همه؛ اما برای دشمنان شما، آن را از بهشت خارج می‏کند و به جهنم می‏برد. چون همان دنیایی که در مقایسه با مقامات اخروی برای مؤمن زندان است، برای کفار با تمام بدبختی‏ها و گرفتاری‏ها بهشت است؛ چون کافر در آخرت به اندازه‏ای عذاب دارد که هر چه سختی در این دنیا تحمل کند، در مقابل عذاب‏های آن جهان باز بهشت است. مرگ، کفار را از بهشتشان خارج کرده و به جهنم می‏برد. ولی شما را از زندان نجات داده و به باغ پهناوری که عرضها السموات و الارض(81) می‏برد، باغی که پهنای آن آسمان‏ها و زمین را فرا می‏گیرد، شما را به چنین بهشتی می‏رساند. آیا این بد است و باید از آن منزجر باشید و بترسید؟
این که ترسیدنی نیست. سیدالشهداء (علیه السلام) اصحاب خود را با چنین سخنانی تقویت می‏کرد. بی دلیل نبود که آن طفل سیزده ساله گفت الموت احلی عندی من العسل،(82)
شوخی نمی‏کرد، تحت نظارت سیدالشهداء (علیه السلام) تقویت شده بود. من و شما هم اگر حسینی هستیم، باید با استفاده از همین تعلیمات ایمان بیاوریم به این کلمه که با ادامه راه حسین (علیه السلام) مرگ برای ما بهترین نجات دهنده است.
انسان چه مقدار باید در این دنیا خون دل بخورد، چقدر سختی تحمل کند، چقدر ظلم و ستم به نام دین و بدعت به نام قرائت جدید از دین ببینید؟ هر چه زودتر بمیریم راحت‏تر می‏شویم. والله برای بنده از این غصه هایی که انسان در جامعه می‏خورد، مرگ بسیار شیرین است، اگر کافر علیه انسان کاری انجام می‏داد، غصه نداشت؛ تحریف دین و تحریف خط امام (قدس السره الشریف) به نام احیای آثار امام (قدس السره الشریف) غصه دارد. مرگ برای ما چه ضرری دارد؟
ما از این غصه‏ها نجات می‏دهد. سیدالشهداء (علیه السلام) فرمود چه اندازه من اشتیاق به وصال جدم، پدرم و برادرم دارم! و ما اولهنی الی اسلافی اشتیاق یعقوب الی یوسف(83) به همان اندازه که یعقوب به دیدن یوسف علاقه داشت، بعد از چند سال که در چاه افتاد، آن اتفاقات برایش پیش آمد و یعقوب دوری او را تحمل کرد، اشتیاق من به مرگی که مرا به جدم و پدرم برساند مثل اشتیاق یعقوب نسبت به یوسف است. حضرت (علیه السلام) با این بیانات اصحاب خود را تربیت می‏کرد و روحیه می‏داد و در نتیجه آنان برای شهادت طلبی آماده می‏شدند.
چگونه شد آن جوان هایی که قبل از انقلاب به واسطه تربیت‏های غلط شاهنشاهی در منجلاب گرفتار شده بودند، با بیانات امام (قدس السره الشریف) شهادت طلب شدند و آن حماسه‏ها را در جبهه‏ها آفریدند؟ چه عاملی موجب این تحول شد؟ سخنان حیات ببخش امام (قدس السره الشریف) بود که از عمق جان او بر می‏خاست، در جان‏ها می‏نشست تحول ایجاد می‏کرد. سعی کنیم از روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار (علیه السلام) این درس را هم برای خودمان و هم برای دیگران بگیریم، شهادت طلبی را تقویت کنیم، آمادگی برای مرگ در راه خدا را به صورت یک آرمان ترویج کنیم. در این صورت هیچ کس بر شما مسلط نخواهد شد.
والسلام علیکم و الرحمه الله و برکاته